عرفان اسلامی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در میان علوم اسلامی، دانشی به نام عرفان وجود دارد که به دلیل دوری از دسترس عامه مردم و بلکه بسیاری از اهل علم همیشه در هاله ای از ابهام، پیچیده است. و شاید مهمترین عامل در این عدم وضوح، به جز غامض بودن مفاهیم و اصطلاحات عرفانی، وجود فرقه های فراوانی به نام صوفی باشد که به تعبیری وجهه فرهنگی و اجتماعی عرفان می باشند. بزرگان صوفیه و اندیشه تصوف، در میان دو گونه برداشت متضاد زیسته و بالیده اند، چنان که از یک سو برای ایشان کراماتی در حد افسانه ها و اساطیر نقل شده و از سوی دیگر، تیغ های ملامت و تیرهای طعنه و تکفیر، هیچ گاه اینان را رها نکرده است.همت ما در این نوشتار کوتاه شناخت بیشتر عرفان نظری است که جنبه علمی و مکتوب بیشتری دارد و البته در ادامه اشاره ای نیز به عرفان عملی خواهد رفت، قبل از ورود به بحث تذکر این نکته لازم است که هر چند در نوشته ها و مکتوبات اهل عرفان، عرفان و تصوف مترادف با هم آمده اند ولی باید حساب کسانی را که آگاهانه در مسیر تصوف به سود جویی پرداخته و یا ناآگاهانه عقاید باطل، و خلاف شریعت الهی را رواج داده اند از حساب اهل عرفان حقیقی جدا کرد. چنان که خود ملاصدرا نیز کتابی جداگانه در ردّ این گونه مدعیان تصوف و عارف نمایان نوشته است.
تصوف جزو ابداعات مسلمین نیست و در میان اقوام پیشین، مثل نصارا و وثنیه و برهمایی ها و بودایی ها نیز وجود داشته و دارد. و این ریشه داری در تاریخ نیز ناشی از تأثیری است که دین فطری بر انسان دارد و آدمی را به سوی زهد و از آن جا به معرفت نفس رهنمون می شود، در میان مسلمین نیز عرفان و تصوف، در عهد خلفا، به لباس زهد حضور دارد. و لذا می توان گفت که تصوف اسلامی ریشه در خود اسلام دارد. مشهور است که به دلیل پوشیدن لباسهای پشمینه، عده ای را صوفی می خواندند، چنان که در قرن دوم هجری عده ای از زهاد و عباد زمان، لباس پشمینه می پوشیدند و به این لباس معروف بودند. به همین جهت است که تا نیمه قرن دوم کلمه صوفی رواجی ندارد. و اولین کسی که به این اسم نامیده شده است ابو هاشم کوفی (م ۱۶۰) است. در زمان مأمون عباسی نیز کسانی مشهور به صوفی بوده اند. تا این زمان، تصوف، زهد به همراه خوف و خشیت است، ولی با ظهور رابعه عدویه، عشق و محبت نیز به این مجموعه افزوده می شود. در این دوران، در خراسان، به دلیل خاموشی کانون ابومسلم و شکست جاه طلبی های ارضاء نشده خراسانیان و نیز مجاورت با حوزه فعالیت سیاحان و زائران بودایی، صوفیه خراسان شکل می گیرد. صوفیه در مناطق مختلف بلاد اسلامی با زیاده، روی در ریاضت و رجوع به باطن و ترک ظاهر شریعت و نیز سخن از محبت گفتن، متشرعه را علیه خود برانگیختند و به تدریج با ظهور صحبت از وحدت و اتحاد وجود، این مخالفت ها بیشتر شد، و لذا مجبور به تأویل سخنان خود و نیز آیات و روایات شدند. در بغداد، به جهت رونق فلسفه و کلام، تصوف مبادی خود را تنقیح کرده و با فلسفه نو افلاطونیان آشنا شد و عقاید جدیدی در میان ایشان رایج گردید.اولین صوفی که اثری از او باقی مانده است، حارث بن اسد محاسبی (۱۶۵ ـ ۲۴۳) است با دو کتاب به نام های الرعایة لحقوق الله، و الوصایا. در سال ۳۰۹ حسین بن منصور حلاج به دلیل عقاید و گفتارش محکوم به مرگ شد. پس از او عده ای از صوفیه از روی احتیاط دم درکشیدند. در یک دسته بندی می توان گفت تصوف در تحول تاریخی خود پنج دوره را پشت سرنهاده است.
← الف: مرحله زمینه ها
نویسنده تمهید القواعد لازم می داند که موضوع این علم به لحاظ مفهومی عام تر از تمام موضوعات باشد و از جهت حیطه و گستره. اتم از دیگر موضوعات و علوم باشد و نیز آشکارترین معنا برای انسان و ابتدایی ترین تصور و تعقل باشد. و تمامی این صفات را در کلمه وجود مطلق گرد آمده می بیند. قیصری نیز موضوع علم را ذات احدیث و نصرت ازلی و صفات سرمدی او می داند. شاید بتوان گفت از آن جا که در بینش عرفا، وجود و موجود حقیقی همان ذات احدی و صفات و نعوت اوست و به جز او، در دیار هستی، حقیقتی نیست، پس بحث از ذات حضرت حق بحث از تمام عالم هستی است و لذا هرچند تعبیر قیصری با تعبیر ابن ترکه تفاوت دارد ولی مراد هر دو یکی است.
مشخصات عرفان
قیصری می گوید مسائل عرفان عبارتند از چگونگی صدور کثرت از حضرت حق و چگونگی بازگشت این کثرت ها به او و بیان مظاهر اسماء الهی و نعوت ربانی و کیفیت بازگشت اهل الله به سوی او و نحوه سلوک و مجاهدات و ریاضات اهل الله و بیان نتایج دنیوی و اخروی یکایک اعمال و افعال و اذکار به گونه ای که در عالم حقیقت و واقع ، ثابت است. همین مطلب را ابن ترکه در تمهید القواعد با عبارتی موجز بیان کرده است. در عرفان علم تنها کافی نیست. و عمل اساس کار است و علم محصول عمل محسوب می شود و لذا عرفان به عرفان عملی و عرفان نظری تقسیم می شود. عرفان جهان خارج را واقعی دانسته و برای آن وحدتی حقیقی قائل است که هم دارای ظاهر است و هم باطن و باطن آن حقیقت محض است. عرفا در عین پذیرش استدلال و علم حصولی، اصالت را به ارتباط حضوری و شهودی بین انسان و حقیقت می دهند. هدف عارف رسیدن به حقیقت واحد عینی و اتحاد با آن و فناء در آن است. و بقای انسان را در همین وصول و اتحاد می بیند. و البته در این راه ریاضت و مجاهده است که انسان را به هدف می رساند. عشق جزو مسائل اساسی عرفان است. عشق از تمام مخلوقات سریان می کند، در ذات حق نیز عشق است که تجلی می کند و عالم خلق می شود. محور جهان بینی عرفانی وحدت وجود است و خلق جهان نیز با تجلی واحد صورت می گیرد. عالم به بهترین وجه ممکن خلق شده است (نظام احسن). انسان جزو مهمترین مباحث عرفان است. انسان مظهر تام و تمام خداست. عالم کبیر است و در مقابل جهان، انسان صغیر است. آدمی پیش از جهان موطنی دارد که اصل اوست و به آن جا بازگشت خواهد کرد و لذا دراین جهان به شدت احساس غربت می کند. عرفا برای بیان اغراض خود از اصطلاحات خاصی استفاده می کنند که بیشتر حالت رازگونه دارند و تلاش می کنند معارف آنها در میان عامه رواج نیابد، همانند وقت، حال، مقام، قبض و بسط، جمع و فرق، غیبت و حضور، ذوق، شرب، سکر، محو و محق و محو، خواطر، هویه و حقیقه الحقایق، احدیث و عماء، محبوبین و محبین، وجد و شهود و عیان و مکاشفه و تلوین و تمکین.
تفاوت عرفان و فلسفه
...

[ویکی اهل البیت] در میان علوم اسلامی، دانشی به نام عرفان وجود دارد که به دلیل دوری از دسترس عامه مردم و بلکه بسیاری از اهل علم همیشه در هاله ای از ابهام، پیچیده است. و شاید مهمترین عامل در این عدم وضوح، به جز غامض بودن مفاهیم و اصطلاحات عرفانی، وجود فرقه های فراوانی به نام صوفی باشد که به تعبیری وجهه فرهنگی و اجتماعی عرفان می باشند. بزرگان صوفیه و اندیشه تصوف، در میان دو گونه برداشت متضاد زیسته و بالیده اند، چنان که از یک سو برای ایشان کراماتی در حد افسانه ها و اساطیر نقل شده و از سوی دیگر، تیغ های ملامت و تیرهای طعنه و تکفیر، هیچ گاه اینان را رها نکرده است. همت ما در این نوشتار کوتاه شناخت بیشتر عرفان نظری است که جنبه علمی و مکتوب بیشتری دارد و البته در ادامه اشاره ای نیز به عرفان عملی خواهد رفت، قبل از ورود به بحث تذکر این نکته لازم است که هر چند در نوشته ها و مکتوبات اهل عرفان، عرفان و تصوف مترادف با هم آمده اند ولی باید حساب کسانی را که آگاهانه در مسیر تصوف به سود جویی پرداخته و یا ناآگاهانه عقاید باطل، و خلاف شریعت الهی را رواج داده اند از حساب اهل عرفان حقیقی جدا کرد. چنان که خود ملاصدرا نیز کتابی جداگانه در ردّ این گونه مدعیان تصوف و عارف نمایان نوشته است.
تصوف جزو ابداعات مسلمین نیست و در میان اقوام پیشین، مثل نصارا و وثنیه و برهمایی ها و بودایی ها نیز وجود داشته و دارد. و این ریشه داری در تاریخ نیز ناشی از تأثیری است که دین فطری بر انسان دارد و آدمی را به سوی زهد و از آن جا به معرفت نفس رهنمون می شود، در میان مسلمین نیز عرفان و تصوف، در عهد خلفا، به لباس زهد حضور دارد. و لذا می توان گفت که تصوف اسلامی ریشه در خود اسلام دارد. مشهور است که به دلیل پوشیدن لباسهای پشمینه، عده ای را صوفی می خواندند، چنان که در قرن دوم هجری عده ای از زهاد و عباد زمان، لباس پشمینه می پوشیدند و به این لباس معروف بودند. به همین جهت است که تا نیمه قرن دوم کلمه صوفی رواجی ندارد. و اولین کسی که به این اسم نامیده شده است ابو هاشم کوفی (م 160) است. در زمان مأمون عباسی نیز کسانی مشهور به صوفی بوده اند. تا این زمان، تصوف، زهد به همراه خوف و خشیت است، ولی با ظهور رابعه عدویه، عشق و محبت نیز به این مجموعه افزوده می شود. در این دوران، در خراسان، به دلیل خاموشی کانون ابومسلم و شکست جاه طلبی های ارضاء نشده خراسانیان و نیز مجاورت با حوزه فعالیت سیاحان و زائران بودایی، صوفیه خراسان شکل می گیرد. صوفیه در مناطق مختلف بلاد اسلامی با زیاده، روی در ریاضت و رجوع به باطن و ترک ظاهر شریعت و نیز سخن از محبت گفتن، متشرعه را علیه خود برانگیختند و به تدریج با ظهور صحبت از وحدت و اتحاد وجود، این مخالفت ها بیشتر شد، و لذا مجبور به تأویل سخنان خود و نیز آیات و روایات شدند. در بغداد، به جهت رونق فلسفه و کلام، تصوف مبادی خود را تنقیح کرده و با فلسفه نو افلاطونیان آشنا شد و عقاید جدیدی در میان ایشان رایج گردید. اولین صوفی که اثری از او باقی مانده است، حارث بن اسد محاسبی (165 ـ 243) است با دو کتاب به نام های الرعایة لحقوق الله، و الوصایا. در سال 309 حسین بن منصور حلاج به دلیل عقاید و گفتارش محکوم به مرگ شد. پس از او عده ای از صوفیه از روی احتیاط دم درکشیدند. در یک دسته بندی می توان گفت تصوف در تحول تاریخی خود پنج دوره را پشت سرنهاده است.
در قرن اول هجری، نوعی زهد افراطی و اعراض از دنیا در میان برخی از افراد ظهور کرد. علت این امر، یکی زندگانی اختصاصی پیامبر و برخی از صحابه اوست، همانند اصحاب صفه، و دیگری دنیاطلبی و لذت جویی فراوان امویان و عباسیان و بالاخره برداشت خاص این افراد از آموزه هایی هم چون مبارزه با نفس، اخلاص و توجه به آخرت و... است که در قرآن و سنّت آمده است.
در این سوره برخی از اصول و فروع تصوف مطرح شده است، این دوران از نیمه اول قرن دوم آغاز می شود. رابعه عدویه (م 135) شقیق بن ابراهیم بلخی (م 194) و عطیه بن عبدالرحمان دارانی (م 215) و ذو النون مصری (م 245) از عرفای این روزگار هستند.
از اواخر قرن سوم آغاز می شود، و هر چند تصوف در این دوران مکتب کاملی نیست، ولی بیشتر محتوای عرفان ، تقریبا به صورت کامل، رایج است. بایزید بسطامی (م بین 202 تا 264)، با قول به حلول و اتحاد وجود معروف است، و جنید بغدادی (م 297 یا 298) که او را شیخ الطائفه و شیخ المشایخ می خوانند در این دوره حضور دارد. وی در بیان آراء و مبادی تصوف اهتمام بسیاری به کار برد. سهل بن عبدالله تستری (م 283) و صاج (م 309) و شبلی (م 334) از مشاهیر این دوره اند.
در این دوره عرفان از هر دو جهت عملی و نظری، تکمیل شده و به صورت یک نظام فکری کامل در آمد. در خراسان، ابوسعید ابوالخیر (م 440) و امام ابوالقاسم قشیری (م 445) و خواجه عبدالله انصاری (م 481) هستند که انصاری عرفان عملی را تدوینی نو کرد. در فارس ابوعبدالله محمد بن خفیف شیرازی (م 371) و پس از او شیخ ابواسحاق کازرونی (م 426) حضور دارند. ابو حامد محمد غزالی (م 505) صدای رسایی بود که در این دوران به دفاع از صوفیه برآمد. و دو کتاب معروف او، المنقذ من الضلال و احیاء علوم الدین، تأثیر فراوانی در ترویج تصوف داشتند. عرفان او با وجود رنگ نو افلاطونی، هم چنان اسلامی و زاهدانه است، برادر او احمد غزالی (م 520) در کار تصوف عملی است و شاگردش عین القضاة همدانی (492 ـ 525) است. (صاحب کتابهای تمهیدات و زبدة الحقایق) نوشته های او سرانجامی هم چون منصور حلاج بر بالای دار و در درون آتش برای او رقم زد. در دو قرن چهارم و پنجم، فارابی و اخوان الصفا سعی در نزدیکی عقل و شریعت داشتند و ابن سینا نیز حکمت شرقی خود را در کتاب الاشارات و التنبیهات مبنای تلفیق فلسفه و عرفان قرار داد. اهل تصوف نیز از این همه بهره بردند. در قرن 6 ابن فارض مصری (546 ـ 632) و پس از او محیی الدین ابن عربی (م 638) می درخشند که عرفان نظری، در این نظام خود را مدیون اوست. او در آثارش همانند الفتوحات المکیه و فصوص الحکم و... عرفان را به نوعی فلسفه تبدیل می کند و وحدت وجود را به خوبی تقریر و تبیین می نماید و تصوف را تتبه، خالق و تخلق به اخلاق الله معرفی می کند.
در این مرحله آثار گذشتگان به طور مبسوط شرح و تفسیر شده است. از آغاز قرن هفتم این موج فراگیر می شود، صدر الدین قونوی (م 677)، جلال الدین موسوی (604 ـ 672)، فخر الدین عراقی (688) ، سعید الدین فرغانی (م حدود 700) با اثر بزرگ خود به نام مشارق الدراری، عبدالرزاق کاشانی (م 736) و داود بن محمود بن محمد رومی قیصری (م 751) شارح بزرگ فصوص الحکمه ابن عربی در ترویج عرفان نظری نقش اساسی دارند. سید حیدر آملی (م 787) عارف نامدار شیعی نیز از بزرگان این عصر می باشد، بسیاری از آثار بزرگ تصوف و عرفان نظری و عرفان عملی در این دوره نگاشته شده است. تمهید القواعد از صائن الدین علی ابن محمد الترکه اصفهانی (م 835)، نفحات الانس از عبدالرحمان جامی (812 ـ 898) گلشن راز شیخ محمود شبستری (م حدود 720)، الانسان الکامل از عزیز الدین نسفی و... . از قرن دهم هجری، به بعد عرفان به شکل دیگری در می آید. بزرگان صوفیه، برجستگی گذشتگان را ندارندو نیز عرفایی یافت می شوند که داخل در سلسله های رسمی تصوف نیستند، صدر المتالهین شیرازی (م 1050)، فیض کاشانی (1091)، قاضی سعید قمی (1103) و نیز افرادی از میان فقهای شیعه که اهل سیر و سلوک عملی بوده و به مقامات عرفانی رسیده اند ولی به طور رسمی وارد عرفان و تصوف نشده اند. همانند سید مهدی بحر العلوم (م 1212) میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (1333 ش) و علامه سید محمد حسین طباطبایی (م 1360 ش). مرحوم استاد شهید مطهری، طبقه بندی عرفا را بر اساس دوران زندگی آنها تا قرن 9 ذکرکرده اند، که می توان مراجعه کرد.
نویسنده تمهید القواعد لازم می داند که موضوع این علم به لحاظ مفهومی عام تر از تمام موضوعات باشد و از جهت حیطه و گستره. اتم از دیگر موضوعات و علوم باشد و نیز آشکارترین معنا برای انسان و ابتدایی ترین تصور و تعقل باشد. و تمامی این صفات را در کلمه وجود مطلق گرد آمده می بیند. قیصری نیز موضوع علم را ذات احدیث و نصرت ازلی و صفات سرمدی او می داند. شاید بتوان گفت از آن جا که در بینش عرفا، وجود و موجود حقیقی همان ذات احدی و صفات و نعوت اوست و به جز او، در دیار هستی، حقیقتی نیست، پس بحث از ذات حضرت حق بحث از تمام عالم هستی است و لذا هرچند تعبیر قیصری با تعبیر ابن ترکه تفاوت دارد ولی مراد هر دو یکی است.

[ویکی نور] عرفان اسلامی، تألیف حسین انصاریان، به زبان فارسی، حاوی مطالب عرفانی است و در واقع، تفسیری است بر کتاب «مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة» منسوب به امام صادق(ع).
انگیزه تألیف کتاب، معرفی عرفان حقیقی و جلوگیری از انحراف جویندگان معارف اسلامی توسط مدعیان دروغین عرفان می باشد.
کتاب، در پانزده جلد تألیف گردیده است و تنظیم ابواب آن، به این شرح می باشد:
جلد اول، مشتمل بر مقدمه ناشر، پیشگفتار، خطبه کتاب و باب اول؛
جلد دوم، شامل باب دوم و سوم؛

پیشنهاد کاربران

عرفان اسلامی را می توان به عرصه وسیعی از عرفان عملی و نظری تعبیر کرد که با تصوف هم آمیختگی دارد و در مواردی تلقی یکسان یا مختلطی از آن دو خوانده می شود. با این حال عرفان اسلامی به طور خاص و مصطلح در عرصه علوم اسلامی مانند دیگر دانش های اسلامی چون فلسفه و کلام اسلامی و … مطرح است. عرفان اسلامی را می توان معرفت و دانشی دانست که در آن عنصر عشق در تطابق و همراهی با ساختار وحی در اسلام گره خورده است.
...
[مشاهده متن کامل]

آنچه قیصری در تعریف اصطلاحی عرفان اسلامی بیان داشته؛ عبارت است از: «علم به خدایِ سبحان از حیث اسماء و صفات و مظاهر آن و تفکر در مبدأ و معاد و حقایق عالم و کیفیت بازگشت آن ها به حقیقت واحد یعنی ذاتِ احدیت و نیز معرفت طریق سلوک و مجاهده برای رهاسازی نفس از تنگنا های قید و بند جزئیت و پیوستنش به مبدأ خویش و اتصاف به نعت اطلاق و کلیّت».
علی رغم نظرات انتقادی برخی از صوفیان نسبت به فلاسفه اسلامی، با گذشت زمان به تدریج عرفان اسلامی با مفهوم فوق به فلسفهٔ اسلامی نزدیک شده است.
اسلام از دو بخش ظاهر و باطن، یعنی شریعت و طریقت، که لازم و ملزوم یکدیگر هستند؛ تشکیل شده است . این دو مفهوم هنگامی که در کنار یکدیگر باشند، اثر و معنا دارند. آن معنا و ثمره حقیقت است. در رساله پند صالح، مؤلف آن صالحعلی شاه، دربارهٔ این دو رشته ( یعنی شریعت و طریقت ) اینگونه یاد می کند: «چه در احکام ظاهر و شریعت، و چه آداب باطن و طریقت، که این هر دو نباید از هم جدا باشند که بدون یکدیگر نتیجه نبخشند. شریعت، اعمال راجع به تن و طریقت، راجع به دل است. شریعت آراستن ظاهر است به طاعت، طریقت پاکیزه نمودن باطن است به اخلاق پسندیده و دوستی و یاد خدا و روشن ساختن دل به شناختن او. پس این هر دو مانند مغز و پوست بلکه مانند لفظ و معناست و مانند جان و تن یا چراغ و روشنایی آن یا مانند دوا و اثر آن و جمع بین ظاهر و باطن و شریعت و طریقت از اختصاصات سلسله نعمت اللّهیه بوده و هست…».
عرفان رابطه درونی انسان با خداست و به عبارت دیگر معرفت و پرستش خداوند از طریق پاک کردن درون که اصطلاحاً تزکیه نامیده می شود، است. عبدالرزاق کاشانی در تعریف عرفان می گوید: «عرفان حالتی است که از شناخت قلبی خداوند توسط عارف حکایت می کند» مرتضی مطهری به نقل از بوعلی سینا می گوید: «عارف کسی است که ضمیر خود را از توجه به غیر خدا بازدارد و متوجه عالم قدس نماید تا نور حق به آن بتابد. »

عرفان اسلامی
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/عرفان_اسلامی

بپرس