طیب حاج رضایی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] "طیب حاج رضایی" فرزند "حسینعلی بوده است. طیب انسانی جوانمرد با منش لوطی و مشتی گری بود و کارش بارفروشی بود. مرحوم طیب حاج رضایی به اتهام مشارکت و همکاری در قیام ۱۵ خرداد در تهران دستگیر و زندانی شد و سرانجام به اعدام محکوم شد.
"طیب حاج رضایی" فرزند "حسینعلی" در سال ۱۲۸۰ش. ، در محله صام پزخانه «تهران» دیده به جهان گشود. پدرش از اهالی قزوین بود که به تهران مهاجرت کرده بود و ریاست بوته فروشی ها را بر عهده داشت، کار او تقسیم بندی بوته برای سوخت نانوایی ها بود. طیب از همان اوان جوانی به جرگه باستانی کاران و لوطیان پیوست و پس از بازگشت از خدمت سربازی نامش بر سر زبان ها افتاد. بارها به دلیل دعوا و درگیری های جاهلانه دستگیر شده بود و به زندان رفته بود. وی در سال های جوانی سابقه خوبی نداشت، از جمله اینکه در سال ۱۳۱۶ش. به اتهام درگیری و زد و خورد با پاسبان شهربانی به دو سال زندان انفرادی محکوم شده بود. در سال ۱۳۱۹ نیز به اتهام نزاع، تحت تعقیب بوده که به قید کفیل آزاد شده است. در سال ۱۳۲۲ نیز به ۵ سال حبس با اعمال شاقه محکوم گردید و در سال ۱۳۲۳ش. نیز به بندرعباس تبعید شد. او در سال ۱۳۳۲ از کودتاچیان ۲۸ مرداد بود که «تاج بخش شاه» تلقی می شد ؛ اما در اثر یک تحول روحی طیب به نهضت اسلامی پیوست.
خصوصیات طیب
طیب انسانی جوانمرد با منش لوطی و مشتی گری بود، کارش بارفروشی بود؛ ولی بارش روی دوش کسی نبود. آن روزها دستگاه به کارهایی که مورد نظر و علاقه جوان های مملکت بود، دامن می زد و خودش پیش قراول این حرکت بود؛ ولی طیب به آن معنا که فکر می کردند، جزو آن دسته نبود، بلکه در اداره و تدبیر، انسانی عاقل بود! آنچنان که در خاطرات آمده است: طیب بر مسلک عیاران و فرهنگ لوطی گری از سجایای اخلاقی برخوردار بوده است، عاشقانه به امام حسین (علیه السّلام) عشق می ورزید و هر محرم دسته بزرگی تشکیل می داد. اکثر کسانی که طیب را می شناختند، معتقدند که طیب بازگشتی همچون "حر بن یزید ریاحی" داشت. از صفات اخلاقی وی مردم دار بودن، جوانمرد و با محبت بودن، عرق مذهبی داشتن، وی همچنین دارای اعتقادات مذهبی بسیار قوی بود. برای امام حسین (علیه السّلام) و پرچم دار نهضت وی یک حرمت و قداست خاص قائل بود. ایشان علاقه خاصی به محرم و عزاداری برای امام حسین (علیه السّلام) داشت و مشکل هیئت ها را رفع می کرد. به ایشان لقب حر داده بودند، چون حر اولین کسی بود که به دستگاه امام حسین (علیه السّلام) صیانت کرد؛ ولی آنچنان وقیحانه به میدان نیامد، بلکه حریم را نگه می داشت و ذاتش پلید نبود، چون با احترام نزد امام حسین (علیه السّلام) آمد. دل امام حسین (علیه السّلام) را شکسته بود؛ ولی در عین حال حریم را در نظر داشت و کاملاً برای آنها احترام قائل بود که به فیض شهادت نائل شد و طیب هم که بعضی ها نسبت به او نظر خوبی نداشتند، این همه مقام کسب کرده بود. شاید برای هیچ شخصیتی شب اول قبر پانزده هزار رکعت نماز خوانده نشده است؛ ولی برای "طیب" و "حاج اسماعیل" مردم این چنین کردند.
خاطراتی از زندگی ایشان
مدت ها معروف بود که طیب جزء اوباش است و گاهی در میدان تره بار با کسی دعوا می کرد. یا مدتی شایع شده بود که یک نفر ساعت یک و دوی نیمه شب، چهار دست و پا به پشت بام می رود و این مساله شک برانگیز بود و می گفتند باید او را تعقیب کنیم، ببینیم چه کسی است، چون مردم با خانواده روی پشت بام ها خوابیده اند، ممکن است روانداز کسی کنار رفته باشد، تصمیم گرفتیم او را تعقیب کنیم. . . . ولی مشخص شد که طیب است و چون یک و دو نیمه شب، به خانه می آمد و می دانست که مردم روی بام ها خوابیده اند، به این صورت می رود که مبادا چشمش به ناموس کسی بیفتد و با این عمل اصالت و غیرت از خود نشان می داد و به حفظ ناموس اهمیت می داد. داستان دیگر که از ایشان تعریف می کنند، این است که دوستان به او اعتراض می کردند که چرا وقتی در میدان روی تخت می نشست و چای می خورد، گاهی گداهایی می آمدند، مرحوم طیب جلو پای اینها بلند می شد و به آنها احترام می گذاشت و کمک میکرد به او می گفتند که اینها احترام ندارند؛ ولی او می گفت، چون لباس پیغمبر را پوشیده اند من به آنها احترام می گذارم. "مسعود طلوعی" در کتاب «بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست» در خصوص سیر تحول روحی مرحوم طیب رضایی می نویسد: احساسات مذهبی در میان ورزشکاران سنتی به قدری نیرومند بود که وقتی شاه در برابر روحانیت قرار می گرفت، ورزشکاران سنتی نیز به جمع مخالفان رژیم می پیوستند. طیب یکی از کارگردانان قیام ۱۵ خرداد بود. طیب و یاران او بعد از سرکوبی قیام ۱۵ خرداد دستگیر و در مرداد ماه همان سال در یک دادگاه نظامی محکوم به اعدام شدند. وکلای طیب و یارانش تقاضای تجدید نظر کردند و دادگاه تجدید نظر نیز، حکم اعدام را صادر کرد.
نقش مرحوم طیب در جریان ۱۵ خرداد
...

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:حاج رضایی ، طیب (تهران ۱۲۸۰ـ همان جا ۱۳۴۲ش)

پیشنهاد کاربران

اودرروستای ارتش آباد زاده شد طیّب حاج رضایی از شهدای 15 خرداد 42 به شمار می رود. او زندگی بسیار پرماجرایی داشت و در بخش اول دوران زندگی اش چندان خوش سابقه نبود.
اما او در تمامی زندگی اش ارادت خاصی به خاندان اهل بیت علیه السلام داشت و همان خاندان در پایان عمر او یاریگر او بودند؛ به گونه ای که وی عاقبت به خیر گردید.
...
[مشاهده متن کامل]

به سخن دیگر، باید گفت که او آزادمردی، غیرتمندی و جوانمردی را از مکتب امام حسین ( ع ) آموخته بود که در برابر زورگویی ها و ستمگران از خود مقاومت نشان می داد. او به اعتقادات مذهبی خود پایبند بوده است. در این مورد حجت الاسلام ناصری می گوید:
«خود طیب یک عِرق مذهبی خاصی داشت. مثلاً در ماه رمضان ریش خود را نمی زد، مسجد می آمد و خیلی کارها را کنار می گذاشت. در ایام عاشورا، اینها دسته ای داشتند و خرج های زیادی در تاسوعا و عاشورا می دادند. یادم هست تاسوعا، عاشورای آن سال صحبتش بود که مثلاً دارودسته طیب یازده تُن برنج پختند و به مردم دادند. آن موقع ها در خرج دادن ها بر سر زبان ها بود. »[1]
محسن رفیق دوست در خاطرات خود درباره خصوصیات طیب حاج رضایی اظهارنظر مشابهی دارد:
«اگرچه در زندگی خودش مسئله درشت، ولی اهل هر فرقه ای هم که بود از ارادتمندان حضرت اباعبدالله الحسین بود و اگر در روزهای دیگر سال چاقوکشی و یا گردن کلفتی یا هر کار دیگری می کرد حداقل در ماههای محرم و صفر و رمضان این کارها را کنار می گذاشت و به اصطلاح شسته و رفته می شد؛ به ویژه در ماه محرم تکیه می بست و روضه خوانی ترتیب می داد و دسته عزاداری به راه می انداخت. من فکر می کنم اصلاً نجاتش هم به این دلیل بود که ارادتمند مولی امام حسین ( ع ) بود. »[2]
بیژن حاج رضایی، فرزند طیّب حاج رضایی، که در آن زمان شاهد بسیاری از رفتارهای خانوادگی پدرش بوده به بخشی از اعتقادات و میزان علاقه مندی پدرش به امام حسین ( ع ) چنین اشاره می کند: «پدرم، عجیب حسیاست و علاقه به خاندان عصمت و طهارت به خصوص حضرت امام حسین ( ع ) داشت و این را واقعاً می گویم که عاشق او بود، حتی در برابر بعضی اعتراضات مادرم در مورد بعضی خرج هایش می گفت من زندگی ام و پولی را که بدست می آورم؛ دو قسمت می کنم یک قسمت آن را خرج خودم می کنم، و قسمت دیگر را خرج امام حسین ( ع ) ، حالا یا برای او عزاداری می کنم یا به راه او خرج می دهم. »[3]
طیب حاج رضایی همانطور که به خاندان اهل بیت ارادت داشته به علما و روحانیون نیز با احترام خاصی می نگریسته و با برخی از آنها مرتبط بوده است در اسناد ساواک از ارتباط و رفت و آمدش با آیت الله کاشانی چنین ذکر شده است: «طیب حاج رضایی چهار صندوق میوه به منزل آیت الله [کاشانی] برد[4]. . . »، «چندی است که طیب حاج رضایی تغییر لحن داده و با طرفداران آیت الله کاشانی طرح دوستی ریخته. . . »[5]
حاج مهدی عراقی در خاطرات خود، ناگفته ها، به برپایی مراسم ایام محرم سال 42 اشاره می کند که قصد داشت دسته عزاداری را با محتوای سیاسی و اعتراض به اقدامات رژیم شاه به ویژه ماجرای مدرسه فیضیه در فروردین 42 سازماندهی کند اما نگران بود دار و دسته طیب و غیره مزاحمت هایی ایجاد کنند لذا این موضوع را با حضرت امام در میان می گذارد و حضرت امام طی رهنمودهایی می فرمایند که آنها به شما کاری نخواهند داشت.
حاج مهدی عراقی در این رابطه چنین نوشته است: «برای دیدن مرحوم طیب، ابتدا با برادرش، مسیح خان صحبت کردیم و گفتیم ما منزل آقا [امام خمینی] بودیم و آنجا به مناسبتی صحبت شد و اسم داداش ( طیب خان ) وسط آمد به اینکه بچه ها گفتند که این دسته ای که روز عاشورا ما می خواهیم راه بیاندازیم ممکن است طیب خان اینها بیایند و نگذارند و به هم بزنند و آقا [امام خمینی] درآمد گفتش که نه، اینها علاقه مند به اسلام هستند و اینها هم اگر یک روزی یک کارهایی کرده اند، آن عِرق دینی شان بوده، روی حساب توده ایها و کمونیست ها و اینها آمده اند یک کارهایی می کرده اند. اینها کسانی هستند که نوکر امام حسین هستند در عرض سال همه فکرشان این است که محرمی بشود، عاشورایی بشود به عشق امام حسین سینه بزنند، خرج بکنند، چه بکنند و از این حرف ها، خاطر جمع باشید حالا در ضمن خواستیم که این حرف آقا را برویم به داداش بگوییم و هم اینکه به او توجه بدهیم. گفت باشد. همانجا که نشسته بود یک تلفن کرد به طیب، بعد از احوال پرسی و اینها گفتش که داداش یک چند تا هستند بعدازظهر می خواهند بیایند تو را ببینند، گفت باشد. من خانه هستم. ما فرستادیم میدان و یک مشت از این بَروبچه های کوتاه و بلند، بچه های خود میدان که زبان خود طیب را هم بلد بودند، بعدازظهر آمدند وقتی گفتم، گفتم که آره این شکلی است گفتش که اینها عید هم از ما می خواستند استفاده بکنند ( همان جریان مدرسه فیضیه بود ) جریان به هم زدن قم هم در قبل از مدرسه فیضیه آمدند به سراغ ما و ما به آنها جواب ندادیم شما خاطر جمع باشید که اینها تا حالا چندین بار سراغ ما آمده اند و ما جواب رّد به آنها داده ایم حالا هم همین جوره، همان جا دست کرد یک صد تومان داد به اصغر ـ پسرش ـ گفت می روی عکس حاج آقا [امام خمینی] را می خری می بری تو تکیه به علامتها، نمی دانم چیزهای تکیه شان، عکس حاج آقا را همه را آویزان می کنی. »[6]
رجبعلی طاهری از مبارزان سیاسی دهه سی و چهل در خاطرات خود به نصب عکس حضرت امام خمینی در دسته های عزاداری منسوب به طیب خان چنین اشاره دارد: در آن دوره، یکی از دسته ها متعلق به آقای طیب بود که چون عکس امام را به همراه داشت مأمورین رژیم از ایشان پرسیدند: «شما که از ابتدا با ما بودید و خواسته بودیم که عکس امام همراه نداشته باشید؟ شما دیگر چرا؟» و او پاسخ داد: «ما تا الآن با شما بوده ایم و قصد داریم که از حالا با خدا باشیم. تا اینجا که دیدید برای شما سینه می زدیم، اما از این پس برای خدا و امام حسین ( ع ) سینه خواهم زد. »[7]
اسناد و خاطرات نشان می دهد که طیب حاج رضایی در روز قیام 15 خرداد نقشی ندا . . .

بپرس