طالب
/tAleb/
مترادف طالب: جوینده ، خواهنده، خواهان، خواستار، مایل، محصل، تلمیذ، طلبه ، سالک
متضاد طالب: مطلوب، استاد، پیر، مرید، مرشد
برابر پارسی: جوینده، دانشجو، پژوهنده
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: خواستار، خواهان، سالک، ( اَعلام ) سید محمّد طالب آملی [حدود، قمری] شاعر ایرانی، ملک الشعرای دربار جهانگیر، شاه هند، از پیشگامان سبک هندی در شعر، ( در اعلام ) طالب آملی از شعرای معروف ایران در قرنِ یازدهم ( هـق )
برچسب ها: اسم، اسم با ط، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی
لغت نامه دهخدا
من طالب خنج وتو شب و روز
اندر پی کشتنم چرائی.
عنصری.
طالب و صابرو بر سرّ دل امین. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389 ).تو هم معشوق و هم عاشق تو هم مطلوب و هم طالب
توهم منظور و هم ناظر تو هم شاهی و هم دربان.
ناصرخسرو.
هنرجو ز آنکه در عقل او نکوترکه باشی در زمانه طالب زر.
ناصرخسرو.
و اول شرطی طالبان این کتاب را حسن قرائت است. ( کلیله و دمنه ). آن سه که طالبند ( دنیاجویان ) فراخی معیشت... ( کلیله و دمنه ).طالب آن است که از شیر نگرداند روی
تا نباید که بشمشیر بگردد رایت.
سعدی.
عنفوان شبابم غالب شدی و هوی و هوس طالب. ( گلستان ). و در زبان فارسی با مصادر شدن و کردن فعل مرکب بسازد چنانکه گویند طالب شد یعنی خواهنده و خواستار شد. و طالب کردن ، کسی را خواهان چیزی کردن واو را برانگیختن تا راغب چیزی شود : قاصدی بفرست کاخبارش کنند
طالب این فضل و ایثارش کنند.
مولوی.
|| ناشد. ( المنجد ). || طالب خیر و نیکوئی. مستمطر. || طالب معروف و احسان. عافی. ( منتهی الارب ).طالب. [ ل ِ ] ( اِخ ) رودی است در جنوب خوزستان معروف به رود طالب.
طالب. [ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 24/5هزارگزی جنوب قره آغاج و 47هزارگزی جنوب شوسه مراغه به میانه.کوهستانی و معتدل و مالاریائی است. با 59 تن سکنه. آب آن از رودخانه قراقلعه. محصول آن غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی آن زراعت صنایع دستی و جاجیم بافی. راه آنجا مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
طالب. [ ل ِ ] ( اِخ ) ابن عثمان الازدی النحوی المقری المؤدب ، المکنی به ابی احمد البغدادی. در روضات الجنات ص 338، نام و نسب و کنیت وی بشرح مسطور در بالا آمده بدون هیچ توضیح یا ترجمه.
طالب. [ ل ِ] ( اِخ ) ابن عثمان بن محمد، ابواحمدبن ابی غالب الازدی النحوی البصری. وی از ابوبکربن الانباری نحو فراگرفت ، و در فنون عربیت بارع ، و عارف به لغت بود، در پایان زندگانی نابینا شد. ولادت وی در 319 و در 396 هَ. ق. در روزگار خلافت القادر باللّه درگذشت.( معجم الادباء ج 4 ص 274 ). رجوع به عنوان قبل شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
طلب کننده، جوینده، خواهنده، خواهان، محصل، تلمیذ
۱ - جوینده خواهان طلب کننده مقابل مطلوب . جمع : طالبین . ۲ - دانشجوی علوم دینی طالب علم . جمع : طلاب . یا طالب علم . دانشجوی علوم دینی . یا طالب علمانه . مانند طلاب طلبگی . یا طالب نگین . ۱ - خواهان نگین . ۲ - نگین دار . ۳ - آراسته به نشانه های پادشاهی .
ابن محمد بن قشیط ابو احمد المعروف بابن السراج النحوی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. محصل، دانش آموز.
جدول کلمات
مترادف ها
طالب، متقاضی، داوطلب، درخواستگر، تقاضا کننده
طالب، دانشجوی دانشکده افسری
خواهان، مشتاق، ارزومند، طالب، خواستار، مایل
خواهان، طالب، خواستار، مایل، چیزی که ارزو میشود
ارزومند، طالب، حروف حلقی
مشتاق، ارزومند، طالب
خواهان، سخت، طالب، خواستار، سخت گیر، مصر، مبرم
طالب، پویا
طالب، رشک برنده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
طالب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
میلاو milāv، خواهان، خواهنده، خواستار ( دری )
رژنه rožne ( سغدی )
تکس takes ( سنسگسری )
میلاو milāv، خواهان، خواهنده، خواستار ( دری )
رژنه rožne ( سغدی )
تکس takes ( سنسگسری )
خواهنده، خواهان
🇮🇷 همتای پارسی: خواهنده 🇮🇷
خواستار
کامیدن: طلبیدن
کامنده: طالب
کامیده: مطلوب
کامند: طلبه
داوکام: داوطلب
پارشکام: تجزیه طلب
کامنده: طالب
کامیده: مطلوب
کامند: طلبه
داوکام: داوطلب
پارشکام: تجزیه طلب
طالب پرموزه
جویا
طالب : جوینده
چرا خودتونو زجر میدین اگه برا تکمیلی فارسی میخواین خواستار میشه
دوستون دارن مخصوصا تو
اره خوده تو
دوستون دارن مخصوصا تو
اره خوده تو
به دنبال
طالب/قالب/ تالب/ کالب/گالب/کابل / تابل . . . .
ط=ک
ا=خدا
ل= لانه
ب= اب/ رب/ پدر / با / بابا
مکان دانش آسمانی
ط=ک
ا=خدا
ل= لانه
ب= اب/ رب/ پدر / با / بابا
مکان دانش آسمانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)