عرش

/~arS/

مترادف عرش: اریکه، اورنگ، تخت، مسند، آسمان، سپهر، سایبان، سقف، پایه، رکن

متضاد عرش: فرش

برابر پارسی: اورنگ، اریکه، تخت، پهنه

معنی انگلیسی:
empyrean, heaven, paradise, sky, zion, the empyrean, throne

فرهنگ اسم ها

اسم: عرش (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: arš) (فارسی: عرش) (انگلیسی: arsh)
معنی: تخت، کرسی، ( در ادیان ) نامی که در روایات دینیِ آسمانی ورای همه ی آسمانها، جسم محیط به همه ی عالم، فلک الافلاک، تختی از یاقوت سرخ یا مانند آنها دانسته شده است، آسمان
برچسب ها: اسم، اسم با ع، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

عرش. [ ع َ ] ( ع مص ) ساختن بنا را از چوب. ( از منتهی الارب ). ساختن خانه را از چوب. ( از ناظم الاطباء ). ساختمانی از چوب ساختن. ( از اقرب الموارد ). || تا صید رسیدن نتوانستن سگ از خوی کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). مانده شدن سگ و نتوانستن به صید. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سرگشته گردیدن و متحیر شدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). سرمست شدن و مبهوت گشتن. ( از اقرب الموارد ). || بنا کردن خانه را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). ساختن و بنا کردن. ( از اقرب الموارد ). || وادیج بستن رز را. ( از منتهی الارب )( آنندراج ). جفته کردن. ( دهار ). انگور درخت رز را برچوب قرار دادن. ( از اقرب الموارد ). عُروش. رجوع به عروش شود. || گرد گرفتن چاه را بقدر یک قامت زیرین از سنگ و تمامه بالائین از چوب. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). چاه را به اندازه یک قامت از قسمت زیرین آن از سنگ ساختن و باقی آن را از چوب ساختن ، و در اینصورت چنین چاهی را «معروشة» گویند. ( از اقرب الموارد ). || زدن کسی را به «عُرش » گردن.رجوع به عُرش شود. || اقامت نمودن در مکان. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || پیوسته افروخته ماندن آتش هیزم. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). عُرش الوقود ( به صیغه مجهول )، هیزم افروخته شد و پیوسته ماند. ( از اقرب الموارد ).

عرش. [ ع َ ] ( ع اِ ) تخت و سریر پادشاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). اورنگ. گاه. گه. سریر : اًنی وجدت امراءة تملکهم و اوتیت من کل شی و لها عرش عظیم ( قرآن 23/27 )؛ من زنی را یافتم که بر ایشان پادشاهی میکند، و همه چیز او را داده شده و او راست تخت و سریری بزرگ. فلما جأت قیل أهکذا عرشک ، قالت کأنه هو. ( قرآن 42/27 )؛ پس چون آمد گفته شد آیا تخت تو این چنین است ؟ گفت گویا خود آن است. قال یا أیها الملأ أیکم یأتینی بعرشها قبل أن یأتونی مسلمین. ( قرآن 38/27 )؛ گفت ای جماعت کدام یک از شما تخت او را برای من میاورد پیش از آنکه تسلیم شده نزد من بیایند؟
ورچون تو جسم نیست چه باید همیش تخت
معنی تخت و عرش یکی باشد و سریر.
ناصرخسرو.
عرش تست این خاک و افلاک و کواکب گرد او
روز و شب جولان همی همواره بر دوران کنند.
ناصرخسرو.
عرش این عرش کسی بود که در حرب ، رسول
چو همه عاجز گشتند بدو داد لواش.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

در زبان شرعی فلک الافلاک را گویند منبر نه پایه بام بدیع بام رفیع چرخ اطلس چرخ برین . توضیح گویند : عرش را خدای تعالی در آسمان هفتم آفرید و ملایکه را بحمل و تعظیم آن وادشت چنانکه در زمین بشر را بزیارت و تعظیم مکه امر فرمود ( شرح عقاید صدوق ص ۲۹ ) . در قر آن این کلمه گاهی بمعنی مطلق تخت و تخت شاهی استعمال شده ( سوره نمل آیه ۲۳ و ۳۸ و ۴۱ و ۴۲ ) و گاهی هم بمعنی جایگاه خدای تعالی که بر آب نهاده شده است ( سوره هود آیه ۸ و سوه طه آیه ۴ ) و گاه عرش به تخت و مقام الهی اطلاق گردیده که هشت ملک مقرب آنرا حمل میکنند ( سوره الحاقه آیه ۱۷ ) و حاملان آن فرشتگانند که گرداگرد آن بحمد و تسبیح خدای تعالی مشغولند و برای کسانی هم که بخدای تعالی و وحدانیت او ایمان آورده اند طلب آمرزش میکنند ( سوره مومن آیه ۷ ) . مفسران درباره آفرینش عرش گویند [ حق تعالی یاقوتی سبز بیافرید آنکه باو نگرید بهیبت بگداخت و آبی شد از آنکه عرش بیافرید و بر آب نهاد . و حمزه گفت : خدای تعالی عرش بیافرید و بر سر آب مانند کشتی میرفت و آنکه لوح و قلم بیافرید. ] ( تفسیر ابوالفتوح ج ۳ ص ۵۷ ). از علی ۴ روایت کرده اند که خدای تعالی عرش را از چهار نور آفرید : اول نور سرخ که رنگ سرخ از آن سرخی یافت دوم نور سبز که رنگ سبز از آن سبزی یافت سوم نور زرد که رنگ زرد از آن زردی یافت چهارم سپید که رنگ سپید از آن سپیدی یافت ] ( اصول کافی ج ۱ ص ۱۲۹ ) . در قصص و روایات آورده اند که : پیغمبر فرمود اول ما خلق الله نوری و آن دوازده هزار سال می گشت و طواف میکرد و پاکی و یگانگی حق تعالی میگفت . پس آن نور را بچهار قسمت کرد و از یک قسم عرش را بیافرید .] ( جویری ص ۳ ) . عرش حق تعالی هنگام آفرینش نور و ظلمت و قلم و غیره بر آب بود ( طبری ج ۱ ص ۱۸ ) . تمثال آنچه را خدای تعالی آفرید از بر و بحر بر عرش بود هر روز آنرا بهفتاد هزار گونه نور می پوشانند و هیچ آفریده ای از آفریده های خدای را استطاعت آن نیست که بر آن نظر کند ( عرایس ص ۱۵ ) ( اسرار نامه گوهرین ص ۲۳۱ ) .
تخت، سریر، خیمه، سایبان، سقف، قصر، کاخ، رکن چیزی
( اسم ) ۱ - تخت پادشاه سریر . ۲ - خیمه چادر . ۳ - سایبان . ۴ - رکن . جمع اعراش عروش عرشه .
جمع عرش جمع عریش

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تخت ، تخت پادشاه . ۲ - خیمه ، چادر. ۳ - سقف ، سایبان . ۴ - رکن . ۵ - آسمان نهم ، فلک الافلاک . ج . اعراش . عروش . عرشه .

فرهنگ عمید

۱. در روایات دینی، جایی فراتر از همۀ آسمان ها، بلندای آسمان.
۲. آسمان.
۳. [قدیمی] تخت، سریر.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در بسیاری از آیات قرآن به مفاهیمی بر می خوریم که نمی توان آن ها را از روی ظاهر تفسیر کرد و اگر با همان عباراتی که دیده می شوند تفسیر شوند، شاید در برخی موارد نوعی اسائه ادب نسبت به ساحت مقدس خداوند وارد شود.از جمله این موارد آیاتی است که در آنها پیرامون عرش خداوند صحبت شده است. در این مقاله سعی شده است به برخی از این نظریات اشاره شود.
عرش در اصل به شیء سقف دار گفته می شود و به معنای تخت پادشاهی نیز آمده است. محل جلوس سلطان به اعتبار علوّ، عرش نامیده شده. طبرسی در ذیل آیه ۵۴ اعراف فرموده: عرش به معنی سریر است که فرموده «وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ» و به معنی حکومت است، گویند «ثلّ عرشه» حکومت او زایل شد و به معنی سقف که فرموده: «فَهِی خاوِیه عَلی عُرُوشِها». عبارت صحاح چنین است «العرش سریر الملک و عرش البیت سقفه و قولهم ثلّ عرشه ای وها امره و ذهب عزّه». شاید به اعتبار ارتفاع که در معنی آن ملحوظ است، به معنی بنا و داربست نیز آمده. در مجمع ذیل آیه ۲۵۹ بقره فرموده: هر بنا عرش است؛ عریش مکه، بناهای آن می باشد، «عرش یعرش» یعنی بنا کرد، خانه را به واسطه ارتفاع بناهایش عریش گویند، سریر را عرش گویند که از غیر آن بلند است.
تعریف اصطلاحی عرش
در معنای کلمه عرش، تعاریف مختلفی ارائه شده است که به مهم ترین آن ها اشاره می شود مرحوم علامه مجلسی مجموع این تعابیر را در کتاب خود با نام السماء و العالم آورده است. .
← عرش به معنای فلک الافلاک
۱. ↑ مفردات راغب، ص۳۲۹.
...

[ویکی شیعه] عَرش یا جایگاه الهی، مفهومی قرآنی است که بنابر اعتقاد شیعه مقصود از آن، علم، تدبیر یا حاکمیت الهی است. ظاهرگرایان عرش را مکان نشستن خداوند می دانند. اشاعره معتقدند باید به عرش ایمان داشت اما درباره معنای آن سکوت کرد. عرش در ادیان دیگر به معنای آسمان و تخت الهی آمده است.
عرش در لغت به معنای «تخت پادشاه» یا «چیزی که دارای سقف باشد» است. واژه عرش، بیش از سی بار در قرآن تکرار شده است. آیه ۱۲۹ سوره توبه به عظمت عرش الهی اشاره می کند. در چندین آیه، نشستن خداوند بر عرش مطرح شده و در آیاتی دیگر، از فرشتگانی یاد شده که در اطراف عرش، مشغول تسبیح گفتن بوده یا از حاملان عرش هستند. در آیه ۷ سوره هود نیز آمده است که عرش الهی بر روی آب قرار دارد.
روایات گوناگونی درباره عرش وجود دارد؛ از جمله اینکه فرشتگان مقرب الهی عرش را حمل می کنند و تمثال تمام موجودات جهان در عرش وجود دارد یا اینکه جمله «لا إله إلّا اللّه، مُحَمَّدٌ رَسول اللّه، علی أمیرالمؤمنین» بر روی عرش نوشته شده است. پیامبر (ع) در حدیثی می گوید در سفر معراج، هنگامی که به عرش نگاه کردم، مشاهده کردم همه معصومان در طرف راست عرش قرار دارند. در بعضی از روایات نیز وارد شده که عرش، علم بی پایان پروردگار است.

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
عرش، به معنای چیزی دارای سقف است. مجلس شاه را عرش گویند، به اعتبار علوّ آن و کنایه از عزّت، سلطنت و مملکت شاه است؛ امّا عرش خدا چیزی است که حقیقت آن را بشر نمی داند و تنها می توان گفت که کلمه «ذوالعرش» در قرآن به مملکت و سلطنت خداوند اشاره دارد.
برخی گفته اند: مقصود از عرش الهی، اعمّ از عالم روحانی و جسمانی که مظهر علم الهی است و تمام خلق به آن قیام دارند و به منزله ظرف است برای آنها،
و نیز گفته اند: عرش، مقامی است و از جمله آن، اوامر و فرامین الهی است که به وسیله آن جهان اداره می شود و ملائکه، مجریان مشیّت و عاملان اویند.

[ویکی الکتاب] معنی عَرْش: داربست و آلاچیق - سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند - چیزی که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلندیش) -( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع اس...
معنی مَّعْرُوشَاتٍ: داربستی شده ها (از عرش به معنای داربست و آلاچیق است ، یعنی سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند . مانند عبارت " جنات معروشات و غیر معروشات "سقف خانه را هم از همین رو عرش مینامند فرقش با سقف این است که سقف تنها به طاق...
معنی یَحْمِلُونَ: حمل می کنند ( منظور از عبارت "ﭐلَّذِینَ یَحْمِلُونَ ﭐلْعَرْشَ، کسانیکه عرش را حمل می کنند" آن بندگان مقربیست که فرامین الهی که اداره کننده جزء جزء آفرینش است و از علم بی انتهای او نشأت گرفته، را در اجزاء عالم توزیع و به دست عاملان اجرای آن می سپارند....
معنی یَعْرِشُونَ: بر افراشته می سازند - بنا می کنند (معانی عرش عبارتند از :داربست و آلاچیق - سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند - چیزی که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلندیش))
معنی عَرْشُهُ: تخت فرمانروایی او( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع است . در عبارت َ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی ﭐلْمَاءِ "شاید منظوراین است که فرامین الهی که مبنای اداره این عالم است توسط آب به اجزای عالم انتقال م...
معنی مُقَسِّمَاتِ: تقسیم کنندگان ( عبارت "فَـﭑلْمُقَسِّمَاتِ أَمْراً " به فرشتگانی اشاره دارد که کارشان این است که به امر پروردگار عمل میکنند ، و اوامر خدا را در بین خود به اختلاف مقامهایی که دارند تقسیم میکنند . امر پروردگار صاحب عرش ، در خلقت و تدبیر ، امری است واحد ...
معنی ص: از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که " ص " نام چشمهای است که از زیر عرش میجوشد ، و همین صاد بود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در معراج از آن وضو گرفت ، و جبرئیل روزی یکبار داخل آن میشود و در آن فرو میرود ، و سپس...
ریشه کلمه:
عرش (۳۳ بار)

«عرش» در لغت به معنای چیزی است که دارای سقف بوده باشد و گاهی به خود سقف نیز «عرش» گفته می شود مانند: أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلی قَرْیَة وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها: «مانند کسی که از کنار قریه ای گذشت در حالی که آن چنان ویران شده بود که سقف هایش فرو ریخته و دیوار بر سقف ها در غلطیده بود».
گاهی به معنای تخت های بلند همانند تخت سلاطین نیز آمده است، چنان که در داستان «سلیمان»(علیه السلام) می خوانیم که می فرماید: أَیُّکُمْ یَأْتِیْنِی بِعَرْشِها؟: «کدام یک از شما می توانید تخت او (بلقیس) را برای من حاضر کنید»؟
و نیز به داربست هایی که برای برپا نگه داشتن بعضی از درختان می زنند، عرش گفته می شود; در قرآن می خوانیم: وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ جَنّات مَعْرُوشات وَ غَیْرَ مَعْرُوشات: «او کسی است که باغ هایی از درختان داربست دار و بدون داربست آفرید».
ولی هنگامی که در مورد خداوند به کار می رود و گفته می شود «عرش خدا»، منظور از آن مجموعه جهان هستی است که در حقیقت تخت حکومت پروردگار محسوب می شود.
معنای دیگری برای «عرش» نیز هست، و آن در مواردی است که در مقابل «کرسی» قرار گیرد، در این گونه موارد «کرسی» (که معمولاً به تخت های پایه کوتاه گفته می شود) ممکن است کنایه از جهان ماده بوده باشد و «عرش» کنایه از جهان ما فوق ماده (عالم ارواح و فرشتگان).

دانشنامه آزاد فارسی

عَرْش
(در لغت به معنای تخت، سریر، اورنگ) در قرآن چهار بار به معنای لغوی به کار رفته است. (یوسف، ۱۰۰؛ نمل، ۲۳، ۳۸، ۴۲). ۲۱بار نیز به معنای اصطلاحی به کاررفته که در این معنا میان مذاهب مختلف کلامی اختلاف است. گروهی از ظاهرگرایان عرش را جسمانی می شمارند و معتقدند خداوند مستقر بر عرش است و گاه از عرش به آسمان دنیا فرود می آید. گروهی دیگر برآن اند که خداوند نه جسم است نه شبیه اشیای جسمانی و به نحوی که ما نمی دانیم بر عرش تسلط دارد. برخی دیگر معتقدند عرش و استوا معنای مجازی دارد و استوا بر عرش را تعبیری از انتظام یافتن امر آفرینش می دانند. برخی دیگر عرش را همان فلک الافلاک نامیده اند. فلک الافلاک محیط بر عالم جسمانی است و در آن هیچ ستاره ای نیست. گروهی چون عرفا و صوفیه عرش را تأویل می کنند. از مالک بن انس نقل است: «استوا معلوم است و کیفیت آن مجهول و سؤال از آن بدعت است». امّا غالب مفسران، ازجمله علامه طباطبایی، در تفسیر آیه ۵۴ سورۀ اعراف، که در آن آمده که خداوند بعد از خلقت آسمان ها و زمین بر آن جای گرفت (استوی)، عرش را مقام استیلا و تدبیر امور عالم دانسته و آن را مرحله ای می دانند که زمام جمیع حوادث و اسباب به آن جا منتهی می شود. نام آن مرحله و مقام، که امری واقعی و حقیقتی الهی است و صرف تمثیل نیست، عرش است. آن جاست که زمام همۀ امور در آن متمرکز است و اوامر تکوینی خدا از آن جا صادر می شود.

مترادف ها

heaven (اسم)
خدا، فلک، بهشت، عرش، آسمان، سپهر، عالم روحانی، قدرت پروردگار، گردون، هفت طبقه اسمان

empyrean (اسم)
عرش، فلک الافلاک، کره اتش

siege (اسم)
احاطه، عرش، سریر

throne (اسم)
تخت، عرش، سریر، اورنگ

فارسی به عربی

ارتفاع , سماء

پیشنهاد کاربران

عرش:عرش در قرآن به معنای تخت است: وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ
و به معنای چیزی که از آسمان معلق و آویزان شده باشد: أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ
مانند تاکستان که انگور از آن آویزان است.
...
[مشاهده متن کامل]

عرش چیزی نیست که خدا را حمل کند. در عرش لوح محفوظ حق تعالی هست.
طبق حدیث امام رضا علیه السلام عرش نامی برای دانش و قدرت و آستان و بزرگی خداست که همه چیز در آن قرار دارد.

تخت فرمانروایی جهان
Arche به زبان آلمانی با تلفظ های آرکه ؛ آرخه و یا آرشه اشاره به کشتی نوح دارد. حرف ه در انتهای این الفاظ نشانه مصغر یا کوچک بودن است و اگر آنرا برداریم این واژه ها به شکل زیر تبدیل می شوند: آرک یا ارک؛
...
[مشاهده متن کامل]
آرخ یا ارخ؛ عارش یا عرش . بر طبق بعضی آیات قرآنی پایه های عرش روی آب بوده اند، آن آیات اشاره به عرش خداوند نداشته اند بلکه به پایه های کشتی نوح بر روی شط العرب ، محل بهم پیوستن رود های تیگریز یا دجله و فرات و کارون در اعصار دور دست. اگر کشتی نوح ( نو آه ) بطور حقیقی و واقعی وجود داشته بوده باشد، آنگاه این احتمال می تواند قوی و قریب به یقین باشد که قطعات آن کشتی زیر رسوبات در ته آب های خلیج فارس بین شط العرب و تنگه هرمز دفن گردیده و نه روی کوه های آرارات بر زمین نشسته باشد. عنوان هخامنشی با حروف لاتین و به زبان آلمانی به شکل زیر نوشته می شود : Archemenied با تلفظ های آرکه یا آرخه و یا آرشه منید. به این معنا که قوم هخامنشی سر سلسله اجداد خودرا نوح می پنداشته اند. این عنوان دو معنا دارد ؛ یکی اینکه " تو کشتی کوچک من هستی" و دیگری اینکه " تو مسافر یا سرنشین این کشتی کوچک می باشی " . از دیدگاه امروز و به زبان تمثیل و تشبیه، کشتی نوح را میتوان کل محتوای کیهان و تار و پود های آن در نظر گرفت که سوار بر امواج نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و در طول زنجیره وقوع قیامت ها ( به زبان دینی ) و یا وقوع مه بانگ های متوالی ( به زبان علمی ) سامان یا نظام احسن و اشرف آفرینش مبداء و زندگی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی را پشت سر گذاشته و وارد رود خانه عظیم و فراگیر سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی گردیده است و در پایان این راه و سفر بسیار طولانی یعنی در معاد دوباره بهمراه کلیه اجزای مفید و با هدایت و سکانداری نوح تمثیلی و یا عارف کل کیهانی دوباره به همان سرچشمه اولیه باز خواهد گشت. برای محاسبه و تعیین طول زمانی سفر این کشتی کل بهمراه سرنشینان غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی بین مبداء و معاد کافیست که زمان پلانک یعنی ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه را معکوس و آنرا به سال تبدیل نمود. لطفا پایه های این محاسبه را بر ۳۶۵ شبانه روز استوار نمایید که نتیجه محاسبه سال شمسی باشد و نه قمری. و اگر ایرانی و فارسی زبان هستید، از ماه های فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیر و مرداد و شهریور و مهر و آبان و آذر و دی و بهمن و اسفند استفاده کنید و نه از ماه های حاجی قربانعلی و یا مشهدی رجب علی و یا کربلایی رمضان خان و یا محرم حسین خان ربیع ال اولی و یا ال ثانوی.

سپهر=عرش
سپهرار=اوج آسمان/فلک نهم/کُره آتش
سپهران سپهر=اختر نهم/فلک نهم/فلک الافلاک
Gbxcdf tkdwhopbpcc gzpubgvebfbfx dvf v
طاس آبگون. [ س ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) به معنی طارم نیلگون است که کنایه از آسمان باشد. ( برهان ) .
نام روستایی در بخش بندر ریگ شهرستان بندرگناوه در استان بوشهر
قندیل دو سر
کنایه از آسمان است
عالم بالا
این واژه را تازیان ( اربان ) از واژه ارشیای ایرانی گرفتند و شایانست بگویم که ارشیا در باستان ارشیار بود و ارش به مینوی بهشت و راه اهوراییست پس واژه ارش را ایرانیوار و درست بنویسیم
ایرانی بخودت بیا
این واژه درحقیقت پارسى است و تازیان ( اربان ) آن را از واژه ارشیا Arshia ( پهلوى: عرش ، عرش الهى ) برداشته اند، همتاهاى پارسى آن اینها هستند : گَرُزمان Garozman ( پهلوى: عرش اعلى ، والاترین جایگاه در بهشت ، اعلى علیین ) و بالیستان بالیست Balistan balist ( پهلوى
...
[مشاهده متن کامل]

:اعلى علیین ، والاترین جاى بهشت ، بهترین طبقه عرش )
همچنین خود واژه ارش پارسی است و میتواند بسیاری وندبسازد و زبانمان را بگستراند مانند:
ارشنده، ارشیده، ارشیا، ارشا، ارشیر، ارشور، ارشیدن، ارشد، ارشاد، ارشک، ارشاک، ارشل، ارشال، ارشی و. . . تازه این تنها گوشه ای از توان پسوندهای پارسی بود.

عرش: گروثْمان
دکتر کزازی واژه ی " گروثْمان" را در نوشته های خود به جای واژه ی " عرش" بکار برده است.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 169 )
عرش در لغت به معنی برافراشتن و هر موجود برافراشته است و به همین جهت به سقف و یا تخت پایه بلند ، عرش گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

و نیز عرش در لغت به معنی چیزی است که دارای سقف بوده باشد و گاهی به خود سقف نیز عرش گفته می شود.
تفسیر نمونه ج : 6 ص : 3

عرش فرسای : معراج کننده
امّی و اُمّهات را مایه
عرش فرسای و عرش را سایه
( پیامبر ) معراج کننده و سایه ی عنایت برای عرش است.
هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۸۳.
ﻋَﺮﺵ/به معنی تخت است. اما عرش الهی ﻣﺮﻛﺰ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻭ ﻛﻨﺎﻳﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﺳﺖﻭﻗﺘﻲ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﻓﻠﺎﻧﻲ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺖ ﻳﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺨﺖ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ، ﻳﻌﻨﻲ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﻴﺪ ﻳﺎ ﺑﺮﻛﻨﺎﺭ ﺷﺪ ( برگرفته از تفسیر نور استاد قرائتی ) اما در عبارت قرآنی، قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا، عروش جمع عرش است و عرش به معنی سقف است.
تخت
آسمان
سریر
این واژه درحقیقت پارسى است و تازیان ( اربان ) آن را از واژه ارشیا Arshia ( پهلوى: عرش ، عرش الهى ) برداشته اند، همتاهاى پارسى آن اینها هستند : گَرُزمان Garozman ( پهلوى: عرش اعلى ، والاترین جایگاه در بهشت ، اعلى علیین ) و بالیستان بالیست Balistan balist ( پهلوى
...
[مشاهده متن کامل]

:اعلى علیین ، والاترین جاى بهشت ، بهترین طبقه عرش )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس