ضیغم


مترادف ضیغم: اسد، حیدر، شیر، غضنفر

فرهنگ اسم ها

اسم: ضیغم (پسر) (عربی) (تلفظ: zeyqam) (فارسی: ضِيغم) (انگلیسی: zeygham)
معنی: شیر بیشه زار، شیر قوی، کنایه از فرد شجاع و دلیر، شیر بیشه، ( به مجاز ) شجاع و دلیر، ( در اعلام ) نام چند تن از اشخاص در تاریخ، ( عربی، ضَیغم ) شیر بیشه
برچسب ها: اسم، اسم با ض، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

ضیغم. [ ض َ غ َ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ). شیر. اسد. شیر قوی. شیر درنده. ( منتخب اللغات ). شیر گزنده. ( دهار ). ج ، ضیاغم :
کس را بجهان چون پسر تو پسری نیست
آهوبچه کی باشد چون بچه ضیغم.
فرخی.
وز خلق یکی بسان میش است
پرخیر و یکی به شرّ ضیغم.
ناصرخسرو.
نیروده توست ناف خرچنگ
عشرتگه تو دهان ضیغم.
خاقانی.
به اقبال تو از سگی برنتابم
که طبع هنر کم ز ضیغم ندارم.
خاقانی.
پادشاه وحوش از آن باشد
که بخود کار خود کند ضیغم.
ابن یمین.
|| ( ص ) گزنده. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ).

ضیغم. [ ض َ غ َ ] ( اِخ ) ابن مالک مکنی به ابومالک العابد. مردی پرهیزکار ودیندار و متقی بود و از زهد و ورع وی حکایتها نقل کرده اند. عبیداﷲبن عمر قال : اتیت صاحباً لی یقال له عمران بن مسلم فارانی موضعین مبتلین فی مسجده احدهما بحذاء الاَّخر، فقلت ما هذا، قال هذا و اﷲ من دموع ضیغم البارحة بین المغرب و العشاء و هو راکع. ازهربن مروان الرقاشی قال رأیت ضیغم العابد و کنت اذا رأیت رجلاً لایشبه الناس من الخشوع و الضر و طول الحزن. محمدبن الحسین قال : حدثنی مالک بن ضیغم قال قالت اُمﱡه یعنی ضیغماً ذات َ یوم : ضیغم ! قال : لبیک یا اماه. قالت کیف فرحک بالقدوم علی اﷲ. قال فحدثنی غیر واحد من اهله انه صاح صیحةً لم یسمعوه صاح مثلها قط و سقط مغشیاً علیه فجلست العجوز تبکی عند رأسه و تقول : بابی انت ما نستطیع ان نذکر بین یدیک شیئاً من امر ربک. قال و قالت له یوماً: ضیغم ! قال : لبیک یا اماه. قالت تحب الموت ؟ قال نعم یا اماه. قالت و لِم َ یا بنی ؟ قال رجاء خیر ما عند اﷲ. قال فبکت العجوز و بکی فتسامع اهل الدار فجلسوا یبکون لبکائهم. قال و قالت له یوماً آخر: ضیغم ! قال : لبیک یا اماه. قالت تحب الموت ؟ قال لا یا اماه. قالت لِم َ یا بنی ؟ قال لکثرة تفریطی و غفلتی عن نفسی. قال فبکت العجوز و بکی ضیغم و اجتمع اهل الدار و جعلوا یبکون ، و کانت امه عربیة کأنها من اهل البادیة. رجوع به صفة الصفوة ج 3 ص 270 شود.

فرهنگ فارسی

گزنده، شیردرنده
( اسم ) شیر درنده شیر بیشه جمع : ضیاغم .
ابن مالک مکنی به ابی مالک العابد ٠ مردی پرهیزگار و دیندار و متقی بود و از زهد و ورع وی حکایت ها نقل کرده اند ٠

فرهنگ معین

(ضَ غِ ) [ ع . ] (اِ. ) شیر درنده ، شیر بیشه .

فرهنگ عمید

شیر.

جدول کلمات

شیر درنده

پیشنهاد کاربران

دوستان، دنبال متن ( کامل و با املای درست!!! ) بحرطویل "ضیغم فخر امامت؛ میوه باغ امامت . . . . . . " میگردم که گویا سراینده آن شخصی با تخلص "صانع" می باشند.
متأسفانه جایی پیدا نکردم و یکی دو جا هم که دیدم، تایپ کرده بودند " زین غم "و یکی دو غلط دیگر که مشخص بود، شخصی که تایپ کرده، خودش اصلا معنی بحرطویل را نفهمیده.
...
[مشاهده متن کامل]

بسیار ممنون میشوم اگر کسی متن کامل و درست آن را داشته باشد و یا سراینده را بشناسد و اطلاعاتی را اینجا بگذارد.

ضیغم عربیست و یکی از القاب امیرالمومنین علی ع هست
عده ای زبان را با حروف اشتباه میگیرند زبان انگلیسی به حروف لاتینی نوشته میشوند و این الفبایی که ما دکتر میبریم چه ترکی و چه فارسی الفبای عربی هستند.
احتمالا شخص درتنگنا مانده وبی بضاعت را ضیغم گویند
ضیغم: شیر است بتازی و چشمزد واشاره به درندگی و ( افتراس ) شیردارداین واژه از بُنواژه ومصدرثلاثی مجردضغم داردوضَغَمَ یعنی عضه عضّاشدیدابملاء فمه یعنی دریدوپاره پاره کرداوراباهمه دهانش!!
اینک یک یادآوری به جناب جدیری گرامی!
...
[مشاهده متن کامل]

دوست من!
این سخنان پنداروَشانه ومتوهمانه وازسویی
خشک اندیشانه وغیرعلمی پانترکان استانبولی راکه سه چهاردهه است بی رفرنس وارجاع علمی همراه باکینتوزی ازپارسیزبانان به آماج واهداف سیاسی بکشورمانیرآمده، بازگونکنید!نخست اینکه ضیغم واژه ناب وسَرُه تازیست که بادبیات پارسی درآمده، دوم اینکه
اگرواژگان غیرعربی راباواژگان عربی یا تازی بنویسیم نادرستست که بآن غلط مشهورگویندمانندافلاطون وارسطو وفلوطین یااسطوره که اززبان یونانیِ ناب هستندوچون درمتون فلسفی عربی که نگارندگانش بیشترایرانی بوده اندمانندپورسینا ودیگران، باط که بندواژه عربیست نوشته شده درواگردانیهاوترجمه های پارسی هم بگونه نادرست وغلط یاط نوشته شده
پس چون این واژگان عربی یاتازی نیستندازدیدگاه واژه شناسی علمی بایدهنگام ترجمه بپارسی باتای پارسی . ت. نوشته شوند چون گویش یاتلفظ ط تنهادرعربی هست ونه درپارسی ونه دریونانی چنین بندواژه ای نبوده
پس!درست واژگان بالا، افلاتون وارستو وفلوتین واستوره است!
همینگونه اصلان ترکی! آیا ماتلفظ وگویش ص که بندواژه سره وناب تازی است را در ترکی داریم؟
برای نمونه شماهمین اصلان را مانندعربان ازکناردندانهای اضراسی یاکرسی میگویید که چیزی مانندسوت زدنست!؟
پس درست اصلان که ازترکی بپارسی درآمده همان اسلانست، چنانکه اگرما ضیغم راکه تازیست و با ضاد عربیست بپارسی و با زای پارسی بنویسیم زیغم ، کارغیرعلمی کردیم!
نی گفتنیست زبان ترکی الفبایی نداشته وازاقوام ترک که زردپوستندوربطی به آذریهای نازنین ماکه از دیدگاه نژادشناسی ( شاخه ای ازدانش مردمشناسی ) ایرانی تبارند
ندارند، هیچ خطی نمانده است. پس چونواژگان ترکی به زبان پارسی اندرآیندبایدباالفبای پارسی نوشته شوندماننداسلان ولی اگرمن بخواهم همین واژه را درمتنی عربی بکارببرم و بتازی ترجمه کنم باید بنویسم اصلان!!
باری!غلطهای مشهوردرواژگان پارسی هم راه یافته اندمانندطوس وطهمورث وطهماسب وطهران که همگی نادرستندوزین پس چون واژگان ناب پارسی هستندباید باتای پارسی. ت. نوشته شوندچون توس تهمورث وتهماسب وتهران، فرنود ودلیل این نادرستنگاری نیزشاید این بوده است که به باورادبدانان پیشین، هرچه عربی نویسی و تازینگاری کنیم ، چون عربی زبان دینی است پس خوشایندخداست وثواب داردکه همه واژگان غیرتازی مانندپارسی وترکی راهم عربیسازی کنیم!!!

خیلی وقتها کلمات ترکی را با حروف مخصوص عربی ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) مینویسند. تا ما متوجهترکیبودن کلمات ترکی نشویم. مثلااصلان=اسلان، اطاق=اتاق، طالقان=تالقان. . . . شاید ضیغم همان ( زی غم ) . . . کلمات عربی معمولا چند هم خانواده دارند. که ضیغم ندارد

بپرس