فرهنگ اسم ها
معنی: سخت گیر
برچسب ها: اسم، اسم با ع، اسم پسر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
همچنین میگفت او پند لطیف
همچنین میگفت او دفع عنیف.
مولوی.
|| سوارکار سخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سوارکار سخت که بر اسب مدارا نکند. ( ناظم الاطباء ). کسی که در سوار شدن بر اسب مدارا نکند. || کسی که سواری را بخوبی نداند. ( از اقرب الموارد ). || بازحمت و بامشقت. || آنکه در گفتار سخت باشد. ( ناظم الاطباء ). || سختگیر. ( فرهنگ فارسی معین ). || ظالم و ستمکار و جفاپیشه و دل آزار. ( ناظم الاطباء ). ج ، عُنُف. ( اقرب الموارد ).فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. سخت گیر.
مترادف ها
شنیع، زشت، زننده، مخوف، ترسناک، مهیب، عنیف، وقیح، سهمگین
تند، درشت، زننده، لاغر، خشن، ناگوار، عنیف، ناملایم، خشن و ضعیف
کاری، جدی، موثر، قوی، شدید، عنیف
خشک، سخت، سخت گیر، شاق، شدید، عنیف
زننده، مخالف، متناقض، عنیف، طاقت فرسا، تنفرانگیز
پیشنهاد کاربران
زشت
سخیف
کریه
بدمنظره
همچنین می گفت او پند لطیف
همچنان می گفت او دفع عنیف
✏ �مولانا�
سخیف
کریه
بدمنظره
همچنین می گفت او پند لطیف
همچنان می گفت او دفع عنیف
✏ �مولانا�
زشت، کریه، بد