جز بدان وقت که بستانی ازو مال به غصب
نتوانی که ببینی به مثل روی یتیم.
ناصرخسرو.
شاه شرفی تاج تو است از نسب توتاجی که نه غصب است و نه آورده ز تاراج.
سوزنی ( دیوان چ شاه حسینی ص 145 ).
اگر اسبی چرددر کشتزاری وگر غصبی رود بر میوه داری.
نظامی.
|| ظلم و تعدی کردن. || مجبور شدن. ملتزم شدن. به عهده گرفتن. بر ذمه گرفتن. اجبار. مطابق میل و رضا نبودن : بالطیب او بالغصب ؛ یعنی خواهی نخواهی. فجعلوه مجنون ( ! ) بالغصب ؛ یعنی او را مجنون شناختند. || اختلاس و دزدی کسی که وابسته به دولت است. ( دزی ج 2 ص 214 ). || چیرگی کردن بر کس. ( منتهی الارب ). قهرکردن بر کسی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ): غصب فلاناً علی الشی ٔ؛ قهره. ( اقرب الموارد ). مجبور کردن. ( دزی ج 2 ص 214 ). || خراشیدن و برکندن موی جلد را بی دباغت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): غصب الجلد؛ ازال عنه شعره و وبره نتفاً و قشراً بلاعطن فی دباغ و لااعمال فی ندی. ( از اقرب الموارد ). || غصب نفس زن ؛ زنا کردن با وی به اجبار. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ، اِ ) آنچه به ستم ستاده شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به معنی مغصوب ، گویند: «شی غصب »؛ یعنی چیز مغصوب ، و این از باب تسمیه به مصدر است. ( از اقرب الموارد ). || غصب در شرع ؛ گرفتن مال بهادار محترم است آشکارا بی اجازه صاحب آن ، بنابراین غصب درباره میته تحقق پیدا نمیکند زیرا مال نیست وهمچنین است درباره آزاد، و شراب مسلم نیز چنین است زیرا بهادار نیست ، و در مال حربی نیز غصب نیست زیرامحترم نیست. و قید «بی اجازه صاحب آن » در تعریف غصب برای این است که به ودیعه شامل نباشد، و قید «آشکارا» برای عدم شمول به سرقت است. ( از تعریفات جرجانی )رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || غصب در آداب بحث عبارت است از منع مقدمه دلیل ، و اقامه دلیل بر نفی آن پیش از اینکه معلل دلیل بر ثبوت آن اقامه کند، خواه اثبات حکم مورد تنازع به طور ضمنی از وی لازم باشد یا نه. ( از تعریفات جرجانی ).