فارد

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

فارد. [ رِ ] ( ع ص ) یگانه. || درخت یکسو و تنها. ( اقرب الموارد ). || آهوی ماده جدامانده از گله. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سکر فارد؛ شکر جید و سپید. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) یکی از بازیهای نرد است ، و آن به فرید شهرت دارد. ( برهان ). خانه گیر. رجوع به فرید و خانه گیر شود.

فارد. [ رِ ] ( اِخ ) کوهی است به نجد. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) یکی از بازی های هفتگانه نرد دور اول از بازی نرد ( در قدیم ) .
کوهی است به نجد

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . قس . فرید ] (اِ ). یکی از بازی - های هفتگانة نرد، دور اول از بازی نرد (در قدیم ).

فرهنگ عمید

۱. تنهامانده، جدامانده، یکه وتنها.
۲. یگانه.

پیشنهاد کاربران

بپرس