فرخی

/farroxi/

معنی انگلیسی:
name of a poet contemporaneous, with ferdowsi, happiness, auspiciousness

لغت نامه دهخدا

فرخی. [ ف َرْ رُ ] ( حامص ) مبارکی. میمنت. یمن. خجستگی. فرخندگی. ( یادداشت به خط مؤلف ). کامیابی : از هیچ جنگ روی نگردانیده بود الا به فرخی و فیروزی. ( تاریخ بلعمی ).
کز او فرخی بود و پیروزیش
همان کام و نام و دل افروزیش.
فردوسی.
بدین خرمی و خوشی روزگار
بدین خوبی و فرخی شهریار.
فرخی.
برو به فرخی و فال نیک و طالع سعد
به تیغ تیز ز دشمن برآر زود دمار.
فرخی.
ارجو که فرخی بود و فرخجستگی
و ایزد به کار ملک مر او را بود معین.
فرخی.
مرا جمال تو هر روز عید نوروز است
ز عید و نوروزم با فرخی و بهروزی.
سوزنی.
قفل غم را درش کلید آمد
کآمد او فرخی پدید آمد.
نظامی.
چون جهان زو گرفت پیروزی
فرخی بادش از جهان روزی.
نظامی.
مرغی که همای نام دارد
چون فرخی تمام دارد.
نظامی.
رجوع به فرخ و فرخندگی شود.

فرخی. [ ف َرْ رُ ] ( ص نسبی ) منسوب به فرخ که نام مردی است. ( سمعانی ). رجوع به فرخ شود.

فرخی. [ ف َرْ رُ ] ( اِخ ) سیستانی.علی بن جولوغ ، مکنی به ابوالحسن. شاعر بزرگ اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم و از جمله سرآمدان سخن درعهد خویش و در همه ادوار تاریخ ادبی ایران است. صورت صحیح اسم پدرش معلوم نیست جز آن که برخی مانند عوفی و دولتشاه آن را «جولوغ » و بعضی مانند آذر و هدایت ( در مجمع الفصحاء ) «قلوع » نوشته اند. موطن وی سیستان بود و خود نیز در قصیده ای بدین امر اشاره می کند:
من قیاس از سیستان دارم که او شهر من است
وز پی خویشان ز شهر خویشتن دارم خبر
شهرمن شهر بزرگ است و زمینش نامدار
مردمان شهر من در شیرمردی نامور.
و بنابراین سخن دولتشاه سمرقندی که وی را از اهل ترمذ دانسته باطل است. پدر فرخی چنانکه نظامی عروضی گفته است غلام امیر خلف بانو یعنی خلف بن احمدبن محمدبن خلف بن اللیث صفاری بود. از آغاز حیات شاعر همین قدر معلوم است که «شعر خوش گفتی و چنگ تر زدی و خدمت دهقانی کردی از دهاقین سیستان و آن دهقان هر سال او را دویست کیل پنج منی غله دادی و صد درم سیم نوحی ». دولتشاه او را شاگرد عنصری دانسته و این گفتاری نادرست است ، چه عنصری بلخی هیچ گاه در سیستان مقیم نبوده است تا فرخی در خدمت وی شاگردی کند و پس از آنکه با عنصری در دربار محمود آشنایی یافت هم شاعری استاد بود و به استادی عنصری حاجتی نداشت. به هر حال مسلم است که فرخی درعنفوان شباب در شاعری مهارت یافت و بعد از آن که «زنی خواست هم از موالی خلف و خرجش بیشتر افتاد... بی برگ ماند... قصه به دهقان برداشت که مرا خرج بیشتر شده است ، چه شود دهقان از آنجا که کرم اوست غله من سیصد کیل کند و سیم صد و پنجاه درم ؟... دهقان بر پشت قصه توقیع کرد که این قدر از تو دریغ نیست و افزون ازاین را روی نیست. فرخی چون بشنید مأیوس گشت و از صادر و وارد استخبار میکرد که در اطراف و اکناف عالم نشان ممدوحی شنود تا روی بدو آرد، باشد که اصابتی یابد. تا خبر کردند او را از ابوالمظفر چغانی به چغانیان که این نوع را تربیت می کند و این جماعت را صله و جایزه فاخر همی دهد و امروز از ملوک عصر و امراء وقت در این باب او را یار نیست. قصیده ای بگفت و عزیمت آن جانب کرد:بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یزدی محمد بن ابراهیم آزادیخواه و شاعر ( و. یزد ۱۳٠۶ ه ق . -ف. تهران ۱۳۱۸ ه ش . ) .وی مردی مبارز و منتقد و بی باک بود . در سال ۱۳۴٠ ه ق روزنامه طوفان را منتشر کرد . در دوره هفتم از طرف اهالی یزد بنمایندگی مجلس شوری انتخاب شد . بر اثر افکار سوسیالیستی محکوم بحبس گردید و درزندان قصر ( تهران ) در گذشت . غزلیات تاثر آور و رقت انگیزی در زندان ساخته است .
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند .

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] ابوالحسن علی بن جولوغ فرخی سیستانی شاعر بزرگ ایرانی اواخر سده چهارم و اوایل سده پنجم هجری قمری است. وی علاوه بر تسلط بر شعر و ادب در موسیقی نیز مهارت داشت و بدین وسیله توانست به دربار ابوالمظفر شاه چغانیان و سپس به دربار سلطان محمود غزنوی راه یابد و منزلتی والا بدست آورد.
فرخی را یکی از بهترین قصیده سرایان ایرانی می دانند تا جایی که گفته اند سخن سهل و ممتنع در عربی خاص ابوفراس حمدانی و در فارسی خاص فرخی است. تاریخ فوت او را ۴۲۹ هجری قمری ذکر کرده اند.

دانشنامه عمومی

فرخی (خور و بیابانک). فَرْخی ( به گویش محلی فَرْوی ) شهری در بخش مرکزی شهرستان خور و بیابانک در استان اصفهان ایران است که تا مرکز استان ۴۰۰ کیلومتر فاصله دارد. این آبادی در عرف زبان فارسی فَرُّخی تلفظ می شود. شهر فرخی در ۵۴ درجه و ۵۵ دقیقه طول شرقی و ۳۳ درجه و ۵۱دقیقه عرض شمالی و در ۴۰۰ کیلومتری شرق اصفهان قرار دارد. فرخی از شرق به شهر خور و از غرب به روستای چاهملک و از جنوب به روستاهای جعفرآباد و ابراهیم آباد و از شمال به کوه های کم ارتفاع فرخی محدود می شود.
شهر «فرخی» از توابع شهرستان خور و بیابانک در تاریخ ۱۶/۹/۱۳۸۸ با موافقت هیئت دولت و به استناد ماده ۱۳ قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری به شهر تبدیل شد. این شهر با جمعیتی بیش از چهار هزار و ۶۰۰ نفر در ۱۵ کیلومتری غرب شهر خور، مرکز شهرستان خور و بیابانک قرار دارد.
فرخی آب و هوایی گرم و خشک دارد و حیات آن به چند رشته قنات وابسته است که قدیمی ترین آن به طول ۹ کیلومتر است. شغل اهالی این شهر بیشتر کرباس بافی، قالی بافی و کشاورزی است. گندم، جو، خرما، پنبه و تخمه آفتابگردان از مهمترین محصولات شهر فرخی است.
این شهر در شهرستان خوروبیابانک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۲۹۶۸ ( ۹۰۹ خانوار ) بوده است.
از زمان پیدایش شهر «فرخی» اطلاع درستی در دست نیست اما در جنگ نامه امام زاده روستای پیاده ( بیاذه ) از مزرعه ای به نام «فرخ» یاد شده است که به احتمال زیاد همان «فرخی» است. این شهر در گذشته به «دارالامان» نیز شهرت داشته که حریم آن تا شعاع سه کیلومتری بوده است و کسانی که از حاکمان جور در امان نبودند خود را به شهر فرخی نزد قاضی می رساندند و او نیز آنان را پناه می داد.
در دوره قاجاریه خور و بیابانک را قرای سبعه می گفتند و بنا به نوشته اعتمادالسلطنه در مرآت البلدان این قراء عبارت بودند از: خور، جندق، فرخی، مهرجان، بیاضه، اردیب، گرمه.
از نوشته های مورخین و جغرافیدانان چنین بر می آید که منطقه شهرفرخی ( بیابانک ) به تناوب جزیی از استان یزد، خراسان، قومس ( سمنان ) به شمار می رفته است. در قرن چهارم و پنجم هجری از توابع خراسان و یزد و در دوران صفویه و قاجاریه از توابع یزد و سمنان بوده است. اسناد راهگشا در این مورد، سفرنامه ناصر خسرو، نزهه القلوب حمدالله مستوفی قزوینی، احسن التقاسیم مقدسی، المسالک و الممالک استخری، معجم البلدان یاقوت حموی، صوره الارض ابن حوقل و… می باشد.
عکس فرخی (خور و بیابانک)

فرخی (قائنات). فرُّخی روستایی در بخش مرکزی شهرستان قائنات استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۲۶۷ نفر ( در ۸۵ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس فرخی (قائنات)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس