- عقوبت باره ؛ دژ و قلعه سخت بر کنار از جهان که گویی برای عقوبت و شکنجه ساکنان آن بنا شده است :
چو سر در قصر شیرین کرد شاپور
عقوبت باره ای دید از جهان دور.
نظامی.
- عقوبت بردن ؛ رنج بردن. عذاب بردن : مسلط مکن چون منی بر سرم
ز دست تو به گر عقوبت برم.
سعدی.
- عقوبت کشیدن ؛ رنج بردن. عذاب کشیدن : بناها در ازل محکم تو کردی
عقوبت در رهت باید کشیدن.
ناصرخسرو.
- موکلان عقوبت ؛ مأموران شکنجه و تعذیب : موکلان عقوبت در او آویختند. ( گلستان ).عقوبة. [ ع ُ ب َ ] ( ع اِ ) عقوبت. عذاب و سزای گناه. ( آنندراج ). پاداش بدی و شکنجه. ( دهار ). جزاء، و گویند عقوبة محنتی است که در دنیا به سبب گناه به انسان میرسد و گاهی آن را خاص تعزیر می دانند، و نیز عقوبات بر احکام شرعی متعلق به امور دنیا، به اعتبار مدنیت اطلاق شود. ج ، عُقوبات. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عقوبت شود.