فلاح
/falAh/
مترادف فلاح: پیروزی، رستگاری، سعادت، نجاح، نیکبختی | حارث، دهقان، زارع، کشاورز، کشتگر
برابر پارسی: کشاورز، برزگر
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: رستگاری، نیک انجامی، سعادت
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم پسر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
باد صبا بر آب کر، نقش قد افلح آورد
تا تو فلاح و فتح را بر شط مفلحان بری.
خاقانی.
هم خزانه فتوح بگشایدهم نشانه فلاح بفرستد.
خاقانی.
قصد ما ستر است و پاکی و صلاح در دو عالم خود بدان باشد فلاح.
مولوی.
کار تقوی دارد و دین و صلاح که از او باشد به دو عالم فلاح.
مولوی.
هرکه در خردیش ادب نکننددر بزرگی فلاح از او برخاست.
سعدی.
فلاح. [ ف َل ْ لا ] ( ع ص ، اِ ) کشتی بان. || کرایه دهنده ستور را. || کشاورز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :
بر سر خرمن به وقت انتقاد
نی که فلاحان همی جویند باد؟
مولوی.
رجوع به فلاحت شود.فرهنگ فارسی
رستگاری، پیروزی، نجات، صلاح حال، کشاورز، برزگر
( صفت ) کشاورز برزگر .
فرهنگ معین
(فَ لّ ) [ ع . ] (ص . ) کشاورز، برزگر.
فرهنگ عمید
۲. پیروزی.
۳. نجات.
۴. صلاح حال.
کشاورز، برزگر.
دانشنامه عمومی
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
🇮🇷 همتای پارسی: برزگر 🇮🇷
یه سی. . . . م معنی بیزه، اتانین هرزاد. . . . . اا
کشاورزی
نزهت ، . رستگاری
کشاورز
فَلاح
به نگر می رسد واژه ی فَلاح ایرانی - اوروپایی باشد و با واژه های زیر همریشه :
انگلیسی : fly
آلمانی : fliegen , Flug
شاید مینش دویوم یا فهمیده ی ( مفهوم ) : رَستگاری واپسین یا نجات اُخروی با نگاره ( تصویر ) پرواز رَپت و وَندِش داشته باشد.
... [مشاهده متن کامل]
می توان اِنگاشت ( تصور کرد ) که فَلاح از دید ساختاری مانند : سِلاح ( سِلاه ) ، گُناه ، پَناه ، صَلاح ( سَلاه ) ، . . . فَلاه بوده باشد . پسوند - آه شکل و چهر دیگری از - آک یا - آگ یا - آخ یا - آچ می باشد.
اگر آگاشت ( اِثبات ) شود که پارسی ست می توان از آن کارواژه های : فَلاهیدن و فَلاهاندن را برساخت و به مینه ی پرواز کردن یا پرواز دادن به کار برد.
از سویی جَنگ اَفزار " فَلاخَن هم به این مینا ( مَعنا ) ست که این اَبزار سَنگ را پَرت / پَرتاب می کند ، با این شِناخت می توان کارواژه ی : فَلاخیدن یا فَلاخاندن را بَرساخت. پَسوند - اَن در فَلاخَن اَبزارساز است مانند : تاوَن ، سوزَن. . .
به نگر می رسد واژه ی فَلاح ایرانی - اوروپایی باشد و با واژه های زیر همریشه :
انگلیسی : fly
آلمانی : fliegen , Flug
شاید مینش دویوم یا فهمیده ی ( مفهوم ) : رَستگاری واپسین یا نجات اُخروی با نگاره ( تصویر ) پرواز رَپت و وَندِش داشته باشد.
... [مشاهده متن کامل]
می توان اِنگاشت ( تصور کرد ) که فَلاح از دید ساختاری مانند : سِلاح ( سِلاه ) ، گُناه ، پَناه ، صَلاح ( سَلاه ) ، . . . فَلاه بوده باشد . پسوند - آه شکل و چهر دیگری از - آک یا - آگ یا - آخ یا - آچ می باشد.
اگر آگاشت ( اِثبات ) شود که پارسی ست می توان از آن کارواژه های : فَلاهیدن و فَلاهاندن را برساخت و به مینه ی پرواز کردن یا پرواز دادن به کار برد.
از سویی جَنگ اَفزار " فَلاخَن هم به این مینا ( مَعنا ) ست که این اَبزار سَنگ را پَرت / پَرتاب می کند ، با این شِناخت می توان کارواژه ی : فَلاخیدن یا فَلاخاندن را بَرساخت. پَسوند - اَن در فَلاخَن اَبزارساز است مانند : تاوَن ، سوزَن. . .
رستن، بریدن، پیروزی نصفه نیمه و از پیش رسیده به مقصود
برای مثال صعود به جام جهانی یا صعود از مرحله گروهی جام جهانی، پیروزی واقعی و اصلی نیست ولی برای تیمی که همچین هدفی داشته باشه خب به هدفش رسیده ( ضمن اینکه مسابقه هنوز تموم نشده )
برای مثال صعود به جام جهانی یا صعود از مرحله گروهی جام جهانی، پیروزی واقعی و اصلی نیست ولی برای تیمی که همچین هدفی داشته باشه خب به هدفش رسیده ( ضمن اینکه مسابقه هنوز تموم نشده )
رستن، بریدن، پیروزی نصفه نیمه و از پیش رسیده و مقصود
برای مثال صعود به جام جهانی یا صعود از مرحله گروهی جام جهانی، پیروزی واقعی و اصلی نیست ولی برای تیمی که همچین هدفی داشته باشه خب به هدفش رسیده ( ضمن اینکه مسابقه هنوز تموم نشده )
برای مثال صعود به جام جهانی یا صعود از مرحله گروهی جام جهانی، پیروزی واقعی و اصلی نیست ولی برای تیمی که همچین هدفی داشته باشه خب به هدفش رسیده ( ضمن اینکه مسابقه هنوز تموم نشده )
فلاح : رستگاری، نیک انجامی، سعادت
فلح و فلاح در اصل به معنی شکافتن و بریدن است ، سپس به هر نوع پیروزی و رسیدن به مقصد و خوشبختی اطلاق شده است . در حقیقت افراد پیروزمند و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه بر می دارند و راه خود را به سوی مقصد می شکافند و پیش می روند . ( تفسیر نمونه ج : 14 ص : 194 )
رستگاری
خط برنامه ریز است وبزرگنمایی ندارد. این ایراد بزرگ را برطرف کنید. طهماسب ابوالحسن بیگی
دریافت پاداش مناسب با کارهای خوب. رستگاری.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)