ضابط
/zAbet/
مترادف ضابط: بایگان، پاسبان، پلیس، شحنه، شرطه، محصل، ممیز، مباشر، حاکم، والی
برابر پارسی: کاردار، نگاهدارنده، نگهبان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - نگاهدارنده حفظ کننده . ۲ - آن که شهری را از جانب سلطان اداره کند شحنه . ۳ - حاکم والی . ۴ - ( درایه ) متقن مثبت . ۵ - نیرومند قوی . ۶ - محصل مالیات . ۷ - ممیز و مفتش حساب . ۸ - مباشر جمع : ضابطین ضباط ضوابط.
فراهم آورنده نگاهدارنده نگاهدارنده چیزی آنکه ضبط مدینه وسیاست آن را از طرف سلطان بس باشد
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] حاکم، قائد.
۳. [قدیمی] قوی، نیرومند.
۴. [قدیمی] باهوش.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ضابط (حدیث). ضابط، از اصطلاحات بکار رفته در علم حدیث بوده و از صفات راوی به شمار می آید.
دانشمندان علوم حدیث برای ضابط که یکی از صفات راوی است تعاریف ذیل را ذکر کرده اند: ۱- "ضابط" کسی است که یادآوری وی بر سهوش غالب باشد، نه آن که اصلا سهو نداشته باشد. زیرا اگر مراد از "ضابط" کسی باشد، که هیچ سهو نداشته باشد وصف "ضابط" در ائمه (علیهم السّلام) محصور خواهد شد. ۲- "ضابط" به کسی اطلاق می شود که در نقل حدیث اهتمام بیشتری داشته باشد و به مجرد شنیدن حدیث آن را می نویسد، حفظ می کند و به آن مراجعه می کند و با آن مباشرت دارد گر چه کثیر السهو باشد. ۳- "ضابط" کسی است که حافظه اش ضعیف تر از متعارف نباشد. ۴- مراد از "ضبط" شنیدن حدیث به نحو شایسته و فهم معنای آن و تلاش زیاد در حفظ آن تا زمان اداء آن است. برخی گفته اند: در حال تحمل یا ادای حدیث، نباید برای ضابط، سهو یا شکی پیش آید.
اعتبار حدیث ضابط
درباره این که آیا وصف ضابطه مفید تعدیل است؟ و حدیث راوی ضابط تا چه حد معتبر است؟ اقوال ذیل مطرح شده است: ۱- وصف ضابط مفید تعدیل است؛ ۲- حدیث راوی ضابط پذیرفته است؛ ۳- اگر راوی متصف به "ضابط" امامی باشد حدیثش به حدیث حسن ملحق می شود و اگر امامی بودن وی احراز نگشت حدیثش به حدیث قوی ملحق می گردد؛ ۴- برخی لفظ "ضابط" را از مرتبه اول و برخی از مرتبه سوم تعدیل به حساب آورده اند؛ ۵- لفظ ضابط از الفاظ مدح مطلق است و مفید توثیق نیست زیرا با ضعیف نیز قابل جمع است؛ ۶- لفظ ضابط از الفاظ مدح محسوب نمی شود زیرا مراد از الفاظ مدح الفاظی است که موجب حجیت خبر می شود و لفظ ضابط دارای این ملاک نیست.
اقسام ضبط
ضبط دارای دو تقسیم و هر تقسیم دارای دو قسم است: ا - ضبط ظاهری: مراد از آن ضبط معنای حدیث از جهت لغت است. ب - ضبط باطنی: مراد از آن ضبط معنای حدیث از جهت تعلق حکم شرعی به آن است. ج - ضبط صدر: یعنی راوی احادیثی را که شنیده است به گونه ای در ذهن خود ثبت کند که هر زمان که بخواهد نسبت به آن ها حضور ذهن داشته باشد. د - ضبط کتاب: یعنی احادیث را از شنیدن تا زمان نقل آن ها به گونه ای بنویسد که خللی بر آن ها عارض نگردد.
شیرازی، ابراهیم بن علی، اللمع فی اصول الفقه، ص۷۶.
...
دانشمندان علوم حدیث برای ضابط که یکی از صفات راوی است تعاریف ذیل را ذکر کرده اند: ۱- "ضابط" کسی است که یادآوری وی بر سهوش غالب باشد، نه آن که اصلا سهو نداشته باشد. زیرا اگر مراد از "ضابط" کسی باشد، که هیچ سهو نداشته باشد وصف "ضابط" در ائمه (علیهم السّلام) محصور خواهد شد. ۲- "ضابط" به کسی اطلاق می شود که در نقل حدیث اهتمام بیشتری داشته باشد و به مجرد شنیدن حدیث آن را می نویسد، حفظ می کند و به آن مراجعه می کند و با آن مباشرت دارد گر چه کثیر السهو باشد. ۳- "ضابط" کسی است که حافظه اش ضعیف تر از متعارف نباشد. ۴- مراد از "ضبط" شنیدن حدیث به نحو شایسته و فهم معنای آن و تلاش زیاد در حفظ آن تا زمان اداء آن است. برخی گفته اند: در حال تحمل یا ادای حدیث، نباید برای ضابط، سهو یا شکی پیش آید.
اعتبار حدیث ضابط
درباره این که آیا وصف ضابطه مفید تعدیل است؟ و حدیث راوی ضابط تا چه حد معتبر است؟ اقوال ذیل مطرح شده است: ۱- وصف ضابط مفید تعدیل است؛ ۲- حدیث راوی ضابط پذیرفته است؛ ۳- اگر راوی متصف به "ضابط" امامی باشد حدیثش به حدیث حسن ملحق می شود و اگر امامی بودن وی احراز نگشت حدیثش به حدیث قوی ملحق می گردد؛ ۴- برخی لفظ "ضابط" را از مرتبه اول و برخی از مرتبه سوم تعدیل به حساب آورده اند؛ ۵- لفظ ضابط از الفاظ مدح مطلق است و مفید توثیق نیست زیرا با ضعیف نیز قابل جمع است؛ ۶- لفظ ضابط از الفاظ مدح محسوب نمی شود زیرا مراد از الفاظ مدح الفاظی است که موجب حجیت خبر می شود و لفظ ضابط دارای این ملاک نیست.
اقسام ضبط
ضبط دارای دو تقسیم و هر تقسیم دارای دو قسم است: ا - ضبط ظاهری: مراد از آن ضبط معنای حدیث از جهت لغت است. ب - ضبط باطنی: مراد از آن ضبط معنای حدیث از جهت تعلق حکم شرعی به آن است. ج - ضبط صدر: یعنی راوی احادیثی را که شنیده است به گونه ای در ذهن خود ثبت کند که هر زمان که بخواهد نسبت به آن ها حضور ذهن داشته باشد. د - ضبط کتاب: یعنی احادیث را از شنیدن تا زمان نقل آن ها به گونه ای بنویسد که خللی بر آن ها عارض نگردد.
شیرازی، ابراهیم بن علی، اللمع فی اصول الفقه، ص۷۶.
...
wikifeqh: ضابط
جدول کلمات
مترادف ها
مدیر، رئیس، ضابط، متصدی، مباشر، کارفرمان
مدیر تصفیه، ضابط، امین صلح یا قاضی، ناظر، نگهبان دژ سلطنتی
فرمانده، رئیس، ضابط، تخماق، فرمانفرما، فرمانروا، سر کرده
ضابط
ضابط، نگهدارنده، حافظ، ضبط کننده قابض
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تجدید نظر خواه: کسی ک درخواست تجدید نظر داده است
برقرار کننده نظم امنیت.
در زمان ارباب و رعیتی ، اربابان ( حاکمان ) برای هر منطقه ضابطی را تعیین می کردند که که موقع برداشت گندم سهم ارباب را تعیین می کردند واز مردم می گرفتند.
اربابان نیز نماینده دولت بوده اند.
... [مشاهده متن کامل]
ضابط نیز برای باخبر شدن از برداشت محصول مردم، یک مامور محلی تعیین می کرد که در فرهنگ کلهر به �شن پا� معروف بود، �شن پا� کسی بود که گزارش کارها را به ضابط می داد ( دستیار ضابط ) .
ضابط در میان کُردهای کلهر، دارای یک مهر چوبی بزرگ بود به اسم �شخل�.
شخل یک مهرتاییدیه ای بود بر گرفتن گندم از کشاورز،
گفتنی است که شخل ضابط خاص بود و دارای یکسری نقش های مذهبی نیز بوده است.
در فرهنگ کلهر چوچو ( چیستان ) آن هم بصورت شعر آمده است ؛
یی چیشتی دیمه، کار آدمی
آراستەی کردەن ، پەی خاطر جمی
سە مانگ حاکمە ، یا فرە یا کم
حکمی براسە ، چیو ، صدراعظم