فرهنگ اسم ها
معنی: دارنده اسب نیرومند، نام دو تن از پادشاهان صفوی، ( = تهماسب )، دارنده ی اسب قوی، طهماسب اول: دومین شاه صفوی [، قمری] پسر و جانشین شاه اسماعیل، که در دوران سلطنتش ایران در جنگهای متعددی با ازبکان عثمانی و گرجستان درگیر شد، طهماسب دوم: دهمین شاه صفوی [، قمری] پسر و جانشین سلطان حسین صفوی، که سرانجام توسط تهماسب قلی خان ( نادرشاه افشار ) معزول و کشته شد، ) ( در شاهنامه ) پدر «زو» پادشاه ایران و جانشین نوذر شهریار، از سلسله ی پیشدادی
برچسب ها: اسم، اسم با ط، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
ز تخم فریدون بجستند چند
یکی شاه زیبای تخت بلند
ندیدند جز پور طهماسب زو
که زور کیان داشت و فرهنگ گو.
فردوسی.
بلعمی در ترجمه تاریخ طبری آورده است که منوچهر را پسری بود نام وی طهماسب و منوچهر بر وی خشم گرفت ازبهر گناهی را و خواست که مردی را بکشد، پس مهتران گردآمدند و او را از پدرش بخواستند، پدر وی را بدیشان بخشید و باز بفرمود تا آن طهماسب را از شهر بیرون کردند و به ترکستان افکندند و آن دختر را که به زنی بدو داده بود تا به کوشک اندر بازداشتندش و نام آن دخترک مادرک بود، پس طهماسب حیله کرد و او را که زن او بود بدزدید و با خویشتن ببرد، پس این طهماسب را از آن دختر پسری آمد نام او «زو» کرد. پس چون منوچهر آمدن «زو» بشنید از طهماسب خشنود شد و مر او را بازخواند، پس طهماسب بمرد و منوچهر هم بمرد و آن پسر بماند و سخت خرد بود و ملک را نشایست ، پس افراسیاب ملک ترک بیامد و پادشاهی منوچهر بگرفت و بر مردمان عجم ستم کرد و شهرها ویران کرد. و چون پنج سال برآمد قحطشان افتاد و عجم اندر آن قحط و ستم ترکان دوازده سال بماندند، پس این «زو» بزرگ شد و خروش آمد و سپاه بر خویشتن عرضه کرد سپاه پدر و آن ِ جدش منوچهر بدو گرد آمدند و با افراسیاب حرب کرد و افراسیاب را از زمین عجم بیرون کرد تا بهزیمت ترکستان بازشد و آن روز روز آبان بود و عجم این روز را روز عید دارند. ( ترجمه طبری بلعمی خطی ورق 108 ). صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: و فرزندش [ منوچهر ] طهماسب بود که پدر بوده است «زاب » را و پارسیان او را «زو» خوانند و «زه » نیز گفته اند و بعضی گویند پسر نوذر بود و حقیقت آن است که پسر طهماسب ابن منوچهر بود. ( مجمل التواریخ و القصص صص 27-28 ). ابن البلخی نام پدر طهماسب را «کنجهوبرز» ثبت کرده است. ( فارسنامه چ تهران ص 13 ). و رجوع به فارسنامه ابن البلخی ص 14 و تاریخ سیستان ص 7 شود.طهماسب. [ طَ ] ( اِخ ) ( شاه طهماسب اول ) ابن شاه اسماعیل صفوی. وی از سلسله صفویه دومین پادشاه است که از سال 930 الی 984هَ. ق. سلطنت کرده است. تولد وی بنابر روایت اسکندربیک منشی در تاریخ عالم آرای عباسی بسال 919 در قریه شاه آباد از اعمال اصفهان بوده و در سن یازده سالگی بعد از فوت پدرش شاه اسماعیل اول بسال 930 بر تخت پادشاهی بنشست و در روز پانزدهم صفر سال 984 دار دنیا را وداع گفت. مدت سلطنتش 53 سال و کسری بود و عمر وی به شصت وچهار سال رسید. ادوارد برون در ج 4 تاریخ ادبیات ایران گوید: طهماسب ارشد اولاد شاه اسماعیل روزی که جانشین پدر شد بیش از ده سال نداشت ، مدت پنجاه ودوسال و شش ماه بر ایران حکمرانی کرد و در 14 می 1576م. جهان را بدرود گفت. مورخین آن زمان او را شاه دین پناه میخوانند. تاریخ جلوسش در این قطعه ثبت است :بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
ابن شاه سلطان حسین صفوی وی دهمین پادشاه از پادشاهان سلسله صفویه بوده و از سال ۱۱۳۵ تا سال ۱۱۴۴ پادشاهی کرد .
پیشنهاد کاربران
طهماسب: این نام در اوستایی توماسپه tumāspa ( دارای بهترین اسب ) و در پهلوی: تهماسپ tahmāsp ( دارای اسب نیرومند ) بوده است. پس نوشتن آن به صورت طهماسب نادرست است.
طهماسب از تهم گرفته شده یعنی تنومند نیرومند قدرتمند شجاع، مثل رستم تهمتن یا تهمینه، اسب هم یه پسوند اسم سازه مث گرشاسب ارجاسب، گشتاسب و غیره
نوشتن طهماسب بصورت تهماسب غلط است چون باعث تغییر معنایی می شود زیرا طهماسب از دوهجا تشکیل یافته . الف: طهم= به معنی اطعام دهنده. ب: آسب= به معنی مجازی پادشاه . بنابراین طهماسب یعنی پادشاه اطعام دهنده مردم، پادشاه بخشنده وبه زبان امروزی طهماسب یعنی حاکم باسخاوت وباکرامت.
تهماسپ نامی است پارسی وکهن. انگیزه ی نوشتن آن با ( ط وب ) نا درست است ، به همانگونه که نوشتن تپش.