[ویکی فقه] ضرورت، به اقسامی دسته بندی می شود: ضرورت ازلی، ضرورت ذاتی، ضرورت وصفی، ضرورت وقتی و ضرورتِ به شرطِ محمول
ضرورت ازلی، ضرورتی است که یک محمول برای خودِ ذاتِ موضوع، بدون هیچ قید یا شرطی (حتی قید و شرطِ وجود)، ضرورت دارد.
احکام ضرورت ازلی
اما از آنجا که در هر گزاره ای که محمولی بر موضوعی حمل می شود، باید موضوع حتماً دارای ثبوت و وجود باشد تا بتوان چیزی را به آن نسبت داد و با توجه به اینکه در ضرورت ازلی، نباید وجود به عنوان قید و یا شرط موضوع قرار گیرد، باید گفت ضرورت ازلی به موضوعی اختصاص دارد که وجودِ آن در ذاتِ آن باشد و قائم به ذاتِ خود باشد تا نیازی به شرط کردنِ وجود در کنارِ آن نباشد؛ به عبارت دیگر، موضوع در ضرورت ازلی باید وجودِ نامحدود و صِرفی (بدون ماهیت) باشد که علتی ندارد. بدین ترتیب باید گفت ضرورت ازلی، به وجود و صفاتِ ذاتیِ "واجب الوجود بالذات" اختصاص دارد. یعنی تنها حملِ وجود و صفاتِ ذاتیِ خداوند بر ذاتِ او، دارای ضرورت ازلی است؛ زیرا تنها واجب الوجود است که در وجود و صفاتش، نه علتی می خواهد و نه نیازی به ضمیمه شدنِ قیدی به خودش است تا بتواند وجود و صفاتش را بطور ضروری بپذیرد و به تعبیرِ دقیقِ فلسفی، ثبوت وجود و صفاتِ ذاتیِ خداوند (واجب الوجود بالذات) برای ذاتش، از هر قید و حیثیتِ تعلیلی و تقییدی مبرّاست و در واقع باید گفت ضرورتِ وجود و ضرورتِ هر صفتِ ذاتی برای واجب تعالی، از متنِ ذاتِ او انتزاع می شود ولذاست که این ضرورت، نیازی به هیچ قید و شرطی ندارد و ضرورتِ ازلی می باشد. از این رو، باید گفت ایجاد و افاضهٔ وجود به عالم نیز از سوی خداوند، از آن جهت که به ذاتِ خداوند بازمی گردد (و صفتی ذاتی برای اوست)، دارای ضرورتِ ازلی می باشد. به دلیلِ اختصاصِ ضرورتِ ازلی به وجود و صفات ذاتی خداوند، ضرورت ازلی با بساطتِ ذاتِ موضوعِ آن و وحدتِ موضوعِ آن همراه خواهد بود؛ زیرا واجب الوجودبالذات، ذاتاً بسیط و دارای وحدت می باشد.
ضرورت ازلی، ضرورتی است که یک محمول برای خودِ ذاتِ موضوع، بدون هیچ قید یا شرطی (حتی قید و شرطِ وجود)، ضرورت دارد.
احکام ضرورت ازلی
اما از آنجا که در هر گزاره ای که محمولی بر موضوعی حمل می شود، باید موضوع حتماً دارای ثبوت و وجود باشد تا بتوان چیزی را به آن نسبت داد و با توجه به اینکه در ضرورت ازلی، نباید وجود به عنوان قید و یا شرط موضوع قرار گیرد، باید گفت ضرورت ازلی به موضوعی اختصاص دارد که وجودِ آن در ذاتِ آن باشد و قائم به ذاتِ خود باشد تا نیازی به شرط کردنِ وجود در کنارِ آن نباشد؛ به عبارت دیگر، موضوع در ضرورت ازلی باید وجودِ نامحدود و صِرفی (بدون ماهیت) باشد که علتی ندارد. بدین ترتیب باید گفت ضرورت ازلی، به وجود و صفاتِ ذاتیِ "واجب الوجود بالذات" اختصاص دارد. یعنی تنها حملِ وجود و صفاتِ ذاتیِ خداوند بر ذاتِ او، دارای ضرورت ازلی است؛ زیرا تنها واجب الوجود است که در وجود و صفاتش، نه علتی می خواهد و نه نیازی به ضمیمه شدنِ قیدی به خودش است تا بتواند وجود و صفاتش را بطور ضروری بپذیرد و به تعبیرِ دقیقِ فلسفی، ثبوت وجود و صفاتِ ذاتیِ خداوند (واجب الوجود بالذات) برای ذاتش، از هر قید و حیثیتِ تعلیلی و تقییدی مبرّاست و در واقع باید گفت ضرورتِ وجود و ضرورتِ هر صفتِ ذاتی برای واجب تعالی، از متنِ ذاتِ او انتزاع می شود ولذاست که این ضرورت، نیازی به هیچ قید و شرطی ندارد و ضرورتِ ازلی می باشد. از این رو، باید گفت ایجاد و افاضهٔ وجود به عالم نیز از سوی خداوند، از آن جهت که به ذاتِ خداوند بازمی گردد (و صفتی ذاتی برای اوست)، دارای ضرورتِ ازلی می باشد. به دلیلِ اختصاصِ ضرورتِ ازلی به وجود و صفات ذاتی خداوند، ضرورت ازلی با بساطتِ ذاتِ موضوعِ آن و وحدتِ موضوعِ آن همراه خواهد بود؛ زیرا واجب الوجودبالذات، ذاتاً بسیط و دارای وحدت می باشد.
wikifeqh: ضرورت_ازلی