فرصت
/forsat/
مترادف فرصت: فراغت، مجال، امکان، یارا، زمان، نوبت، وقت، درنگ، ضرب الاجل، فرجه، مهلت، وقفه
برابر پارسی: گاه، زمان، پیش آمد
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: زمان، وقت، وقت مناسب برای انجام کاری، زمان و وقت، ( اَعلام ) فرصت شیرازی: [، قمری]، متخلص به فرصت، ادیب، شاعر، موسیقیدان و نقاش ایرانی عصر قاجار، مؤلف اشکال المیزان در منطق، آثار عجم در تاریخ، بحورالالحان در موسیقی آوازی و دیوان اشعار، ( در اعلام ) نام شاعر و ادیب و موسیقی دان معروف ایرانی ملقب به فرصت الدوله شیرازی در قرن سیزدهم ( هـ ق )
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم دختر، اسم پسر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
- به فرصت ؛ با استفاده از فرصت. در موقع مناسب : دمنه به فرصت خلوتی طلبید. ( کلیله و دمنه ).
- فرصت دادن ؛ وقت دادن. مهلت دادن. ( یادداشت به خط مؤلف ) :
بداندیش را جاه و فرصت مده
عدو در چه و دیو در شیشه به.
سعدی.
- فرصت داشتن ؛ وقت داشتن. ( یادداشت به خط مؤلف ).- فرصت کردن ؛ وقت داشتن. فرصت داشتن. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- فرصت نکردن ؛ وقت نداشتن. مقابل فرصت کردن.
- کم فرصت ؛ آنکه وقت کافی برای کارهایش ندارد.
|| هنگام لایق و وقت مناسب. ( ناظم الاطباء ) : به وقت و فرصت میفرستاد و ضیعتی نیکو خرید آنجا. ( تاریخ بیهقی ).میخواهم که در این فرصت خویشتن را بر شیر عرض کنم. ( کلیله و دمنه ).
حرامش بود نعمت پادشاه
که هنگام فرصت ندارد نگاه.
سعدی.
- فرصت از دست دادن ؛ استفاده نکردن از موقع مناسب.- فرصت جستن ؛ در پی موقع مناسب بودن : خواجه همه روزه فرصت می جست. ( تاریخ بیهقی ). همیشه... فرصت جستی و تضریب کردی و المی بزرگ بدین چاکر رسانیدی. ( تاریخ بیهقی ). اگر کسی خوابی بیند و فرصتی جوید آن دیدن و آن فرصت چندان است که ما بر تخت پدر نشینیم. ( تاریخ بیهقی ). دمنه روزی فرصت جست. ( کلیله و دمنه ).
- فرصت جو ؛ فرصت جوی. آنکه در پی موقع مناسب باشد. ( یادداشت به خط مؤلف ). آنکه مترصد وقت و منتظر فرصت باشد. ( آنندراج ) : نامه ها رسیده که فرصت جویان می جنبند. ( تاریخ بیهقی ). دست به دست کنید تا فرصت جویان را برانداخته آید. ( تاریخ بیهقی ). ما را داماد و خلیفه باشد و شر این فرصت جوی دور شود. ( تاریخ بیهقی ).
- فرصت جویی ؛ فرصت جستن : خراسان را فروگذاشتن با بسیار فتنه و خوارج و فرصت جویی. ( تاریخ بیهقی ).
- فرصت شماردن ( شمردن ) ؛ از فرصت استفاده کردن. موقع را مناسب دیدن. حداکثر استفاده کردن از چیزی. ( از یادداشت به خط مؤلف ): بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
وقت مناسب برای کاری، پروای کار، مجال، نوبت
( اسم ) ۱ - وقت مناسب برای انجام دادن کاری هنگام لایق ۲ - مجال وقت ۳ - مساعدت روزگار جمع : فرص . یا فرصت بودن کسی را . وقت مناسب دست دادن : آنکه ده با هفت و نیم آورد بس سودی نکرد فرصتت بادا که هفت و نیم با ده می کنی . ( حافظ )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. زمان، وقت.
* فرصت دادن: (مصدر لازم ) وقت و مجال دادن به کسی برای انجام کاری.
* فرصت داشتن: (مصدر لازم ) وقت مناسب داشتن برای انجام دادن کاری.
* فرصت یافتن: (مصدر لازم ) به دست آوردن وقت مناسب برای انجام کاری.
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
وا دست
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] فرصت یعنی وقت مناسب برای انجام دادن کاری.
عنوان یاد شده به مناسبت در باب جهاد آمده است.
روایت امام علی علیه السلام
بهره گیری از فرصت های خیر و نیکو و مبادرت به آن مستحب است.در حدیثی از امیر مؤمنان، علی علیه السّلام آمده است:فرصت همچون گذر ابرها می گذرد، پس فرصت های نیکو را دریابید. و نیز آن حضرت فرمود: از دست دادن فرصت، غصه و اندوه است.
عنوان یاد شده به مناسبت در باب جهاد آمده است.
روایت امام علی علیه السلام
بهره گیری از فرصت های خیر و نیکو و مبادرت به آن مستحب است.در حدیثی از امیر مؤمنان، علی علیه السّلام آمده است:فرصت همچون گذر ابرها می گذرد، پس فرصت های نیکو را دریابید. و نیز آن حضرت فرمود: از دست دادن فرصت، غصه و اندوه است.
wikifeqh: فرصت
جدول کلمات
مترادف ها
وقفه، تفریح، تنفس، شکاف، شکست، شکستگی، فرصت، مهلت، فرجه، انقصال، بادخور
تصادف، پا، فرصت، شانس، بخت، مجال
تصادف، سبب، فرصت، مورد، روی داد، وهله، موقع، فرصت مناسب
وسیله، دسته، لمس، فرصت، قبضه، قبضه شمشیر، احساس با دست
عصر، عهد، فرصت، ساعت، روزگار، زمان، مرتبه، مدت، هنگام، وقت، موقع، گاه، زمانه، حین، ایام
دهانه، سوراخ، سراغاز، منفذ، فرصت، فتق، گشایش، چشمه، افتتاح، جای خالی، بازکردن
تردستی، وسیله، فرصت، سادگی، سهولت، امکان، روانی، وسیله تسهیل
فرصت، مجال، موقع، دست یافت
فرصت
فرصت، شانس، فرق، عدم توافق، نا برابری، احتمالات، احتمال و وقوع، تمایل بیک سو
فرصت، مجال، اسودگی، تن اسایی، فراغت، وقت کافی
فرصت
فرصت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
فرصت ؛ این کلیدواژه از اون دست کلماتی است که برای رسیدن به مفهوم نهفته در درون این کلمه باید از زاویه ی اولویت آوای کلمات نسبت به نگارگری و صورتگری کلمات به اون نگاه کرد.
کلمه ی فرصت که حتی در زبان فارسی به فارسی به معنی وقت و زمان ترجمه و برگردان شده است در واقع منشعب از کلمه ی فارس و پارس به معنی انرژی و نیروی مجدد دارای معنا و مفهوم می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
این در صورتی است که مفهوم کلمه ی فرصت متضاد مفهوم کلمه ی زمان می باشد.
درک بهتر این مطلب را باید در معنا و مفهوم دو کلیدواژه ی فارس و زمان جستجو کرد.
فارس ؛ یکی از ویژگی های کلمه ی پارس این است که خداوند متعال روی کلمه ی پارس در عالم امکان به مفهوم پاراست شدن و راستی و رُستَن برای ایجاد کلمات در ابعاد مختلف خیلی مانور داده است. به گونه ای که کلمه ی پارس به مفهوم نور و نیرو و انرژی سرمنشاء بسیاری از کلمات است.
تحلیل مفهوم و فلسفه ی ایجاد کلمه ی پرزنت و پرزیدنت در مطلب زیر توسط کلمات هم خانواده ی پرزنت و پرزیدنت تبیین گردیده است ؛
قبل از اینکه به باطن و ریشه ی کلمه appraisal ورود کنیم و این کلمه رو تفسیر کنیم و ببینیم این کلمه چه حرفی برای گفتن به ما دارد یک نگاهی به کلمه پارس و یا فارس داشته باشیم.
اگر از قانون اولویت آوا و تلفظ نسبت به نگارگری و صورتگری حروف در زبانهای مختلف به این مقوله ورود کنیم با توجه به قانون چرخش و تغییر شکل حروف در غالب کلمه که باعث می شود کلمات به سمت مفاهیم جدید در جایگاه های کاربردی مختلف خیز بردارد کلماتی مثل پارس فارس فرض فریضه رِفرِنس فرانسه کنفرانس فیروز پیروز پتروس پرایس سپرینگ اسپرم پرافیس پروفسشنال پروفسور پرافیت پادر پیتر فادر فطرت پدر پسر فیروز پیروز پاریس پیریس پیریز پریسا سورپرایز پرستار پروستات پرستش پرستو پارادایس پُرسش پُرس پِریز پسر پارازیت پرزیدنت سیراف سُفره سَفر اَسفور سَفیر سِپَر ساپورت ساپلای اسپرم اسپورت sport مسافرت sparrow spirit فرض فُرس فرجه ظرف حتی کلمه صفر از یک ریشه می باشند که هر کدام کاربرد خودشان را در جایگاه خودشون ولی از یک راسته مفهومی دارند. کُلاً پارس یعنی سرزمین نور و نیرو سرزمین انرژی و کسب انرژی و حرکت. حالا چطور این مفهوم در این دل کلمه وجود دارد به این صورت که کلمه ی پارادایس و پردیس و فردوس که تحت عنوان باغ بهشت و باغ پرندگان بهشتی از اون تفسیر شده از همین مفهوم شکل گرفته. کلمه پِریز با لهجه های محلی پیریس که ما در امکانات امروزی از اون انرژی الکتریکی رایز یا پرایس می کنیم نیز همین رویه موجود است. در کل هر جریانی از نور و نیرو که از درون به بیرون جاری باشد و باعث تغذیه نور و نیرو در یک سیستم گردد رایز نمودن و پرایس شدن را مفهوم می رساند. حتی کلمه rescue مرتبط با کلمه ی ریسک که در زبان انگلیسی با ترجمه نجات یافتن و زنده ماندن و احیاء شدن برای ما برگردان شده است منشعب از همین مفهوم rise ، که قانون حذف و اضافه یا افزونه ها در این کلمه اعمال گردیده است. یعنی حرف پ در کلمه رایز برای راحتی آوا حذف گردیده است یعنی کلمه رایز تغییر شکل یافته کلمه پرایز یا همین پریز در صنعت الکترونیک بوده است. یعنی تغذیه شدن، رایز شدن پرایز شدن پاراست شدن و راست شدن و رُستن و روستا شدن و appraisal می باشد. هر چند که خود کلمه riser نیز در صنعت نفت به لوله های حامل نفت خام اطلاق می شود که نفت خام چاه از درون زمین به کارخانه جهت فرآوری آن ارسال می شود. یا در صنعت فاضلاب عکس این جریان در لوله ها تحت عنوان رایزر برای پرایز شدن زمین در حال استفاده می باشد.
البته اگر در بُعد ادبیاتی هم نگاهی داشته باشیم کلمه پُرسش مرتبط با کلمه ی پرایس نیز یعنی کسب علم و حل مسئله.
و در بُعد و تفسیر و کاربرد مواد غذایی نیز اصطلاح صرف یک پُرس غذا بر روی سفره و حتی کلمه پذیرایی و پذیرفتن و پذیرش همین مفهوم یعنی گرفتن و دادن انرژی را در دل خودش دارد.
کلمه سیراف نیز که یکی از اماکن سرزمین فارسی ما می باشد و از قانون نگارش حروف معکوس شکل گرفته است شاخه ای دیگر از جریان مفهوم سفره ی انرژی را در خود دارد.
یا کلمه پروفسور و پرافیس که به شخصی که در مرزهای علم پیچ و تابی خورده و مشغول دادن اطلاعات به جامعه بشری می باشد. به طوری که پُر در کلمه پرفسور از پر بودن و در شکل دیگر همان تغییر شکل یافته فر خودمان در زبان فارسی می باشد و به معنای پیچ و تاب خوردن و حرکت و پیچ و تاب انرژی در همه زوایای علمی مفهوم می رساند و در کلمات زیادی در زبان فارسی هم موجود هست و بخش دوم از منظر قانون لاتین کلمات که فسور می باشد منشعب از کلمه فارس به مفهوم انرژی دهنده که ذات حرف و در میان این کلمه دارا بودن جریان انرژی در عالم واقع را می رساند.
یا کلمه ی فِرْنِس با ترجمه کوره و تنور به معنی گرمکن نیز خود گویای شرح حال خود می باشد.
کلمه ی رِفرِنس که تحت عنوان مرجع ترجمه و برگردان شده به مفهوم برداشت و کسب اطلاعات از یک منبع معتبر تحقیقی و پژوهشی و تولید علم می باشد.
کلمه ی نزدیک دیگر به کلمه ی فِرنِس در یک بُعد کاربردی دیگر کلمه ی پِرَنسِس به مفهوم دختر گرم و پر شور و حرارت و پر جنب و جوش و انرژی دهنده دارای مفهوم می باشد.
کلمات دیگری که رِفرِنسی از کلمه فِرنِس با ترجمه و برگردان کوره می باشد دو مدل اجاق حرارتی که در قدیم الایام از اون استفاده می شد به نام پِریموس و پارسِنگه یا فارسونگا می باشد که با شارژ هوای فشرده با اهرم دستی بر روی سوخت مایع داخل مخزن میزان پرتاب شعله رو بیشتر می کرد.
و یا کلمه پرافیت مرتبط با کلمه ی پرافیس و پروفسور که در زبان لاتین تحت عنوان پیامبر ترجمه و برگردان گردیده یعنی شخصی که انرژی را از مخزن اصلی خود که ذات پاک خداوند متعال باشد به جامعه بشری می رساند. لذا با این تفاسیر کلمه appraisal که تحت عنوان ارزیابی برای دادن امتیاز، درجه و پاداش ترجمه شده نیز از همین مفهوم شکل گرفته.
حتی کلمه ابزار یا اپزار و آپارات که با مفهوم پنچرگیری در زمانه ما در اذهان جا افتاده است منشعب از مفهوم راستی و رستن، برگرفته از قانون تغییر شکل حروف در غالب کلمات می باشند.
همچنین کلمه پرنسس که با ترجمه شاهزاده خانم برای ما ترجمه گردیده است منشعب از مفهوم پارس می باشد که در قوانین و قواعد کلامی دو حرف س در یک کلمه قانون باب ها برای ایجاد اسم در اینجا اعمال گردیده است. قانون باب ها یا قانون استفاده از باب ورود به کلمه در باب خروجی کلمه و یا قانون استفاده از باب خروجی در باب خروجی مانند یک دالان در یک ساختمان برای ایجاد اسم در کاربردی خاص مثل فلسفه فیلسوف بیتوته پرنسس
یک توضیحی هم برای فلسفه ی پیدایش کلمه صفر اگر داشته باشیم این است که در زبان ترکی امروزی و فارسی قدیم و لهجه های موجود محلی به صفر که عدم عدد در درس ریاضی است، نول گفته می شود. نول در زبان انگلیسی امروزی با نگارش nill به معنی صفر در حال استفاده می باشد. در مکاتبات اداری اصطلاح نیل کردن یک خط اشتباه یا درخواست تکراری و غیره به مفهوم محو کردن یا حذف کردن رایج می باشد. حتی اصطلاح ناله کردن مرتبط با مفهوم کلمه ی نیل که از روی نداری این عمل اتفاق می افتد در زبان فارسی رایج می باشد.
در فرهنگ نامگذاری ها هم کلمه ی نیلسون Nilsson به معنی مرد یا پسر محو کننده ی خطاها و اشتباهات استفاده می شود.
از کلمه ی نیل یا nill در زبان انگلیسی برای کلمه ی پرستار با نگارش nurse در حال استفاده می باشد. حرف ( ر ) در کلمه ی نِرس در قوانین ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ل ) می باشد که این دو حرف دو بُعد تکرار و لطافت را در مفهوم کلمات ایجاد می کنند. بر همین مبنا کلمه ی نِرس همان نِلس به معنی شخص برطرف کننده ی کسالت و محو کننده ی بیماری می باشد.
کلمه نول بُعد نبودن چیزی را تداعی می کند که در صنعت برق اصطلاح فاز و نول هم در حال استفاده می باشد. ولی کلمه صفر بُعد دایره بودن و نقاشی اون عدد می باشد که اون نماد یعنی صفر که به صورت دایره میان تهی می باشد، دایره هم نماد گردش و چرخش و سفر و مسافرت و سفیر یا اَسفور که عرب ها به گنجشک می گویند و انگلیسی های امروزی Sparrow که با لهجه عرب های خودمان همان اَسفور به مفهوم پرنده مسافر می باشد. علت اینکه حرف س در کلمه صفر به ص تبدیل شده به علت اشتباه نکردن این مفهوم در مکاتبات در دو کاربرد مختلف مثل سَفَر و صفر هست. مثل کلمه سَد در رشته عمران و صَد در ریاضیات که هر دو یک مفهوم در دل خود دارد ولی در دو جایگاه کاربردی در حال استفاده می باشد. یا مثل دو کلمه صوت و صدا که از یک خانواده ولی در دو جایگاه کاربردی متفاوت در حال استفاده می باشد. به این صورت که با توجه به ذات حرف ( و ) و ( آ ) در کلمه ی صدا دارا بودن یک جریان رو به افزایش را در کلمه ی صوت بیان می کند و صدا عمل ایجاد یک جریان رو به افزایش در مقوله ی صوت را بیان می کند.
کلمه فَرَس هم در عربی که به معنی اسب ترجمه و برگردان شده از همین مفهوم به معنای پُرنیرو پرانرژی و دارای قدرت می باشد. نمونه مشابه همین کلمه در انگلیسی Horse می باشد که حرف ف در این کلمه phorse حذف شده است.
البته یک کلمه هم خانواده با کلمه appraisal کلمه approve می باشد که اصطلاحاً با ترجمه ی تایید کردن باب شده است و حرف s برای تلفظ راحت تر تغییر شکل داده است. نمونه موازی این دو کلمه در زبان ما کلمه آری هست که هم خانواده با آرمان آرمانیا آرزو آرتش ایران آریا آرام آرامش آرارات و غیره به مفهوم انرژی دار می باشد. یعنی با آری گفتن و approve کردن مقوله ی انرژی دادن و ایجاد حس مثبت برقرار می گردد.
فرض؛ اصطلاح فرض گرفتن یعنی یک محدوده و ظرفیتی را به صورت ذهنی در نظر گرفتن. ظرفی را به صورت ذهنی ایجاد کردن، یک محدوده ای رو مشخص کردن برای پُرس گرفتن از یک پریز با یک پرسش.
یا اگر با برداشت های امروزی مطرح کنیم یعنی مظروف کردن یک مقوله علمی جهت رسیدن به جواب و حل مسأله. یا اگر با یک تعبیر دیگر بخواهیم کلمه فرض رو تعریف کنیم فرض کردن یعنی کوانتیته کردن. یعنی به صورت کُنتوریک و قابل شمارش و قابل محاسبه شدن بررسی کردن.
در دو کلمه ظرف و فرض قانون حروف معکوس اعمال و قانون مفاهیم انطباقی اعمال گردیده است. مثل؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلک فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش،
قانون مفاهیم موازی و مفاهیم انطباقی به گونه ای است که مثلاً اگر کلمه ی مخزن رو با کلمه ظرف تعریف کنیم کلمه ظرف یک مفهوم موازی و غیر ریشه ای می باشد ولی اگر برای تعریف کلمه مخزن از کلمه خزینه و خزانه استفاده کنیم از قانون مفاهیم انطباقی بهره گیری کرده ایم.
در مجموع تمام این کلمات مرتبط با کلمه پارس حول محور انرژی و گرفتن و دادن انرژی می باشد. البته در تمام این کلمات با توجه به ذات حرف ( ر ) که در این کلمات وجود دارد نشان دهنده برقرار بودن جریان مداوم و مکرر انرژی، نهفته و نمایانگر است.
forging:
کلیدواژه ی forging ؛ فُرجینگ که در ترجمه تحت عنوان آهنگری و چکش کاری و پتک زدن برگردان شده است به مفهوم ضربه زدن و نیرو وارد کردن منشعب از مفهوم فُرجه دادن و فُرجه گرفتن یا فُرس دادن و فُرس گرفتن می باشد.
فُرجه؛ اصطلاح فُرجه گرفتن به مفهوم فُرسْ گرفتن و نیرو گرفتن. مرتبط با کلمه پُرس که به عنوان واحد شمارش غذا استفاده می شود. مرتبط با کلماتی از قبیل پارس پُرس پُرش پُرشه پِرشیَن پرشیا پریز پرستار پاریس پرسش سُفره پرافیت پرافیس پروفسشنال پروفسور و خیلی کلمات اینچنینی.
فَجْر؛ اصطلاح سپیده ی فَجر به مفهوم شروع فَرَج و فروج نور و تَفَرّج طبیعت توسط گشایشگر فاجر.
و شروع فُرجه و فُرسْ گرفتن زمین و طبیعت از صاحب نور و نیرو، صاحبی که نیرومند و فاجر است.
جیرفت ؛ تفرجگاه پایان یافته. مکان فروج و فَرَج نور و فَجْر و انفجار یک تمدن در تاریخ مانده.
تمدن و تفرجگاهی که بر اثر تغییرات آب و هوایی منقرض گردیده است.
در قانون ایجاد کلمات مرتبط با راسته و زنجیره ی مفهوم کلمه ی جفت جفا شده.
تفرجگاه ؛ مکان نورگیر و آفتاب گیر. مکان فُرجه گرفتن.
فُرْج، فُرجه، فَرَج، فروج، فَجر. تفرج، جیرفت
زمان ؛ زمان ؛ کلیدواژه ی زمان از اون دست کلماتی است که مفهومش مرتبط و مُنطبق با حال حاضر و واقعیت موجود نیست بلکه مفهومی است مرتبط با نیستی ، نبودن ، پوکی و پوچی و عدم وجود انرژی و ماده. که این تعریف فقط برای گذشته و آینده صادق می شود. کلیدواژه ی زمان که ریشه ی اصلی این کلمه از کلمه ی زم منشعب شده و در کلماتی مثل زمستان زمین زم زم زمهریر و غیره، قابل مشاهده است اشاره به کمبود و یا عدم وجود ماده ، انرژی و حرارت در چیزی یا جایی را دارد.
متضاد ریشه ای و انطباقی کلمه ی زَم که معنا و مفهوم نیستی و عدم را در خود دارد کلمه ی مَز به معنی هستی و وجود و حیات و زندگی و بودن می باشد. ( مزینان مزایا مزیت مزد مزید مزدا مزون مزنه مظنه مزمن مزار موز موزیک میزوری میزان مازوت مازیار مازن مازندران )
اگر هم متضاد موازی و غیرانطباقی کلمه ی زم و زمان را بخواهیم نام ببریم کلمه ی فرصت می باشد. کلمه ی فرصت نیز در قانون و قواعد ایجاد کلمات منشعب از کلمه ی فارس و پارس به معنی انرژی دارای معنا و مفهوم می باشد.
در زبان انگلیسی امروزی برای کلمه ی زمان از کلمه ی epoch که به معنی دوران به زبان فارسی ترجمه و برگردان شده است در واقع مرتبط با کلمه ی پوچی در زبان فارسی می باشد.
زمستان ؛ ( زمست بعلاوه آن ) به مفهوم سرما. افزونه ی حرف آن جهت ایجاد اسم افزوده شده است مثل نیکان کامران زنگان رحمان و. . .
زمین ؛ به مفهوم خاک سرد و خشک
زم زم یا زمزم ؛ آب خنک خنک ، برند نوشابه ی زمزم نیز بر مبنای خنک نوشی آن نام گذاری گردیده است.
زمزمه ؛ سخن زیر لب و آهسته و کم صدا یا بی صدا یا صدای ضعیف و پَست
گفته که رمزیش نباشد ز بن
لحن بود زمزمه بی سخن.
امیرخسرو
زمهریر ؛ سرمای شدید و سوزناک و زخم زننده یا سرمای حرارت گیرنده.
زمغ یا صمغ ؛ شیره خشک و سرد درختان
زمخت ؛ سرد و سخت و خشک مرتبط با کلمه ی زُخان به مفهوم زخم زیاد و شدید که در زبان کردی کرمانجی وقتی هوا بسیار سرد باشد می گویند هوا زَخ دارد یعنی هوا زخم زننده است از کلمه ی زُخان در زبان ژاپنی به جای کلمه ی زمان از کلمه ی جیکان استفاده می شود که همان تغییر شکل یافته ی زیخان می باشد به مفهوم نیستی و پوچی و عدم وجود انرژی و گرما یا هر چیزی که وجود نداشته باشد و غایب باشد. حتی مفهوم نهفته در کلمه ی زخم به معنی هدر رفت انرژی در کلمه ی سُخره و مسخره کردن یعنی خنک کردن طرف مقابل دارای مفهوم می باشد. حتی کلمه ی زَخ در کلمه ی صخره به مفهوم سنگ سخت و سردی که به خود آب نمی گیرد در عالم واقع قابل مشاهده است. همچنین این مفهوم در کلمه ی زخارف و مزخرف به معنی بی ارزش و بی معنی و بیهوده قابل مشاهده است و فراوان از این دست کلمات.
زم یا سم ؛ به مفهوم مرگ آور و کشنده و سوزاننده
زمام ؛ گرفتن و مهار کردن انرژی زیاد تحت عنوان افسار لجام فرمان و غیره
ضَمّه ؛
ضمیر ؛ منشعب از کلمه ی ضم یا زم. ضمایر اشاره به شخصی یا چیزی که دور یا نزدیک است، دارند. و در مکانی که ما هستیم نیست و غایب است.
درحال بگوش هوش من گفت
وصف تو که با ضمیر شد ضم.
خاقانی
ضمیمه ؛ اصطلاح رایج ضمیمه کردن به مفهوم پنهان بودن و نهفته بودن چیزی در درون یا پشت چیزی. در مکاتبات اداری به برگه ای که رو نباشد و در پشت برگه پنهان باشد.
ضمناً ؛ به صورت ضمنی چیزی را که موجود نیست مطرح کردن. جمله ی مثالی؛ ضمناً اگر فلانی فلان کار را می کرد.
زمن یا ثمن ؛ بی ارزش کم بها با اصطلاح رایج ثمن بخس که کلمه ی بخس منشعب از کلمه ی خز به مفهوم سردی و خنکی و بی ارزشی دارای مفهوم می باشد.
زمره ؛ فوج و گروه یا گروه متفرق از مردم که در حال حاضر و در نزد ما نیستند.
مؤنث زَمِر. کم موی و کم پشم.
سوره زمر ؛ سی و نهمین سوره از قرآن کریم است و شامل ۷۵ آیه می باشد. این سوره مکی است و به موضوعات مختلفی از جمله توحید، قیامت، و پاداش و مجازات در آخرت می پردازد.
برخی از محورهای اصلی سوره زمر عبارتند از:
- تأکید بر توحید و یکتاپرستی
- دعوت به اخلاص در عبادت خداوند
- تأکید بر عدالت الهی و حساب و کتاب اعمال در روز قیامت
- سرنوشت نیکوکاران و بدکاران در آخرت
- تشویق به توبه و بازگشت به سوی خداوند
این سوره به ویژه تأکید می کند که انسان ها در روز قیامت به دسته های مختلف تقسیم می شوند و بر اساس اعمال خود مورد حسابرسی قرار می گیرند.
با این تعاریفی که برای اثبات مفهوم کلیدواژه ی زمان شد این اصطلاح رایج مرتبط با این مطلب که گفته می شود دنیا فقط یک روز است دنیا نه گذشته است و نه آینده بلکه دنیا همین امروز است در واقع بر طبق این تعریف از کلمه ی زمان این جمله ایجاد می شود ؛ دنیا فقط لحظه ی حال است لحظه ای که بین دو نیستی، هست شده است.
فلذا با این تفسیر اصطلاح آخر الزمان به معنی آخر و پایان پوچی و نیستی و تاریکی و شروع شکوفایی علم و معارف و شناخت حق و حقیقت دارای مفهوم می باشد. به یک تعبیر دیگر پایان جهنم دنیایی و شروع بهشت زمینی.
در ساختمان تمام کلمات مرتبط بالا حرف مشترک ( ز ) استفاده شده است و ذات حرف ز در قوانین ایجاد کلمات در کلماتی که معمولاً کمیت زیادی ندارند ولی کیفیت زیاد را دارا هستند. اصطلاح فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.
مقدار و کمیت و حجم کم ولی دارای قدرت و نفوذپذیری بالا و بُرد زیاد و رسا با سرعت زیاد را می رساند مثل زمان تیز ستیغ سترگ ثقیل صمغ سماق بزرگ سوزن نیزه زبر و زرنگ زِبِل زبری خزان خزنده خیزش ظرف ظریف زیاد ذات زود زمان گذر زر زهر ضماد روز روزنه زمین زمان حَض زوج ریز زیاد زید مزه نزد نزدیک زدن زنده زندگی فیزیک فیض فضا ضیافت اضافه حذف.
کلمه ی فرصت که حتی در زبان فارسی به فارسی به معنی وقت و زمان ترجمه و برگردان شده است در واقع منشعب از کلمه ی فارس و پارس به معنی انرژی و نیروی مجدد دارای معنا و مفهوم می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
این در صورتی است که مفهوم کلمه ی فرصت متضاد مفهوم کلمه ی زمان می باشد.
درک بهتر این مطلب را باید در معنا و مفهوم دو کلیدواژه ی فارس و زمان جستجو کرد.
فارس ؛ یکی از ویژگی های کلمه ی پارس این است که خداوند متعال روی کلمه ی پارس در عالم امکان به مفهوم پاراست شدن و راستی و رُستَن برای ایجاد کلمات در ابعاد مختلف خیلی مانور داده است. به گونه ای که کلمه ی پارس به مفهوم نور و نیرو و انرژی سرمنشاء بسیاری از کلمات است.
تحلیل مفهوم و فلسفه ی ایجاد کلمه ی پرزنت و پرزیدنت در مطلب زیر توسط کلمات هم خانواده ی پرزنت و پرزیدنت تبیین گردیده است ؛
قبل از اینکه به باطن و ریشه ی کلمه appraisal ورود کنیم و این کلمه رو تفسیر کنیم و ببینیم این کلمه چه حرفی برای گفتن به ما دارد یک نگاهی به کلمه پارس و یا فارس داشته باشیم.
اگر از قانون اولویت آوا و تلفظ نسبت به نگارگری و صورتگری حروف در زبانهای مختلف به این مقوله ورود کنیم با توجه به قانون چرخش و تغییر شکل حروف در غالب کلمه که باعث می شود کلمات به سمت مفاهیم جدید در جایگاه های کاربردی مختلف خیز بردارد کلماتی مثل پارس فارس فرض فریضه رِفرِنس فرانسه کنفرانس فیروز پیروز پتروس پرایس سپرینگ اسپرم پرافیس پروفسشنال پروفسور پرافیت پادر پیتر فادر فطرت پدر پسر فیروز پیروز پاریس پیریس پیریز پریسا سورپرایز پرستار پروستات پرستش پرستو پارادایس پُرسش پُرس پِریز پسر پارازیت پرزیدنت سیراف سُفره سَفر اَسفور سَفیر سِپَر ساپورت ساپلای اسپرم اسپورت sport مسافرت sparrow spirit فرض فُرس فرجه ظرف حتی کلمه صفر از یک ریشه می باشند که هر کدام کاربرد خودشان را در جایگاه خودشون ولی از یک راسته مفهومی دارند. کُلاً پارس یعنی سرزمین نور و نیرو سرزمین انرژی و کسب انرژی و حرکت. حالا چطور این مفهوم در این دل کلمه وجود دارد به این صورت که کلمه ی پارادایس و پردیس و فردوس که تحت عنوان باغ بهشت و باغ پرندگان بهشتی از اون تفسیر شده از همین مفهوم شکل گرفته. کلمه پِریز با لهجه های محلی پیریس که ما در امکانات امروزی از اون انرژی الکتریکی رایز یا پرایس می کنیم نیز همین رویه موجود است. در کل هر جریانی از نور و نیرو که از درون به بیرون جاری باشد و باعث تغذیه نور و نیرو در یک سیستم گردد رایز نمودن و پرایس شدن را مفهوم می رساند. حتی کلمه rescue مرتبط با کلمه ی ریسک که در زبان انگلیسی با ترجمه نجات یافتن و زنده ماندن و احیاء شدن برای ما برگردان شده است منشعب از همین مفهوم rise ، که قانون حذف و اضافه یا افزونه ها در این کلمه اعمال گردیده است. یعنی حرف پ در کلمه رایز برای راحتی آوا حذف گردیده است یعنی کلمه رایز تغییر شکل یافته کلمه پرایز یا همین پریز در صنعت الکترونیک بوده است. یعنی تغذیه شدن، رایز شدن پرایز شدن پاراست شدن و راست شدن و رُستن و روستا شدن و appraisal می باشد. هر چند که خود کلمه riser نیز در صنعت نفت به لوله های حامل نفت خام اطلاق می شود که نفت خام چاه از درون زمین به کارخانه جهت فرآوری آن ارسال می شود. یا در صنعت فاضلاب عکس این جریان در لوله ها تحت عنوان رایزر برای پرایز شدن زمین در حال استفاده می باشد.
البته اگر در بُعد ادبیاتی هم نگاهی داشته باشیم کلمه پُرسش مرتبط با کلمه ی پرایس نیز یعنی کسب علم و حل مسئله.
و در بُعد و تفسیر و کاربرد مواد غذایی نیز اصطلاح صرف یک پُرس غذا بر روی سفره و حتی کلمه پذیرایی و پذیرفتن و پذیرش همین مفهوم یعنی گرفتن و دادن انرژی را در دل خودش دارد.
کلمه سیراف نیز که یکی از اماکن سرزمین فارسی ما می باشد و از قانون نگارش حروف معکوس شکل گرفته است شاخه ای دیگر از جریان مفهوم سفره ی انرژی را در خود دارد.
یا کلمه پروفسور و پرافیس که به شخصی که در مرزهای علم پیچ و تابی خورده و مشغول دادن اطلاعات به جامعه بشری می باشد. به طوری که پُر در کلمه پرفسور از پر بودن و در شکل دیگر همان تغییر شکل یافته فر خودمان در زبان فارسی می باشد و به معنای پیچ و تاب خوردن و حرکت و پیچ و تاب انرژی در همه زوایای علمی مفهوم می رساند و در کلمات زیادی در زبان فارسی هم موجود هست و بخش دوم از منظر قانون لاتین کلمات که فسور می باشد منشعب از کلمه فارس به مفهوم انرژی دهنده که ذات حرف و در میان این کلمه دارا بودن جریان انرژی در عالم واقع را می رساند.
یا کلمه ی فِرْنِس با ترجمه کوره و تنور به معنی گرمکن نیز خود گویای شرح حال خود می باشد.
کلمه ی رِفرِنس که تحت عنوان مرجع ترجمه و برگردان شده به مفهوم برداشت و کسب اطلاعات از یک منبع معتبر تحقیقی و پژوهشی و تولید علم می باشد.
کلمه ی نزدیک دیگر به کلمه ی فِرنِس در یک بُعد کاربردی دیگر کلمه ی پِرَنسِس به مفهوم دختر گرم و پر شور و حرارت و پر جنب و جوش و انرژی دهنده دارای مفهوم می باشد.
کلمات دیگری که رِفرِنسی از کلمه فِرنِس با ترجمه و برگردان کوره می باشد دو مدل اجاق حرارتی که در قدیم الایام از اون استفاده می شد به نام پِریموس و پارسِنگه یا فارسونگا می باشد که با شارژ هوای فشرده با اهرم دستی بر روی سوخت مایع داخل مخزن میزان پرتاب شعله رو بیشتر می کرد.
و یا کلمه پرافیت مرتبط با کلمه ی پرافیس و پروفسور که در زبان لاتین تحت عنوان پیامبر ترجمه و برگردان گردیده یعنی شخصی که انرژی را از مخزن اصلی خود که ذات پاک خداوند متعال باشد به جامعه بشری می رساند. لذا با این تفاسیر کلمه appraisal که تحت عنوان ارزیابی برای دادن امتیاز، درجه و پاداش ترجمه شده نیز از همین مفهوم شکل گرفته.
حتی کلمه ابزار یا اپزار و آپارات که با مفهوم پنچرگیری در زمانه ما در اذهان جا افتاده است منشعب از مفهوم راستی و رستن، برگرفته از قانون تغییر شکل حروف در غالب کلمات می باشند.
همچنین کلمه پرنسس که با ترجمه شاهزاده خانم برای ما ترجمه گردیده است منشعب از مفهوم پارس می باشد که در قوانین و قواعد کلامی دو حرف س در یک کلمه قانون باب ها برای ایجاد اسم در اینجا اعمال گردیده است. قانون باب ها یا قانون استفاده از باب ورود به کلمه در باب خروجی کلمه و یا قانون استفاده از باب خروجی در باب خروجی مانند یک دالان در یک ساختمان برای ایجاد اسم در کاربردی خاص مثل فلسفه فیلسوف بیتوته پرنسس
یک توضیحی هم برای فلسفه ی پیدایش کلمه صفر اگر داشته باشیم این است که در زبان ترکی امروزی و فارسی قدیم و لهجه های موجود محلی به صفر که عدم عدد در درس ریاضی است، نول گفته می شود. نول در زبان انگلیسی امروزی با نگارش nill به معنی صفر در حال استفاده می باشد. در مکاتبات اداری اصطلاح نیل کردن یک خط اشتباه یا درخواست تکراری و غیره به مفهوم محو کردن یا حذف کردن رایج می باشد. حتی اصطلاح ناله کردن مرتبط با مفهوم کلمه ی نیل که از روی نداری این عمل اتفاق می افتد در زبان فارسی رایج می باشد.
در فرهنگ نامگذاری ها هم کلمه ی نیلسون Nilsson به معنی مرد یا پسر محو کننده ی خطاها و اشتباهات استفاده می شود.
از کلمه ی نیل یا nill در زبان انگلیسی برای کلمه ی پرستار با نگارش nurse در حال استفاده می باشد. حرف ( ر ) در کلمه ی نِرس در قوانین ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ل ) می باشد که این دو حرف دو بُعد تکرار و لطافت را در مفهوم کلمات ایجاد می کنند. بر همین مبنا کلمه ی نِرس همان نِلس به معنی شخص برطرف کننده ی کسالت و محو کننده ی بیماری می باشد.
کلمه نول بُعد نبودن چیزی را تداعی می کند که در صنعت برق اصطلاح فاز و نول هم در حال استفاده می باشد. ولی کلمه صفر بُعد دایره بودن و نقاشی اون عدد می باشد که اون نماد یعنی صفر که به صورت دایره میان تهی می باشد، دایره هم نماد گردش و چرخش و سفر و مسافرت و سفیر یا اَسفور که عرب ها به گنجشک می گویند و انگلیسی های امروزی Sparrow که با لهجه عرب های خودمان همان اَسفور به مفهوم پرنده مسافر می باشد. علت اینکه حرف س در کلمه صفر به ص تبدیل شده به علت اشتباه نکردن این مفهوم در مکاتبات در دو کاربرد مختلف مثل سَفَر و صفر هست. مثل کلمه سَد در رشته عمران و صَد در ریاضیات که هر دو یک مفهوم در دل خود دارد ولی در دو جایگاه کاربردی در حال استفاده می باشد. یا مثل دو کلمه صوت و صدا که از یک خانواده ولی در دو جایگاه کاربردی متفاوت در حال استفاده می باشد. به این صورت که با توجه به ذات حرف ( و ) و ( آ ) در کلمه ی صدا دارا بودن یک جریان رو به افزایش را در کلمه ی صوت بیان می کند و صدا عمل ایجاد یک جریان رو به افزایش در مقوله ی صوت را بیان می کند.
کلمه فَرَس هم در عربی که به معنی اسب ترجمه و برگردان شده از همین مفهوم به معنای پُرنیرو پرانرژی و دارای قدرت می باشد. نمونه مشابه همین کلمه در انگلیسی Horse می باشد که حرف ف در این کلمه phorse حذف شده است.
البته یک کلمه هم خانواده با کلمه appraisal کلمه approve می باشد که اصطلاحاً با ترجمه ی تایید کردن باب شده است و حرف s برای تلفظ راحت تر تغییر شکل داده است. نمونه موازی این دو کلمه در زبان ما کلمه آری هست که هم خانواده با آرمان آرمانیا آرزو آرتش ایران آریا آرام آرامش آرارات و غیره به مفهوم انرژی دار می باشد. یعنی با آری گفتن و approve کردن مقوله ی انرژی دادن و ایجاد حس مثبت برقرار می گردد.
فرض؛ اصطلاح فرض گرفتن یعنی یک محدوده و ظرفیتی را به صورت ذهنی در نظر گرفتن. ظرفی را به صورت ذهنی ایجاد کردن، یک محدوده ای رو مشخص کردن برای پُرس گرفتن از یک پریز با یک پرسش.
یا اگر با برداشت های امروزی مطرح کنیم یعنی مظروف کردن یک مقوله علمی جهت رسیدن به جواب و حل مسأله. یا اگر با یک تعبیر دیگر بخواهیم کلمه فرض رو تعریف کنیم فرض کردن یعنی کوانتیته کردن. یعنی به صورت کُنتوریک و قابل شمارش و قابل محاسبه شدن بررسی کردن.
در دو کلمه ظرف و فرض قانون حروف معکوس اعمال و قانون مفاهیم انطباقی اعمال گردیده است. مثل؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلک فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش،
قانون مفاهیم موازی و مفاهیم انطباقی به گونه ای است که مثلاً اگر کلمه ی مخزن رو با کلمه ظرف تعریف کنیم کلمه ظرف یک مفهوم موازی و غیر ریشه ای می باشد ولی اگر برای تعریف کلمه مخزن از کلمه خزینه و خزانه استفاده کنیم از قانون مفاهیم انطباقی بهره گیری کرده ایم.
در مجموع تمام این کلمات مرتبط با کلمه پارس حول محور انرژی و گرفتن و دادن انرژی می باشد. البته در تمام این کلمات با توجه به ذات حرف ( ر ) که در این کلمات وجود دارد نشان دهنده برقرار بودن جریان مداوم و مکرر انرژی، نهفته و نمایانگر است.
کلیدواژه ی forging ؛ فُرجینگ که در ترجمه تحت عنوان آهنگری و چکش کاری و پتک زدن برگردان شده است به مفهوم ضربه زدن و نیرو وارد کردن منشعب از مفهوم فُرجه دادن و فُرجه گرفتن یا فُرس دادن و فُرس گرفتن می باشد.
فُرجه؛ اصطلاح فُرجه گرفتن به مفهوم فُرسْ گرفتن و نیرو گرفتن. مرتبط با کلمه پُرس که به عنوان واحد شمارش غذا استفاده می شود. مرتبط با کلماتی از قبیل پارس پُرس پُرش پُرشه پِرشیَن پرشیا پریز پرستار پاریس پرسش سُفره پرافیت پرافیس پروفسشنال پروفسور و خیلی کلمات اینچنینی.
فَجْر؛ اصطلاح سپیده ی فَجر به مفهوم شروع فَرَج و فروج نور و تَفَرّج طبیعت توسط گشایشگر فاجر.
و شروع فُرجه و فُرسْ گرفتن زمین و طبیعت از صاحب نور و نیرو، صاحبی که نیرومند و فاجر است.
جیرفت ؛ تفرجگاه پایان یافته. مکان فروج و فَرَج نور و فَجْر و انفجار یک تمدن در تاریخ مانده.
تمدن و تفرجگاهی که بر اثر تغییرات آب و هوایی منقرض گردیده است.
در قانون ایجاد کلمات مرتبط با راسته و زنجیره ی مفهوم کلمه ی جفت جفا شده.
تفرجگاه ؛ مکان نورگیر و آفتاب گیر. مکان فُرجه گرفتن.
فُرْج، فُرجه، فَرَج، فروج، فَجر. تفرج، جیرفت
زمان ؛ زمان ؛ کلیدواژه ی زمان از اون دست کلماتی است که مفهومش مرتبط و مُنطبق با حال حاضر و واقعیت موجود نیست بلکه مفهومی است مرتبط با نیستی ، نبودن ، پوکی و پوچی و عدم وجود انرژی و ماده. که این تعریف فقط برای گذشته و آینده صادق می شود. کلیدواژه ی زمان که ریشه ی اصلی این کلمه از کلمه ی زم منشعب شده و در کلماتی مثل زمستان زمین زم زم زمهریر و غیره، قابل مشاهده است اشاره به کمبود و یا عدم وجود ماده ، انرژی و حرارت در چیزی یا جایی را دارد.
متضاد ریشه ای و انطباقی کلمه ی زَم که معنا و مفهوم نیستی و عدم را در خود دارد کلمه ی مَز به معنی هستی و وجود و حیات و زندگی و بودن می باشد. ( مزینان مزایا مزیت مزد مزید مزدا مزون مزنه مظنه مزمن مزار موز موزیک میزوری میزان مازوت مازیار مازن مازندران )
اگر هم متضاد موازی و غیرانطباقی کلمه ی زم و زمان را بخواهیم نام ببریم کلمه ی فرصت می باشد. کلمه ی فرصت نیز در قانون و قواعد ایجاد کلمات منشعب از کلمه ی فارس و پارس به معنی انرژی دارای معنا و مفهوم می باشد.
در زبان انگلیسی امروزی برای کلمه ی زمان از کلمه ی epoch که به معنی دوران به زبان فارسی ترجمه و برگردان شده است در واقع مرتبط با کلمه ی پوچی در زبان فارسی می باشد.
زمستان ؛ ( زمست بعلاوه آن ) به مفهوم سرما. افزونه ی حرف آن جهت ایجاد اسم افزوده شده است مثل نیکان کامران زنگان رحمان و. . .
زمین ؛ به مفهوم خاک سرد و خشک
زم زم یا زمزم ؛ آب خنک خنک ، برند نوشابه ی زمزم نیز بر مبنای خنک نوشی آن نام گذاری گردیده است.
زمزمه ؛ سخن زیر لب و آهسته و کم صدا یا بی صدا یا صدای ضعیف و پَست
گفته که رمزیش نباشد ز بن
لحن بود زمزمه بی سخن.
امیرخسرو
زمهریر ؛ سرمای شدید و سوزناک و زخم زننده یا سرمای حرارت گیرنده.
زمغ یا صمغ ؛ شیره خشک و سرد درختان
زمخت ؛ سرد و سخت و خشک مرتبط با کلمه ی زُخان به مفهوم زخم زیاد و شدید که در زبان کردی کرمانجی وقتی هوا بسیار سرد باشد می گویند هوا زَخ دارد یعنی هوا زخم زننده است از کلمه ی زُخان در زبان ژاپنی به جای کلمه ی زمان از کلمه ی جیکان استفاده می شود که همان تغییر شکل یافته ی زیخان می باشد به مفهوم نیستی و پوچی و عدم وجود انرژی و گرما یا هر چیزی که وجود نداشته باشد و غایب باشد. حتی مفهوم نهفته در کلمه ی زخم به معنی هدر رفت انرژی در کلمه ی سُخره و مسخره کردن یعنی خنک کردن طرف مقابل دارای مفهوم می باشد. حتی کلمه ی زَخ در کلمه ی صخره به مفهوم سنگ سخت و سردی که به خود آب نمی گیرد در عالم واقع قابل مشاهده است. همچنین این مفهوم در کلمه ی زخارف و مزخرف به معنی بی ارزش و بی معنی و بیهوده قابل مشاهده است و فراوان از این دست کلمات.
زم یا سم ؛ به مفهوم مرگ آور و کشنده و سوزاننده
زمام ؛ گرفتن و مهار کردن انرژی زیاد تحت عنوان افسار لجام فرمان و غیره
ضَمّه ؛
ضمیر ؛ منشعب از کلمه ی ضم یا زم. ضمایر اشاره به شخصی یا چیزی که دور یا نزدیک است، دارند. و در مکانی که ما هستیم نیست و غایب است.
درحال بگوش هوش من گفت
وصف تو که با ضمیر شد ضم.
خاقانی
ضمیمه ؛ اصطلاح رایج ضمیمه کردن به مفهوم پنهان بودن و نهفته بودن چیزی در درون یا پشت چیزی. در مکاتبات اداری به برگه ای که رو نباشد و در پشت برگه پنهان باشد.
ضمناً ؛ به صورت ضمنی چیزی را که موجود نیست مطرح کردن. جمله ی مثالی؛ ضمناً اگر فلانی فلان کار را می کرد.
زمن یا ثمن ؛ بی ارزش کم بها با اصطلاح رایج ثمن بخس که کلمه ی بخس منشعب از کلمه ی خز به مفهوم سردی و خنکی و بی ارزشی دارای مفهوم می باشد.
زمره ؛ فوج و گروه یا گروه متفرق از مردم که در حال حاضر و در نزد ما نیستند.
مؤنث زَمِر. کم موی و کم پشم.
سوره زمر ؛ سی و نهمین سوره از قرآن کریم است و شامل ۷۵ آیه می باشد. این سوره مکی است و به موضوعات مختلفی از جمله توحید، قیامت، و پاداش و مجازات در آخرت می پردازد.
برخی از محورهای اصلی سوره زمر عبارتند از:
- تأکید بر توحید و یکتاپرستی
- دعوت به اخلاص در عبادت خداوند
- تأکید بر عدالت الهی و حساب و کتاب اعمال در روز قیامت
- سرنوشت نیکوکاران و بدکاران در آخرت
- تشویق به توبه و بازگشت به سوی خداوند
این سوره به ویژه تأکید می کند که انسان ها در روز قیامت به دسته های مختلف تقسیم می شوند و بر اساس اعمال خود مورد حسابرسی قرار می گیرند.
با این تعاریفی که برای اثبات مفهوم کلیدواژه ی زمان شد این اصطلاح رایج مرتبط با این مطلب که گفته می شود دنیا فقط یک روز است دنیا نه گذشته است و نه آینده بلکه دنیا همین امروز است در واقع بر طبق این تعریف از کلمه ی زمان این جمله ایجاد می شود ؛ دنیا فقط لحظه ی حال است لحظه ای که بین دو نیستی، هست شده است.
فلذا با این تفسیر اصطلاح آخر الزمان به معنی آخر و پایان پوچی و نیستی و تاریکی و شروع شکوفایی علم و معارف و شناخت حق و حقیقت دارای مفهوم می باشد. به یک تعبیر دیگر پایان جهنم دنیایی و شروع بهشت زمینی.
در ساختمان تمام کلمات مرتبط بالا حرف مشترک ( ز ) استفاده شده است و ذات حرف ز در قوانین ایجاد کلمات در کلماتی که معمولاً کمیت زیادی ندارند ولی کیفیت زیاد را دارا هستند. اصطلاح فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.
مقدار و کمیت و حجم کم ولی دارای قدرت و نفوذپذیری بالا و بُرد زیاد و رسا با سرعت زیاد را می رساند مثل زمان تیز ستیغ سترگ ثقیل صمغ سماق بزرگ سوزن نیزه زبر و زرنگ زِبِل زبری خزان خزنده خیزش ظرف ظریف زیاد ذات زود زمان گذر زر زهر ضماد روز روزنه زمین زمان حَض زوج ریز زیاد زید مزه نزد نزدیک زدن زنده زندگی فیزیک فیض فضا ضیافت اضافه حذف.
فُرصت:فِرست به لری.
معادل زبان لکی : گِئه
شرایط
واژه فرصت
معادل ابجد 770
تعداد حروف 4
تلفظ forsat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: فرصة جمع: فُرَص]
مختصات ( فُ صَ ) [ ع . فرصة ] ( اِ. )
آواشناسی forsat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین پارسی پیش آمد است.
معادل ابجد 770
تعداد حروف 4
تلفظ forsat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: فرصة جمع: فُرَص]
مختصات ( فُ صَ ) [ ع . فرصة ] ( اِ. )
آواشناسی forsat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین پارسی پیش آمد است.
بکاربردن واژه "دَم" به جای "لحظه، دقیقه، وقت، وهله" و "ایندم" به جای "حال، حالا، فعلا، الان" و "دَمَک" به جای "ثانیه" و "دَموِش، دَمویس" به جای "ساعت ( ابزار ) " و "بَردَم" به جای "ساعت ( زمان ) " و "دَمه" به جای "فُرصَت، زمان مُناسِب" .
... [مشاهده متن کامل]
واژه "دَم" که برابر "لحظه، دقیقه، زمان، وقت، وهله" می باشد. "ایندم" هم برابر "این لحظه، الان، حالا، حال، فِعلا" است. "دَمَک" داری پیشوند "َک" کوچک کننده است و برابر "دقیقه کوچک، ثانیه" است.
"دَموِش، دَمویس" از دو بخش "دَم" و "وِش، ویس" ساخته شده اند. ما بن واژه ای داریم برابر "وِشتَن" در "نِوِشتن" که برابر "ثبت کردن" است.
بن کنونی آن هم "ویس" می باشد و هم "وِش". پس "دَموِش، دَمویس" برابر "ثبت کننده زمان، ثبت کننده لحظه" می باشد که همان "ساعت" است.
"بَردَم" از پیشوند "بَر" که ریخت دیگری از "اَبَر" است که برابر "بزرگ، زیاد" است. پس "بَردَم" برابر "دقیقه بزرگ، ساعت" است.
"دَمه" هم که گستردن ( =توضیح دادن ) ای ندارد.
بدرود!
... [مشاهده متن کامل]
واژه "دَم" که برابر "لحظه، دقیقه، زمان، وقت، وهله" می باشد. "ایندم" هم برابر "این لحظه، الان، حالا، حال، فِعلا" است. "دَمَک" داری پیشوند "َک" کوچک کننده است و برابر "دقیقه کوچک، ثانیه" است.
"دَموِش، دَمویس" از دو بخش "دَم" و "وِش، ویس" ساخته شده اند. ما بن واژه ای داریم برابر "وِشتَن" در "نِوِشتن" که برابر "ثبت کردن" است.
بن کنونی آن هم "ویس" می باشد و هم "وِش". پس "دَموِش، دَمویس" برابر "ثبت کننده زمان، ثبت کننده لحظه" می باشد که همان "ساعت" است.
"بَردَم" از پیشوند "بَر" که ریخت دیگری از "اَبَر" است که برابر "بزرگ، زیاد" است. پس "بَردَم" برابر "دقیقه بزرگ، ساعت" است.
"دَمه" هم که گستردن ( =توضیح دادن ) ای ندارد.
بدرود!
با درود بهترین جایگزین برا فرصت که باز هم ریشه در زبانهای فلات ایران دارد واژه ( ( مجال ) ) مناسب است
هر آنچه نوشتید عربی هست.
متاسفانه معادل فارسی خوبی که قابل فهم باشه برای فرصت و مهلت نداریم جز هنگام گاه و غیره که مفهوم مهلت و فرصت رو نمی رسونه.
متاسفانه معادل فارسی خوبی که قابل فهم باشه برای فرصت و مهلت نداریم جز هنگام گاه و غیره که مفهوم مهلت و فرصت رو نمی رسونه.
فرصت: ( chance ) : برابرش در پهلوی هست: ژایش، ژَهیشن
ودیگر واژه ی برابر نیز: بخت
ودیگر واژه ی برابر نیز: بخت
همه برای "مُفید بودن" فرصتی ندارند!
نوبت
داشتن وقت و زمان و امکان برای انجام دادن کاری
با نگرش به درونمایه ی خوش بینانه ی این واژه، می توان از برابر "زرگاه" ( از پیوستن زر یا همان طلا با گاه یا همان زمان ) به چمارِ ( معنی ) وقت طلایی یا زمان زرینی که دست داده یا برای کسی پدیدار شده بهره برد.
زمان وقت پیش امد فرصت
فرصت: مهلت دوباره ، زمان
( در مدیریت ) : در زمان تنظیم برنامه، به برتری ها یا فزونی های قابل دستیابی در محیط برای یک سیستم معین را فرصت می نامند.
فرصت
واژه ای ایرانی - اوروپایی ست که اَرَبی گشته ، همریشه با :
آلمانی : frist
انگلیسی : prieve در پیشوندواژه ی : reprieve
شاید با واژه ی : فریضه = فَریسه = فَریست همریشه باشد!!!
آلمانی = Pflicht ( پفلیشت ) = وَظیفه
واژه ای ایرانی - اوروپایی ست که اَرَبی گشته ، همریشه با :
آلمانی : frist
انگلیسی : prieve در پیشوندواژه ی : reprieve
شاید با واژه ی : فریضه = فَریسه = فَریست همریشه باشد!!!
آلمانی = Pflicht ( پفلیشت ) = وَظیفه
مهلتی دوباره
پارسیِ سَره برای واژهٔ عربیِ فرصت:
*دست یافت
نمونه:
در نخستین دست یافت، پاسخِ شما را خواهم داد.
_______________________________________________________
با واژهٔ "مهلت" در هم نشود. بجای مهلت می توان پارسیِ سَره "درنگ" یا "زمان" را بکار برد.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه:
کمی درنگ به او بدهید.
پارسی را پاس بداریم.
*دست یافت
نمونه:
در نخستین دست یافت، پاسخِ شما را خواهم داد.
_______________________________________________________
با واژهٔ "مهلت" در هم نشود. بجای مهلت می توان پارسیِ سَره "درنگ" یا "زمان" را بکار برد.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه:
کمی درنگ به او بدهید.
پارسی را پاس بداریم.
پروانه، داو
دستمایه
فرصت جستن
درفت
یارا
زمان
مهلت
مهلت
فراغت، مجال، امکان، یارا، زمان، نوبت، وقت، درنگ، ضرب الاجل، فرجه، مهلت، وقفه
پَسّا، در گویش شهرستان بهاباد به معنای فرصت است مثال :بیِد ( بیاید ) بریم می ترسم دگه پساش نشه.
موقعیت
هوالعلیم
فرصت: زمان معینی برای انجام کاری ،
مترادف فرصت: مجال ، امان ( اصطلاح عامیانه ) ، وقت ، زمان. . . .
فرصت: زمان معینی برای انجام کاری ،
مترادف فرصت: مجال ، امان ( اصطلاح عامیانه ) ، وقت ، زمان. . . .
امان هم میشه
آمد جا - آمدگاه
گاهامد
فرصت با ضرب الاجل مترادف نمی باشد بلکه متضاد آن است.
گاه ماند
این واژه هند و اروپایی است نه سامی:
واژه شناسان لاتین میگویند واژه فورست ( fors=آوردن - رساندن sit=هست ) که عرب آنرا فرصت مینویسد به معنای شانس و واژه forsitan به معنای perchance است که هر دو از واژه بر ( بُردن - آوردن ) به معنای bring carry ساخته شده اند. بدل شدن ب و ف در واژه بانوس - فانوس نیز دیده میشود.
... [مشاهده متن کامل]
واژه شناسان لاتین میگویند واژه فورست ( fors=آوردن - رساندن sit=هست ) که عرب آنرا فرصت مینویسد به معنای شانس و واژه forsitan به معنای perchance است که هر دو از واژه بر ( بُردن - آوردن ) به معنای bring carry ساخته شده اند. بدل شدن ب و ف در واژه بانوس - فانوس نیز دیده میشود.
... [مشاهده متن کامل]
مجال
مهلت
فرصت در کردی به ریخت دَرفَت و در بلوچی به ریخت دَرگَت به کار رفته که با فرصت بسیار همانند است شاید از این زبان ها گرفته شده است.
این واژه عربی است و پارسی آن این واژه هاست: پَرپَن ( سنسکریت: پَروَن ) ، دِلیپ ( کردی: ده لیفه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)