غش. [ غ َش ش ] ( ع مص ) ظاهر کردن خلاف آنچه در دل باشد. ( غیاث اللغات ). پند خالص ندادن کسی را، یا ظاهر کردن خلاف آنچه در دل باشد و آراستن به وی خلاف مصلحت را. ( از اقرب الموارد ). || خیانت کردن. ( غیاث اللغات ) ( مصادر زوزنی ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). خدعه کردن. گول زدن. ( از المنجد ) :
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.
حافظ.
|| کدورت. ( کشف اللغات بنقل غیاث اللغات و آنندراج ). || آمیزش چیزی کم بها در زر و نقره و مشک و شراب. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). صاحب تاج العروس گوید: فضة مغشوشة؛ ای مخلوطة بالنحاس - انتهی. || ( اِ ) درد شراب.- باغش ؛ غیرخالص. آمیخته با چیز دیگر. رجوع به غش شود :
زر چون به عیار آید کم بیش نگردد
کم بیش شود زری کآن باغش و بار است.
ناصرخسرو.
- بیغش ؛ پاک. دور از خیانت و تزویر و کینه و کدورت : فتنه این روزگار هر غشی و غل
زآنکه نگشته ست جانت بی غش و بی غل.
ناصرخسرو.
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بیغشم.
حافظ.
گر به کاشانه رندان قدمی خواهی زدنقل شعر شکرین و می بیغش دارم.
حافظ.
شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهندکه زیرکان جهان از کمندشان نرهند.
حافظ.
- || خالص. پاک. آنچه با چیزی دیگر نیامیخته باشد : حب دنیا خواجه را از بس مشوش میکند
تا زر بیغش به دستش میدهی غش میکند.
شفیع اثر ( از آنندراج ).
- شراب بیغش ؛شراب خالص. می ناب. می بیدرد. رجوع به غِش و بیغَش شود : زآن شراب ناب بیغش ده که اندر صومعه
صوفی صافی به بوی جرعه ای غش میکند.
سلمان ساوجی ( از آنندراج ).
|| ( ص ) رجل غش ؛ مرد بزرگ ناف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجل عظیم السرة. ( اقرب الموارد ). صاحب تاج العروس گوید: در نسخ ( قاموس ) سرة است ولی صواب شَرَه است ( بنابراین به معنی سخت آزمند میباشد ) چنانکه در شعر راجز آمده : «لیس بغش همه فیما اکل » - انتهی. || ( اِ ) آب تیره. ( دهار ) ( لطائف اللغات ).غش. [ غ َش ش / غ َ ] ( از ع ، اِمص ) بیهوشی ، و بدین معنی در اصل غَشْی بود که عربی است و فارسیان یا را از آن حذف کردند و با لفظ کردن استعمال کنند چنانکه گویند: فلانی غش کرد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). و با بودن نیز استعمال کنند. ( آنندراج ). خواب سبک. بیهوشی و مدهوشی و بی حواسی. ( ناظم الاطباء ) : و هرون چندان بگریست تا بر وی بترسیدند از غش.( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 516 ). || بیهوشی و حیرت در وقت تعلق خاطر. ( لطائف اللغات ) : بیشتر بخوانید ...