عبدالحی

فرهنگ اسم ها

اسم: عبدالحی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: abdolhay) (فارسی: عبدالحي) (انگلیسی: abdolhay)
معنی: یکی از نام های خداوند، بنده ی خدای زنده، بنده ی حی، که [حی] نامی است از نام های خدای تعالی ( هوالحی الذی لایموت )، ( در عرفان ) آن که مظهر و مجلای حیات سرمدیه حق و زنده به حیات ابدی حق باشد، که در حقیقت باقی به بقاءالله است و این مرتبه ی بقاء بعد از فناست، بنده ی زنده ( خدا )، بنده پروردگار همیشه زنده
برچسب ها: اسم، اسم با ع، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

عبدالحی. [ ع َ دُل ْ ح َی ْی ] ( اِخ ) ابن احمدبن محمدبن العماد العکری الحنبلی ، مکنی به ابوالفلاح مورخ ، فقیه ، عالم به ادب بود. از تالیفات اوست : شذرات الذهب فی اخبار من ذهب در هشت جزء و غیره. وی به سال 1032 هَ. ق. متولد و در 1089 درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبدالحی. [ ع َ دُل ْ ح َی ْی ] ( اِخ ) ابن علی بن محمد الطالوی الحنفی الدمشقی. او را دیوان شعر و کتابی است در ادب به نام مرور الصبا و الشمول. وی به سال 1117 هَ. ق. به دمشق درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبدالحی. [ ع َ دُل ْ ح َی ْی ] ( اِخ )بعلی بن ابی بکر البعلی معروف به طرزالریحان. عالم به ادب بود، او را دیوانی است. وی به سال 1034 م. به دمشق متولد و در 1099 م. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبدالحی. [ ع َ دُل ْ ح َی ْی ] ( اِخ ) منشی ، از خطاطان مشهور و در خط نستعلیق سرآمد بود، در زمان سلطان سعید مدتی صاحب دیوان انشاء بود مناشیر مینوشت وبعد از واقعه قراباغ منظور نظر تربیت امیرحسن بیک شده تا آخر حیات در ملازمت سلاطین آق قوینلو به همان منصب اشتغال داشت. ( از حبیب السیر ج 4 چ دوم ص 108 ).

فرهنگ فارسی

منشی از خطاطان مشهور و در خط نستعلیق سر آمد بود در زمان سلطان سعید مدتی صاحب دیوان انشائ بود مناشیر مینوشت و بعد از واقعه قراباغ منظور نظر تربیت ایمر حسن بیک شده تا آخر حیات در ملازمت سلاطین آق قوینلو به همان منصب اشتغال داشت

پیشنهاد کاربران

بپرس