عجب

/~ajab/

مترادف عجب: تعجب، حیرت، شگفت، شگفتی، عجیب | تکبر، خودبینی، خودخواهی، غرور، نازش

برابر پارسی: منی، خودستایی، خودبینی، شگفت، شگرف، شگفت انگیز، شگفت آور، شگفتی

معنی انگلیسی:
wonder, strange, conceit, strangel, aw, blimey, crikey, golly, goodness, gosh, truly, gee, boy, heigh-ho, what, zounds

لغت نامه دهخدا

عجب. [ ع َ ] ( ع اِ ) بُن ِ دنب. گویند آن نخستین چیزی است که آفریده شده و آخر چیزی است که پوسیده میشود.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اصل الذنب عند رأس العصعص. ( اقرب الموارد ). || سپس ِ هر چیزی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). پایان. || ریگ. ( منتهی الارب ). و منه عجب الکثیب و هو آخره المستدق.

عجب. [ع َ ] ( اِخ ) قبیله ای است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

عجب. [ ع َ ج َ ] ( ع مص ) ناشناختن چیزی که وارد شود. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || به شگفتی آمدن از کسی. ( منتهی الارب ). شگفتگی. ( مهذب الاسماء ). شگفتی که آدمی را دست دهد هنگام بزرگ شمردن چیزی. کار شگفت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) :
عجب نیست از رستم نامور
که دارد دلیری چو دستان پدر.
فردوسی.
گفتا عجب است این که ز چوب است و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدنْش کجا خاست.
ناصرخسرو.
عجب تر زین ندیدم داستانی
دو تن ترسد ز بشکسته کمانی.
( ویس و رامین ).
عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا.
سنائی.
ور سایه ز من بریده گردد
هم نیست عجب ز روزگارم.
خاقانی.
اثر نماند ز من در غم تو این عجب است
که در دل تو از این غم اثر نمیگردد.
خاقانی.
صیدگری بود عجب تیزبین
بادیه پیمای و مراحل گزین.
نظامی.
عجب از طبعهوسناک منت می آید
من خود از مردم بی طبع عجب میمانم.
سعدی.
- ای عجب ؛ شگفتا. عجبا :
شنید این سخن پیشوای ادب
بتندی برآشفت و گفت ای عجب.
سعدی.
- العجب ثم العجب ، یا للعجب ،بوالعجب ؛ در مقام پدیدار شدن حوادث بعیده و مشاهده امور غریبه گویند.
- عجب ٌ عاجب ؛ مبالغه است مانند شعر شاعر. ( اقرب الموارد ).
- عجب ٌ عُجاب ؛ مبالغه است. ( اقرب الموارد ).
- عجب ٌ عجیب ؛ مبالغه است ، مانند ظل ظلیل. ( اقرب الموارد ).

عجب. [ ع ُ ]( ع اِمص ) ناز. ( منتهی الارب ). زهو. ( اقرب الموارد ). || خویشتن بینی. ( منتهی الارب ) :
بچشم عجب و تکبر نگه بخلق مکن
که دوستان خدا ممکن اند در اوباش.
سعدی.
و در اصطلاح عرفا عبارت از خودبینی و خوشنودی از کردار خویشتن باشد. ( کشاف اصطلاحات ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

خودبینی، خودپسندی، کبروگردنکشی، درشگفت آمدن، به شگفت آمدن ازچیزی، شگفتی، شگفت
( اسم ) قرطم هندی .
قبیله ایست

فرهنگ معین

(عَ جَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . ) شگفتی ، تعجب . ۲ - (ص . ) شگفت آور، عجیب .
(عُ جْ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . )به خود نازیدن . ۲ - (اِمص . ) تکبر، خودبینی .

فرهنگ عمید

خودبینی، خودپسندی، کبر و گردنکشی.
۱. هنگام اظهار شگفتی به کار می رود: عجب خدایی دارد.
۲. شگفت انگیز، عجیب.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عجب عبارت است از بزرگ دانستن نعمت و تکیه بر آن و فراموش کردن نسبت نعمت با نعمت دهنده.
"عُجب" در لغت به انتها و مؤخر هر چیز گفته می شود، به همین دلیل عرب ، به دم حیوان "عجب" نیز می گویند. برخی عجب را به دو اصل دانسته که یک اصل آن به معنای تکبر و اصل دیگر به معنای عضوی از حیوان است. برخی دیگر از آن به انکارکردن یک واقعه به دلیل نادر و غیرعادی بودن وقوع آن تعبیر نموده اند. در اصطلاح مفسرین عبارت است از حالتی که از مشاهده ی چیزی که خارج از جریان طبیعی آن، درخود فرد یا صفات و رفتار او واقع شده باشد.
فرق عُجب با اِدلال
فرق عُجب با ادلال (اِدلال به معنی ناز و کرشمه و نترسیدن از خدا به خاطر اعتمادی که بر اعمال و عبادت برای انسان حاصل می شود چنانچه گویی او را بر خدا حقّی است که با وجود آن جای هیچ خوف و هراسی نیست.):صفت عجب معمولا هنگامی حاصل می شود که عمل از شائبه ریا خالص شود. عجب عبارت است از بزرگ دانستن نعمت و تکیه بر آن و فراموش کردن نسبت نعمت با نعمت دهنده. در کتاب کافی از علی بن سوید روایت شده که از حضرت ابن الحسن امام موسی کاظم (علیه السّلام) درباره عجبی که عمل را باطل می کند پرسیدم. حضرت فرمود: عجب دارای درجاتی است، بعضی از آن درجات این است که کارهای زشت انسان در نظر زیبا جلوه کند و او آنها را نیکو ببیند، درجه دیگرش آن است که انسان به خدا ایمان آورد و به خاطر ایمانش بر خدا منّت گذارد در حالی که خدا بر او منّت دارد.اما اگر کسی از زوال نعمت در هراس باشد یا بترسد که نعمتش مکدّر شود یا از این جهت که نعمت را از جانب خدا می داند خوشحال باشد، در این صورت دچار عجب نشده چون گفتیم عجب بزرگداشت نعمت با فراموش کردن نسبت آن به خداست. اگر اضافه بر عجب این حالت در انسان پیدا شود که خود را نزد خدا محقّ بداند و فکر کند که نزد خدا منزلتی دارد به طوری که در دنیا از عملش توقع کرامت داشته باشد و بیش از آن که فاسقان را مستحقّ ناملایمات می داند خود را مستحقّ بداند که به هیچ ناخوشایندی گرفتار نشود این حالت ادلال نامیده می شود. چنین شخصی به خاطر وجاهتی که برای خویش در نزد خدا قائل است بر آن ذات مقدس جرئتی پیدا می کند.گاهی انسان به دیگری هدیه ای می دهد که در نظرش بسیار با اهمیت جلوه می کند و لذا بر او منّت می نهد، این شخص در این صورت دچار عجب و خودپسندی شده است. اگر علاوه بر منّت او را به خدمت گیرد و از او انتظاراتی داشته باشد یا به نظرش بعید باشد که آن شخص در خدمت او کوشش نکند دچار ادلال شده است.
آفات و مضرات عجب
عجب است که انسان را به کبر می خواند، چه اینکه عجب یکی از عوامل کبر است. و از کبر آفات بسیار به وجود می آید از جمله باعث می شود انسان گناهان خویش را فراموش کرده به آنها اهمیت ندهد زیرا خود را از بررسی اعمال خود بی نیاز می داند. دیگر اینکه طاعات و عبادات را در نظر انسان بزرگ می کند و باعث می شود که انسان به خاطر عباداتش بر خدا منّت نهد و همین برای نقصان یک انسان کافی است.همچنین عجب و خودپسندی اگر به واسطه عبادات حاصل شود، انسان را از دریافت آفات آنها کور می کند کسی که دچار عجب است خود را فریب می دهد و با پروردگارش خدعه می کند و خود را از مکر خدا (عذاب الهی) در امان می داند و از عقاب خدا غافل می شود.در صورتی که قرآن عظیم می فرماید: «لا یَاْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ الا القَوْمُ الخاسِرُونَ؛ از عقاب الهی غافل نمی شوند مگر زیان کاران.» همچنین انسان را از مشورت، استفاده از دیگران و یادگیری باز می دارد و سبب می شود که همیشه در ذلّت جهل باقی بماند. و چه بسا کسانی که از نظریه اشتباهی خود در اصول یا فروع دچار عجب می شوند و سبب هلاکت خود را فراهم می کنند.
عجب از منظر قرآن
...

[ویکی شیعه] عُجب، از رذایل اخلاقی، به معنای خشنودی از اعمال نیک خود و بزرگ شمردن آنها، در صورتی که آنها را از جانب خود بداند نه از جانب خدا. در علم اخلاق از اموری همچون قدرت، زیبایی، نسب و کثرت فرزند به عنوان اسباب عجب یاد شده و تباه شدن اعمال نیک، تکبر و فساد عقل از پیامدهای آن شمرده شده است.
عالمان اخلاق، عجب را ناشی از جهل می دانند و معتقدند با آگاهی و معرفت درمان می شود. همچنین بر این باروند که این رذیله اخلاقی را باید از طریق اسباب و ریشه های آن درمان کرد.
عجب به معنای بزرگ شمردن و خشنود شدن از اعمال نیک خود است به شرط آن که نسبتشان را به خدا فراموش کند، آنها را از جانب خود بداند و از تباه شدن آنها نترسد. البته ملا احمد نراقی عجب را خودبزرگ بینی و ناشی از پنداشتن کمالی در خود می داند.

[ویکی اهل البیت] کلید واژه: آفات عجب، اقسام عجب، خود پسندی، فرق عجب با ادلال، معالجه عجب
صفت عجب معمولا بعد از آن حاصل می شود که عمل از شائبه ریا خالص شود.
عجب عبارت است: از بزرگ دانستن نعمت و تکیه بر آن و فراموش کردن نسبت نعمت با نعمت دهنده.
در کتاب کافی از علی بن سوید روایت شده که از حضرت ابن الحسن امام کاظم علیه السّلام درباره عجبی که عمل را باطل می کند پرسیدم.
حضرت فرمود: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِی یُفْسِدُ الْعَمَلَ فَقَالَ الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ و َیَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً و َمِنْهَا أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیَمُنَّ عَلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ و َلِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ الْمَنُّ؛ عجب دارای درجاتی است، بعضی از آن درجات این است که کارهای زشت انسان در نظر زیبا جلوه کند و او آن ها را نیکو ببیند، درجه دیگرش آن است که انسان به خدا ایمان آورد و به خاطر ایمانش بر خدا منّت گذارد در حالی که خدا بر او منّت دارد. (کافی، ج2، ص313)
اما اگر کسی از زوال نعمت در هراس باشد یا بترسد که نعمتش مکدّر شود یا از این جهت که نعمت را از جانب خدا می داند خوشحال باشد، در این صورت دچار عجب نشده چون گفتیم عجب بزرگداشت نعمت با فراموش کردن نسبت آن به خداست.
ادلال به معنی ناز و کرشمه و نترسیدن از خدا به خاطر اعتمادی که بر اعمال و عبادت برای انسان حاصل می شود چنان چه گویی او را بر خدا حقّی است که با وجود آن جای هیچ خوف و هراسی نیست.

[ویکی الکتاب] معنی عَجَبٌ: عجیب (عجب و تعجب به معنای این است که امری که سببش برای انسان معلوم نیست بر نفس آدمی هجوم آورد و انسان ناگهانی با آن روبرو شود)
معنی عَجِیبٌ: شگفت آور(صفت مشبهه از ماده عجب است ، و تعجب حالتی است که به انسان در هنگام دیدن چیزی که سبب آن را نمیداند دست میدهد )
معنی مَا: نیست ، نه (مانند:مَا هَـٰذَا بَشَراً:این بشر نیست)- با همه ی (مانند :ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ ﭐلْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ :زمین با همه ی فراخیش بر آنان تنگ شد) - تا وقتیکه (مانند:وَأَوْصَانِی بِـﭑلصَّلَوٰةِ وَﭐلزَّکَوٰةِ مَا دُمْتُ حَیّاً :مرا سفارش کرده به ن...
تکرار در قرآن: ۲۷(بار)
شگفت. آن حالتی است که از بزرگ شمردن یا انکار چیزی بر شخصی عارض می‏شود. راغب گفته حالتی است که از جهل بعلت شی‏ء عارض می‏شود لذا بعضی حکما گفته‏اند: تعجّب آن است که علتش غیر معلوم باشد و لذا گفته شده که تعجّب بر خداوند صحیح نیست زیرا او علّام غیوب است. بلکه تو از انکار آنها تعجّب کردی و آنها از روی بی‏اعتنائی یا عدم علم تو را مسخره می‏کنند. .

[ویکی اهل البیت] عجب (اسامی و اوصاف قرآن). «عَجَب» مصدر و به معنای عجیب و شگفت آور است. راغب می گوید: چیزی را که نظیر آن معروف نباشد، عجیب نامند.
«عَجَب» از نام ها و صفات قرآن و برگرفته از آیه اول سوره جن است: «قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا»؛ بگو به من وحی فرستاده شده است که گروهی از جنّ (به قرآن) گوش سپردند، سپس گفته اند ما قرآن شگفتی را شنیده ایم.
قرآن کلامی است متفاوت با هر سخن دیگر؛ زیرا هم لحن و آهنگ آن و هم نفوذ و جاذبه و هم محتوا و تأثیرش بی مانند است؛ به ویژه آن که آورنده آن، درس نخوانده و اُمّی بود و این امری عجیب است.

[ویکی فقه] عجب (قرآن). عجب (قرآن)، یکی از اوصاف قرآن می باشد.
«عجب» مصدر و به معنای عجیب و شگفت آور است. راغب می گوید: چیزی را که نظیر آن معروف نباشد، عجیب نامند.«عجب» از نام ها و صفات قرآن و برگرفته از آیه اول سوره جن است: (قل اوحی الی انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرآنا عجبا)؛ «بگو به من وحی فرستاده شده است که گروهی از جن (به قرآن ) گوش سپردند، سپس گفته اند ما قرآن شگفتی را شنیده ایم».
وجه تسمیه
قرآن کلامی است متفاوت با هر سخن دیگر؛ زیرا هم لحن و آهنگ آن و هم نفوذ و جاذبه و هم محتوا و تاثیرش بی مانند است؛ به ویژه آن که آورنده آن، درس نخوانده و امی بود؛ و این امری عجیب است.

دانشنامه آزاد فارسی

عُجب
(در لغت به معنای خودپسندی) در اخلاق اسلامی، در شمار بیماری های اخلاقی یا نفسانی. عُجب، توهمی است که بر طبق آن، آدمی خویشتن را شایستۀ مقام و منزلتی می شمارد که به واقع شایستۀ آن نیست.

مترادف ها

wonder (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، عجب، غریبه، اعجوبه

surprise (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، عجب، تحیر

astonishment (اسم)
حیرت، شگفتی، خیرگی، بیهوشی، عجب، حیرانی، سرگشتگی

strange (صفت)
غیر عادی، خل، بیگانه، خارجی، غریب، عجیب، عجب، اجنبی، نامعلوم، غریبه، ناشناس، نااشنا

astonishing (صفت)
عجیب، عجب

surprising (صفت)
شگفتی، عجب

پیشنهاد کاربران

عُجب یعنی خوبی های خود را بزرگ و بدی های خود را کوچک دیدن.
بکار بردن واژه "گویی، گویا، که اینچنین، که اینسان، که گویا، اِنگار، آهان، هان" به جای "که اینطور، عَجَب، اُ، جالب است، جِدی؟"
بِدرود
پیشنهاد واژه "روبش" به جای "تَعَجُب"، واژه "روبا" به جای "مُتَعَجِب"، واژه "روبان" به جای "عجیب، تعجب بر انگیز" و "روب" به جای "عَجَب".
ما در زبان اوستایی واژه ای داشتیم برابر رَئوب ( رَئوبیدن! ) برابر "تعجب کردن، عاشق شدن" که ما "تعجب کردن" را می خواهیم!
...
[مشاهده متن کامل]

با نگاه به برخی دگرگونی ها برای واژگان همسان از اوستایی به زبان پارسی میانه و پارسی امروزه، در میابیم که این واژه باید امروزه "روب" باشد.
پس واژه "روبِش، روبیدن" برابر "تعجب کردن" می باشد. "روبا" از بن کنونی "روبیدن" یا همان "روب" و "ا" ساخته شده است و واژه ای کنشگر ( =فاعل ) ساخته شده است. پس "روبا" برابر "تعجب کننده، متعجب" است.
"روبان" از بن کنونی "روبیدن" و پسوند همشایِگی ( =نسبت ) "ان" ساخته شده است. با نگاه به کاربرد پسوند "ان" که "نپسوند نِسبَت" است "روبان" برابر "عجیب، تجیب بر انگیز" می باشد ( میتواند باشد و ما هم از آن بکار می بریم )
"روب" هم که بن کنونی "روبیدن" است برابر "عَجَب" میباشد که آشکار است.
پس توانستیم با یک واژه در "اوستایی" برابر این واژگان بلند و پیچیده عربی را پیدا کنیم و پارسی بگوییم.
باز هم میگویم، این دیدگاه تنها برای "پیشنهاد واژه" است نه برابر "گستردن واژه". آن کار آن نهاد هایی است که شوربختانه امروزه هیچ کاری برای این واژگان بیگانه "عربی" نمیکنند.
بدرود!

اگر در پاسخ جمله خبری بی آید مثل:
الف ) دیروز رفتم پیش عباس ولی مرغ نداشت
ب ) عجب. . .
معادل انگلیسی همون I see به معنای "که اینطور" است
واژه عجب
معادل ابجد 75
تعداد حروف 3
تلفظ 'ajab
نقش دستوری اسم
ترکیب ( شبه جمله ) [عربی]
مختصات ( عُ جْ ) [ ع . ]
آواشناسی 'ajab
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
مرگ بر لغات خاص من که معلوم نیست کی به من داده =سولاخ. نور. فضا. الله. عجب. ای دادوبیداد. کفر. ابلیس. قلعه الموت. عقاب. دانه بندی. ترامپ. فرسایش. امریکا. usa. قران. نماز. روزه. محرم. امام. پیغمبر. شانس. بخت. اقبال.
مرگ بر لغات خاص من مثل سولاخ. نور. فضا. عجب. ای دادوبیداد الله و باقی کسشعرها
quite a something/quite some something
British English used before a noun to emphasize that something is very good, large, interesting etc
That was quite a party you had
The engines make quite a noise
...
[مشاهده متن کامل]

It’s quite some distance away
be ( really/quite ) something
That was really something, wasn’t it?

عُجب : خودپسندی ، غرور
عُجب" به خود بالیدن به خاطر انجام کاری
شگفتا
عُجب : خود پسندی
در مجمع البیان گفته است : ( عجب و تعجب ) به معنای این است که امری که سببش برای انسان معلوم نیست بر نفس آدمی هجوم آورد، ( و انسان بناگهانی به او برخورد نماید )
!You don't say
ای شگفت. [ اَ / اِ ش ِ گ ِ ] ( صوت مرکب ) ای شگفتا. برای اظهار تعجب بکار رود :
آب گلفهشنگ گشته ست از فسردن ای شگفت
همچنان چون شوشه ٔسیمین نگون آویخته.
فرالاوی.
ای شگفت آنکه همی کینه ٔ خوارزم کشید
...
[مشاهده متن کامل]

تا که حاصل شودش نام و برآید از ننگ.
فرخی.
ای عجب. [ اَ / اِ ع َ ج َ ] ( صوت مرکب ) برای اظهار تعجب و شگفتی بکار رود. ای شگفتا! ای شگفت :
شرم چرا داشت باید ای عجب او را
ز آن کرم و فضل روز روز برافزون.
فرخی.
نگه کن که پروانه ٔ سوزناک
چه گفت ای عجب گر بسوزم چه باک.
سعدی.
واه. ( ع صوت ) کلمه ٔ تحسین که در مقام تعجب و تحسین استعمال می کنند. ( ناظم الاطباء ) . در عربی کلمه ٔ تحسین است به معنی چه خوش است و خوشا. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . رجوع به واهاً شود. || در فارسی کلمه ٔ تعجب است ، و در تداول زنان علامت تعجب سخت و ترس باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . || دریغا. افسوس. افسوسا. دریغ. آه. || ( مص ) آه کشیدن. آه گفتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

عَجَب : شگفتی
عُجْب : تکبر
Jiminy
عجب، شگفتا، ای داد!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس