فرهنگ اسم ها
معنی: خردمند و بزرگوار، عاقل و گرامی، ( اَعلام ) [قرن اول هجری] فرزند ابوطالب و فاطمه ی بنت اسد و برادر امیرالمؤمنین علی ( ع )، ( در اعلام ) فرزند ابوطالب و فاطمه ی بنت اسد و برادر امیرالمؤمنین علی ( ع )، نام برادر علی ( ع ) و پسر موسی کاظم ( ع )
برچسب ها: اسم، اسم با ع، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی
لغت نامه دهخدا
عقیل. [ ع ُ ق َ ] ( اِخ ) جدی است جاهلی و فرزندان او بطنی از خزیمه ، از عدنانیه را تشکیل میدهند و آنان را در سرزمین عراق و الجزیرة حکومتی بود و در عهد سلاطین سلجوقی کار آنان بالا گرفت. ( از الاعلام زرکلی به نقل از نهایة الارب ).
عقیل. [ ] ( اِخ ) مالک و عقیل ، دو ندیم جذیمةالابرش ، که دوستی و وفای دو تن را بدان دو مثل زنند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
عقیل. [ ع ُ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است به حوران. ( منتهی الارب ). قریه ای است از قرای حوران از ناحیه لوی از اعمال دمشق. ( از معجم البلدان ).
عقیل. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن ابی طالب عبدمناف بن عبدالمطلب هاشمی قرشی ، مکنی به ابویزید. برادر بزرگتر علی بن ابی طالب ( ع ). وی در جاهلیت شهرتی بسیار داشت و یکی از چهار تنی بود که قریش در منافرات و منازعات خود برای حکمیت بدانها رجوع میکرد. ( سه تن دیگر مخرمة، و حویطب ، و ابوجهم بوده اند ). عقیل تا غزوه بدر در شرک باقی بود و در این غزوه قریش او را وادار ساختند تا با مسلمانان بجنگد و چون به اسارت مسلمین درآمد، با فدیه عباس بن عبدالمطلب آزاد شد و به مکه بازگشت و پس از واقعه حدیبیة اسلام آورد،و به سال هشتم هجری به مدینه مهاجرت کرد و در غزوه ٔمؤتة همراه مسلمین شرکت جست. هنگامی که برادرش علی ( ع ) به خلافت رسید از وی جدا شد و به معاویه پیوست ، و در اواخر عمر بینایی خویش را از دست داد. عقیل در زمان خود آگاهترین قریش در شناختن ایام و انساب آنان بود. و مردم در مسجد مدینه انساب و اخبار را از او میگرفتند. عقیل به سال 60 هَ.ق. در ابتدای خلافت یزید درگذشت و برخی درگذشت او را در ایام معاویه میدانند. در حلب و نواحی آن گروهی میزیستند که به او نسبت داشتند و به بنی عقیل شهرت داشتند. ( از الاعلام زرکلی به نقل از الاصابة و البیان و التبیین و نکت الطالبیین و طبقات ابن سعد و تاج العروس و مقاتل الطالبیین ).
عقیل. [ ] ( اِخ ) ابن بلال بن جریر. نبه جریر شاعر معروف ،شاعری مقل ( کم شعر ) است. ( از الفهرست ابن الندیم ).
عقیل. [ ع ُق َ ] ( اِخ ) ابن خالدبن عَقیل ایلی ، مکنی به ابوخالد، از موالی بنی امیه. وی از حافظان حدیث بود و از «شرطیان » مدینه بشمار می آمد. عقیل به سال 141 هَ. ق. در مصر درگذشت. ( از الاعلام زرکلی از تهذیب التهذیب ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
معقول، مردگرامی و ردمند
( صفت ) خردمند و بزرگوار عاقل و گرامی .
ابن موسی الکاظم ( ع ) یکی از فرزندان امام موسی کاظم ( ع ) است
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
نطردوستموم خداست
مزخرف ترین وگوهترین اسم موجود
مزخرف ترین وگوهترین اسم موجود
عقیل احتمالا معرب شده آشیل achilles باشد که در بعضی زبانها ahil هم گفته می شود.
معنی زیبا
الباقی مزخرف
الباقی مزخرف
چون از عقل میاد پس یعنی عاقل و باهوش و خردمند و. . .
عقیل =از کلمه عقل می آید
عقیل به معنای، زیرک، باهوش، عقل، خردمند، دانا
عقیل یعنی زیرک وباهوش
عقیل یعنی زیبا
عقیل یعنی زیبا