بر تنت وام است جانت گرچه دیر
بازباید داد وام ای بدغریم.
ناصرخسرو.
|| وام خواه. از اضداد است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). الغریم به معنی مُطالِب و مُطالَب است ؛ یعنی از اضداد میباشد. ( از المزهر سیوطی ص 233 ). الدائن ، لانه یلزم الذی علیه الدین ، و المدیون لان الدین لازم له ؛ ضد. ( اقرب الموارد ). طلبکار. بستانکار. قرض خواه. دائن. وام ده. فام ده. فامخواه. صاحب نشوءاللغة العربیة ( ص 4 ) غرم و مشتقات آن را از امثله تصدیر آورده و گوید اصل در آن و نظایر آن رَم است : کرد اشارت با غریمان کاین نوال
نک تبرک خوش خورید این را حلال.
مولوی ( مثنوی ).
|| خصم. و وجه اشتقاق آن این است که وی با الحاح خود درباره خصم خویش ملازم اوست. ( از اقرب الموارد ). || در اصطلاح فقها، آنکه بر او مالی ادعا شود. تاوان زده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). || ( اِ ) خم روغن. ( مهذب الاسماء ).غریم. [ غ ِ ] ( اِخ ) ( هوبرت... ) معرب گریم . ( از اعلام المنجد ). رجوع به گریم شود.