عطا
/~atA/
مترادف عطا: احسان، انعام، بخشش، تعارف، دهش، مرحمت، نفقه، هبت
برابر پارسی: دهش، بخشش
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: بخشیدن چیزی به کسی، بخشش، انعام، دهش، هدیه یا هر چیزی که به کسی بخشیده می شود، ( اَعلام ) عطا ابن یعقوب: ( = عطایی رازی ) [قرن هجری] شاعر ایرانی دربار غزنوی، سراینده ی دو منظومه ی حماسی برزونامه و بیژن نامه
برچسب ها: اسم، اسم با ع، اسم پسر، اسم دختر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی
لغت نامه دهخدا
بشتر راد خوانمت پرگست
او چو تو کی بود به گاه عطا.
دقیقی.
ای شده مدهوش و بیهش پند حجت را بدارکز عطای پند برتر نیست در عالم عطا.
ناصرخسرو.
محال باشد اگر با عطای عقل عظیم چو این سگانت قصد عظام باید کرد.
ناصرخسرو.
خرم از جود او بهار عطاروشن از عدل او جهان هنر.
مسعودسعد.
گر جهانی به یک عطا بدهداز کف خویش نشمرد به سخا.
مسعودسعد.
عنان عطا مگیر. ( کلیله و دمنه ).کریمانه بخشی و منت نخواهی
عطای کریمان بود غیرممنون.
سوزنی.
گر همه کس ز منع بگریزدمنم آن کز عطا گریخته ام.
خاقانی.
این همه گفتم به رایگان نه بر آن طمعکافسر زر یابم از عطای صفاهان.
خاقانی.
از عطایش بحر و کان در زلزله سوی جودش قافله بر قافله.
مولوی.
هم عجم هم روم و هم ترک و عرب مانده از جود و عطایش در عجب.
مولوی.
جوانمرد را دست عطا بسته بود. ( گلستان ). || بخشودگی. عفو. بخشایش : گر ما مقصریم تو دریای رحمتی
جرمی که می رود به امید عطای تست.
سعدی.
جادی ؛ خواهنده عطا. لهیة؛ عطای سترگ و بهتر. وهاص ؛ بسیارعطا. ( از منتهی الارب ).- امثال :
عطایش را به لقایش بخشیدم ،نظیر: فوت الحاجة خیر من طلبها الی غیر أهلها. ( امثال و حکم دهخدا ) : درویشی را ضرورتی پیش آمد، کسی گفت فلان نعمتی دارد... دستش گرفت تا به منزل آن شخص درآورد. یکی را دید لب فروهشته... برگشت... گفت عطای او را به لقای او بخشیدم. ( گلستان ).
|| آنچه بخشیده شود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جائزة. جدا. جدآء. داد. داشاد. صله. عارض. عارفة. عائدة. لُهوَة. معروف. نائل. نائلة. نولة. و رجوع به عطاء شود :
عطات باد چو باران دل موافق خوید
نهیبت آتش و جان مخالفان پده باد.
شهید بلخی.
بچاه سیصد باز اندرم من از غم اوعطای میر رسن ساختم ز سیصد باز.
شاکر بخاری.
بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
تخلص ادیب السلطنه حسین سمیعی از ادبا و رجال دوره معاصر است وی بسال ۱۲۹۳ قمری در رشت تولد یافت و دوران طفولیت را در کرمانشاه و تهران بسر برد و بعد از پدرش به مشاغل دولتی پرداخت و به وزارت کشور و وزارت خارجه منصوب شد و به وکالت مجلس شوروی و سناتوری نیز رسید و بسال ۱۳۷۳ قمری درگذشت
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) چیزی که به کسی بخشیده می شود.
جدول کلمات
مترادف ها
بخشش، سفته، تحفه، اهداء، عطا، عطیه، هدیه، پیشکش، ره اورد، تقدیم، زمان حال، زمان حاضر، سوقات
حقوق بگیر، بخشش، امتیاز، اهداء، عطا، کمک هزینه تحصیلی، اجازه واگذاری رسمی
استعداد، بخشش، نعمت، موهبت، عطا، عطیه، ژنی، هدیه، کادو، پیشکش، ره اورد
اهداء، دهش، عطا، عطیه
عطا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
احسان، بخشش، دهش، انعام، مرحمت
جنس و کالا
عطا
صیف
فصل
تهی
صیف
فصل
تهی
عطا کردن، دادن
هوالعلیم
عطا : دهش؛ بخشش؛
( عطا ، بخشش قبل از تمناست ) یعنی بدون اینکه کسی از ما چیزی بخواهد به او ببخشیم. در سوره کوثر خداوند میفرماید: انا اعطیناک الکوثر ، در حالیکه پیامبر عظیم الشان اسلام از خداوند نخواسته بود ولی خداوند بر رسولشان تفضُل فرمودند و بدیشان کوثر عطا کردند.
عطا : دهش؛ بخشش؛
( عطا ، بخشش قبل از تمناست ) یعنی بدون اینکه کسی از ما چیزی بخواهد به او ببخشیم. در سوره کوثر خداوند میفرماید: انا اعطیناک الکوثر ، در حالیکه پیامبر عظیم الشان اسلام از خداوند نخواسته بود ولی خداوند بر رسولشان تفضُل فرمودند و بدیشان کوثر عطا کردند.
وهب. . . دهش . . . بخشش . . . . کرم . . .
هشام
اسم عطا پسرانه است اما اینجا نوشته دخترانه
داداش عطا اسم پسرونس چرا نوشتی دخترونه
عطا یعنی نعمت و نفس
برکت خدا
برکت خدا
داشاد
دهش ، بخشش
اسم عطالله پسرانه هست
ونام من عطاالله هست .
ونام من عطاالله هست .
عطا اسم پسر هست نه دختر
هبه
پسرونه است دیگه عطا چرا نوشتی دخترونه
هنجار
بخشش
معنی عطا =نسیب
هستش
هستش
وهب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)