غاصب

/qAseb/

مترادف غاصب: زورستان، غصب کننده، متغلب، زورگو، ستمگر

برابر پارسی: ربایشگر، ستمگر، دست یازنده

معنی انگلیسی:
usurper, extortioner, usurping, tyrant, appropriator, extrotioner

لغت نامه دهخدا

غاصب. [ ص ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از غصب. بستم ستاننده. به ستم گیرنده. غصب کننده. گیرنده ملک دیگری به زور : اگر خشم نیافریدی هیچ کس روی ننهادی سوی... عیال و مال خود از غاصبان دور گردانیدن. ( تاریخ بیهقی ).
پس خضر کشتی برای آن شکست
تا که آن کشتی ز غاصب بازرست.
مولوی ( مثنوی ).

فرهنگ فارسی

غصب کننده، کسی که مال دیگری راخلاف میل ورضای اوتصرف کند
( اسم ) بستم ستاننده غضب کننده گیرنده چیزی به قهر و ظلم جمع : غاصبین .

فرهنگ معین

(ص ) [ ع . ] (اِفا. ) غصب کننده .

فرهنگ عمید

غصب کننده، کسی که مال دیگری را بر خلاف میل و رضای او تصرف کند.

مترادف ها

aggressor (اسم)
پرخاشگر، مهاجم، متجاوز، حمله کننده، غاصب

violator (اسم)
متجاوز، غاصب، ستمگر، شکننده، متخلف

usurper (اسم)
غاصب

rapist (اسم)
غاصب، ستمگر، مرتکب زنای به عنف

tyrant (اسم)
غاصب، ستمگر، ظالم، جبار، حاکم ستمگر یا مستبد، سلطان ظالم

oppressor (اسم)
غاصب، ستمگر، ظالم، ستمکار

فارسی به عربی

منتحل

پیشنهاد کاربران

غاصب به معنای زورگیر یا زورگو هست
وه همچنین به معنای سرزمین فلسطسن نیز است
usurper
زورگو، ستمگر، ظالم و. . .
غاصب ، زورگو ، مستبد
زورگیر

بپرس