صمد

/samad/

مترادف صمد: بی نیاز، غنی

متضاد صمد: نیازمند

معنی انگلیسی:
eternal, elevated, free from wants, lord, masculine proper name

فرهنگ اسم ها

اسم: صمد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: samad) (فارسی: صمد) (انگلیسی: samad)
معنی: بی نیاز، غنی، آن که دیگران به او نیازمندند، پاینده، مهتر، از نام های پروردگار، ( در قدیم ) آن که دیگران به او نیازمند هستند و او از دیگران بی نیاز است، ( به مجاز ) خداوند، ( عربی ) ( در قدیم ) آن که دیگران به او نیازمند هستند و او از دیگران بی نیاز است و ( به مجاز ) خداوند، از نامهای خداوند، از اسماء حسنی
برچسب ها: اسم، اسم با ص، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

صمد. [ ص َ م َ ] ( ع ص ، اِ ) مهتر. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). || ( اِ ) آنکه آهنگ به وی کنند در مهمات. ( منتهی الارب ). آنکه قصد کرده شود به وی در انجاح حوائج. ( غیاث اللغات ). پناه نیازمندان. ( ترجمان علامه جرجانی ). || پاینده. ( منتهی الارب ). دائم. ( غیاث اللغات ). || رفیع. ( منتهی الارب ). || بی نیاز. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). || رست از هر چیزی . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || المصمت الذی لاجوف له. ( تاج العروس ). || مردی که گرسنه و تشنه نشود در جنگ. ( منتهی الارب ). مردی که تشنه و گرسنه نباشد. ( غیاث اللغات ). || قومی که حرفه نباشد ایشان را. ( منتهی الارب ). القوم الذی لا حرفة لهم و لا شی یعیشون به. ( اقرب الموارد ).

صمد. [ ص َ ] ( ع اِ ) جای بلند درشت. ( منتهی الارب ). زمین بلند درشت. ( مهذب الاسماء ). المکان المرتفع الغلیظ. ج ، اَصماد، صِماد. ( اقرب الموارد ). در معجم البلدان آرد که بهر سه حرکت ( ص ) بدین معنی آمده است. || ( مص ) آهنگ کردن. ( منتهی الارب ). قصد کردن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || سربند بستن شیشه را. || زدن. برپای کردن. || انتظار فرصت نمودن. || اثر نمودن سوختگی آفتاب در روی. ( منتهی الارب ).

صمد. [ ص َ ] ( اِخ ) آبی است ضباب را. ( معجم البلدان ). در اقرب الموارد آرد: آبی است رباب را.

صمد. [ ص َ ] ( اِخ ) روزی است از ایام عرب. ( معجم البلدان ).

صمد. [ ص َ م َ ] ( اِخ ) از اسماء حسنی است :
هم نمودار سجود صمد است
شمنان را که هوای صنم است.
خاقانی.
گر از درگه ما شود نیز رد
پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد.
سعدی.

صمد. [ ص َ م َ ] ( اِخ ) ( شیخ... ) طاهر نصرآبادی در ترجمه وی چنین نویسد: از نواده های شیخ سعدی شیرازی است. مرد درویش و پاک طینت شکسته احوال بود. در زمان شاه جنت مکان شاه طهماسب جد پدری او که تیرانی بوده مواجب داشته. در زمان وزارت محمدخان آمده احکام جد خود را آورده آن وظیفه و مواجب را به اسم خود گذرانیده به شیراز رفت و در آنجا به امر کفش دوزی مشغول بود، محبت سرشاری به پسری بهمرسانیده او را متهم بفسق کردند از فرط تقوی و تعصب آلت تناسل خود را بریده در آن اوقات فوت شد این بیت از اوست :
چون قلم پرگار یک پا در شریعت استواربیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - بی نیاز غنی . ۲ - آنکه دیگران بدان نیازمندند . ۳ - یکی از نامهای خدای تعالی .
همدانی

فرهنگ معین

(صَ مَ ) [ ع . ] (ص . )بی نیاز، آن که دیگران به او نیازمندند. از صفات خداوند.

فرهنگ عمید

۱. مهتر، سَرور.
۲. بی نیاز و پاینده، آن که همه نیازمند او باشند، پناه نیازمندان.
۳. از صفات خداوند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] صمد از اسما و صفات خداوند به معنای کسی که هر سیادت «آقایی» به او منتهی می شود. و کسی که همواره بوده و خواهد بود. و کسی که جای خالی ندارد
این واژه تنها یک بار «اللّه الصّمد» (سوره اخلاص(112)/2) در قرآن آمده است.
در کتاب معانی الاخبار شیخ صدوق چندین روایات در معنی صمد آمده است، من جمله روایات زیر:
1- حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع حِینَ سُئِلَ عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ الصَّمَدُ الَّذِی لَا جَوْفَ لَهُ.
ربیع بن مسلم گوید: از موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که هنگامی که از او درباره معنی صمد پرسیدند، فرمود: «صمد» آن چیزیست که جوف (جای خالی) ندارد.
2- حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ وَ لَقَبُهُ شَبَابٌ الصَّیْرَفِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا الصَّمَدُ قَالَ السَّیِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ فِی الْقَلِیلِ وَ الْکَثِیرِ.
داود بن قاسم جعفری گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم:- فدایت گردم- «صمد» چیست؟ فرمود: سرور والامقامی که تمامی آفریدگان برای هر چیز چه اندک و چه بسیار رو بسوی او آرند.
فرهنگ قرآن، جلد 18، صفحه 438.

[ویکی الکتاب] معنی صَّمَدُ: بی نیازی که همه (برای رفع نیازشان ) همواره قصد او می کنند (اصل در معنای کلمه صمد قصد کردن و یا قصد کردن با اعتماد است ، وقتی گفته میشود : صمده ، یصمده ، صمدا معنایش این است که فلانی قصد فلان کس یا فلان چیز را کرد ، در حالی که بر او اعتماد کرده بود . ...
تکرار در قرآن: ۱(بار)
برای «صمد» در روایات، کلمات مفسران و ارباب لغت، معانی زیادی ذکر شده است; «راغب» در «مفردات» می گوید: «صمد» به معنای آقا و بزرگی است که برای انجام کارها به سوی او می روند.
و بعضی گفته اند: «صمد» به معنای چیزی است که تو خالی نیست، بلکه پر است. در «مقاییس اللغة» آمده است: «صمد» دو ریشه اصلی دارد: یکی به معنای «قصد» است، و دیگری به معنای «صلابت و استحکام» و این که به خداوند متعال «صمد» گفته می شود، به خاطر این است که، بندگانش قصد درگاه او می کنند. و شاید به همین مناسبت است که معانی متعدد زیر نیز، در کتب لغت برای «صمد» ذکر شده است:
شخص بزرگی که در منتهای عظمت است، کسی که مردم در حوائج خویش به سوی او می روند، کسی که برتر از او چیزی نیست، و کسی که دائم و باقی بعد از فنای خلق است. لذا امام حسین بن علی(علیه السلام) در حدیثی برای «صمد» پنج معنا بیان فرموده:
صمد، کسی است که در منتهای سیادت و آقایی است. صمد، ذاتی است دائم، ازلی و جاودانی. صمد، وجودی است که جوف ندارد. صمد، کسی است که نمی خورد و نمی آشامد. صمد، کسی است که نمی خوابد.
در عبارت دیگری آمده است: «صمد، کسی است که قائم به نفس است و بی نیاز از غیر». صمد، کسی است که تغییرات و کون و فساد ندارد. از امام علی بن الحسین(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «صمد کسی است که شریک ندارد، و حفظ چیزی برای او مشکل نیست، و چیزی از او مخفی نمی ماند». بعضی نیز گفته اند: «صمد» کسی است که هر وقت چیزی را اراده کند، می گوید: موجود باش، آن هم فوراً موجود می شود.

دانشنامه عمومی

صمد (شهرستان آق سی). صمد ( به لاتین: Semet ) یک منطقهٔ مسکونی در قرقیزستان است که در شهرستان آق سی واقع شده است. [ ۱] صمد ۹۷۱ نفر جمعیت دارد و ۱٬۰۳۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است. [ ۲]
عکس صمد (شهرستان آق سی)

صمد (هیرمند). صمد یک روستا در ایران است که در استان سیستان و بلوچستان واقع شده است. [ ۱] صمد ۸۷ نفر جمعیت دارد.
عکس صمد (هیرمند)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

بی نیاز, پاینده

پیشنهاد کاربران

صمد : از نام های زیبای الله تبارک و تعالی است ذاتی است که همه ذوات هستی به او نیازمند هستند و او به هیچ ذاتی نیاز مند نیست
با توجه به شرح و معانی این لغت، نزدیکترین برابر فارسی برای صفت "صمد"، "آکنده" می نماید.
شکم نداشتن, ناف نداشتن. مخاطب این سوره، مسیحیان هستند.
صمد: زایل نشدنی
صمد:مرکزیت
بی نیاز.
کتاب هاى لغت ، معانى متعددى براى آن بیان کرده اند که عمده آن سه تا است :
1 . صمد از ریشه صَمْد ( بر وزن ضرب ) به معناى قصد است . صَمَد ، وصف به معناى مفعول ، یعنى مقصود است .
2 . دایمى ، ثابت و باقى است .
...
[مشاهده متن کامل]

3 . یعنى آنچه درونش خالى نیست یعنى پُر است . • در قاموس آمده است : «صمد یعنى مصمود و مقصود؛ آن که مقصود همه است و براى بر آوردن حوایج به او روى مى آورند ، لازمه اش غنا و بى نیازى است ؛ زیرا آن که همه ، او را قصد مى کنند ، قهراً بى نیاز است . » ( الرحمن ، 29 ـ فاطر ، 15 ) • در روایات اهل بیت ( علیهم السلام ) نیز واژه «صمد» به همین سه معناى یاد شده تفسیر شده است که براى نمونه به دو حدیث اشاره مى کنیم :
1 . از امام جواد ( علیه السلام ) معناى صمد را پرسیدند . حضرت پاسخ داد: «صمد ، آقا و سرورى است که مقصود همگان است و در کم و زیاد ]به او مراجعه[ مى کنند . »•
2 . امام باقر از جدش امام حسین ( علیهما السلام ) چنین نقل مى کند: «صمد آن است که درونش خالى نیست ( تو پُر است ) . آن است که مقام و منزلتش به نهایت رسیده و . . . و آن دایم و ثابتى است که پیوسته هست و زایل نمى شود . »•
مفسران نیز ضمن اشاره به روایات یاد شده ، همین معانى را تأیید کرده و بیشتر آنها معناى نخست را بر گزیده اند . • مرحوم علامه طباطبایى در المیزان مى فرماید: «صمد را به معانى متعدد تفسیر کرده اند که بازگشت بیشتر آنها به این است : «الله الصمد» یعنى : خداوند ، آقا و سرورى است که در نیازمندى ها مقصود بوده ، به او روى مى آورند و چون در آیه مطلق آمده ، مقصود در نیازمندى ها به نحو مطلق است و چون خداوند متعال به وجود آورنده هر موجودى است ، پس غیر او هر ـ آنچه که مصداق شى ء است ، در ذات و صفات و آثار ، نیازمند به اوست و به او روى مى آورد . ( نجم ، 42 ) و همه چیز به او منتهى مى شود . •
بنابراین ، صمد از مفهومى بسیار عمیق و گسترده برخوردار است که هرگونه صفت مخلوق را از خداوند نفى مى کند . مفاهیمى که در روایات ِ رسیده از اهل بیت ( علیهم السلام ) براى آن بیان شده است ، به گونه اى به همین معناى یاد شده باز مى گردد . براى نمونه ، پنج روایت نقل مى کنیم :
1 . امام حسین ( علیه السلام ) در معناى صمد فرموده است : «آن که درونش خالى نیست ]از هر نظر پر و کامل و از هرگونه نقص و کمبودى مبرّا است[ و آن که مقامش به نهایت رسیده است و آن که نمى خورد و نمى آشامد و نمى خوابد . . . . »
2 . امام باقر ( علیه السلام ) فرموده است : «محمدبن حنفیه همواره مى گفت : صمد آن است که به خود متکىّ و از غیر خویش بى نیاز است » و غیر او مى گویند: «صمد از کون و فساد ]و تغییر و دگرگونى که از ویژگى هاى مخلوقات است[ مبرّا است و به تغایر ]غیر ثابت و دگرگونى[ وصف نمى شود .
3 . امام باقر ( علیه السلام ) : «صمد ، آقا و سرور و فرماندهى است که دستور دهنده و نهى کننده اى بالاتر از او نیست . »
4 . امام زین العابدین ( علیه السلام ) فرمود: «صمد آن است که هرگاه چیزى را بخواهد و به او بگوید: باش ، فوراً موجود مى شود و آن است که همه چیز را به گونه اى مختلف با اشکال متفاوت آفرید . . . » .
5 . امام زین العابدین ( علیه السلام ) فرمود: «اهل بصره نامه اى به امام حسین ( علیه السلام ) نوشتند و از ایشان درباره صمد سؤال کردند . آن حضرت «فرمود: خداوند خود ، صمد را تفسیر کرده است : و لم یلد و لم یولد؛ نه زاد و نه زاده شد . . . ، از چیزى به وجود نیامده و در چیزى وجود ندارد و بر چیزى قرار نگرفته ، آفریننده همه اشیاء است . . . . »•
واژه صمد از اسماى حسناى الهى بوده ، فقط یک بار در قرآن و در کنار کلمه «الله» آمده است .
1 . صمد معنایى عام ، گسترده و عمیق دارد و آن عبارت است از کمال مطلقى که مستجمع جمیع صفات کمالیه بوده ، از هر نقص و کاستى پیراسته است ( بر اساس معناى توپر و کامل ) و هر یک از معانى : «لم یلد و لم یولد» ، نمى خورد و نمى آشامد ، نمى خوابد ، ازلى و ابدى و تغییر ناپذیر است ، در زمان و مکان نمى]گنجد ، شریک ندارد و . . . ، از مصادیق آن است و در هیچ یک به معناى غنى نیامده است ؛ ولى اگر «صمد» را به معناى اول ( المصمود الیه ) بگیریم ، همان طور که از قاموس نقل شد ، لازمه این که همه خلایق به سوى خدا روى آورند ، این است که او غنى با لذات باشد؛ از این رو در خصوص این معناى صمد ، مى توان غنى را لازمه آن دانست ؛ البته برخى مفسران معتقدند: سایر معانى صمد به معناى اول یعنى ازلى و ابدى و دایمى بودن خداوند باز مى گردد؛ و معانى دیگرى که در روایات آمده ، «لازمه مقصود همگان بودن » است ؛ مثلا در روایتى که از امام حسین ( علیه السلام ) نقل شد ، حضرت ، «صمد» را به «لم یلد و لم یولد» تفسیر کردند؛ سپس زاد و ولد را به گونه اى معنا کردند که با پُر بودن و کامل بودن تناسب داشت .
هرچه داراى صفت زاد و ولد باشد ، به ناچار مرکب است و مرکب نیازمند به اجزا است ؛ در حالى که خداوند صمد بوده ، همه چیز در نیازمندى به او منتهى مى شود؛ از این رو ، معناى سوّم ( توخالى نبودن ) به معناى نخست باز مى گردد .
2 . چه سایر معانى را لازمه معناى نخست بدانیم ، و چه هر معنا را جداگانه فرض کنیم . به هر حال ، صفتى است ویژه ذات بارى تعالى .
3 . بر فرض که صمد اختصاص به خداوند نداشته باشد ، در قرآن فقط یک بار آن هم براى خداوند به کار رفته ؛
با پى بردن به معناى جامع ، عمیق و وسیع صمد ، تا حدى سخن امام باقر ( علیه السلام ) را در روایتى که اشاره کردید ، مى توان درک کرد؛ امّا این روایت و مانند آن ، مربوط به مسأله «جرى و تطبیق » مفاهیم قرآن بر مصادیق است که علم آن در اختیار امامان معصوم ( علیهم السلام ) قرار دارد
در روایت یاد شده امام باقر ( علیه السلام ) مى فرماید: «الصمد ، پنج حرف است و هر حرفش بر مطلبى ( درباره خداوند ) دلالت دارد . سپس به صورت رمز ، بسیارى از صفات حق تعالى را بیان فرموده ، ادامه مى دهند: «اگر براى دانشى که خداوند بر من ارزانى داشته ، ح . . .

1. در روایتى داود بن قاسم جعفرى از امام باقر ( علیه السلام ) درباره معناى صمد مى پرسد؛ امام در پاسخ مى فرمایند: «السَّیِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ فِی الْقَلیِلِ وَ الْکَثیِرِ؛ بزرگى که در هر کم و زیادى به او توجه مى شود».
...
[مشاهده متن کامل]

گفتیم که یکى از معانى لغوى ماده صمد، قصد و توجه است، و گفته شد که «صَمَدَ الیهِ» یعنى به او توجه کرد و او را قصد نمود. با توجه به این معنا، در روایت فوق، «صمد» به معناى «مصمود» که صفت مشبهه به معناى اسم مفعول است بیان شده. بر این اساس معناى روایت این است که خداوند صمد مى باشد؛ چون همه موجودات و از جمله انسان ها در تأمین نیازهاى کوچک و بزرگ خود به او محتاج هستند و به او روى مى آورند و تنها اوست که نیازهاى دیگران را تأمین مى کند.
2. امام باقر ( علیه السلام ) از امام سجاد ( علیه السلام ) و ایشان از امام حسین ( علیه السلام ) نقل مى کنند که حضرت درباره معناى «صمد» فرمودند: «الصَّمَدُ الَّذى لا جَوْفَ لَهُ، وَ الصَّمَدُ الَّذى قَدِ انْتَهى سَؤْدَدُهُ، وَ الصَّمَدُ الَّذِى لا یَأْکُلُ وَ لا یَشْرَبُ، وَ الصَّمَدُ الَّذِى لا یَنامُ، وَ الصَّمَدُ الدَّائِمُ الَّذِى لَمْ یَزَلْ وَ لا یَزالُ».
در روایت فوق امام حسین ( علیه السلام ) پنج معنا براى صمد بر مى شمارند. در آغاز ما به این سؤال پاسخ مى دهیم که چرا آن حضرت پنج معنا و به عبارتى پنج تفسیر براى صمد برشمردند؛ آن گاه به توضیح اجمالى معانى مذکور مى پردازیم.
در پاسخ به سؤال مذکور باید گفت: معناهایى که آن حضرت براى صمد برشمرده اند، در واقع لوازم آن واژه محسوب مى شوند و حضرت به هیچ وجه، در صدد بیان تعریف حدّى صمد نبوده اند.
اکنون فرازهاى روایت را بررسى مى کنیم:
الف ) «الصَّمَدُ الَّذى لا جَوْفَ لَهُ؛ صمد آن موجودى است که میان تهى نیست و در وجودش خلأیى نمى باشد».
گفتیم که در کتاب هاى لغت، نیز این معنا براى صمد ذکر شده، و تبیین فلسفى اطلاق صمد بدین معنا بر خداوند، این است که جهت عدمى در وجود خداوند نیست؛ از این رو خداوند به دیگران نیازى ندارد.
ب ) «الصَّمَدُ الَّذى قَدِ انْتَهى سَؤْدَدُهُ؛ صمد آن موجودى است که شرف، بزرگى و سروَرى او به بالاترین درجه رسیده است».
وقتى عظمت و سرورى خدا بى نهایت بود و حاکمیت مطلق بر هستى داشت و هیچ کس در بزرگى و سیادت شریک او نبود، در عالم تکوین هیچ کارى بدون اراده و اذن او انجام نمى پذیرد و همه موجودات مطیع و تحت فرمان وى خواهند بود. انسان نیز اگر خواهان سعادت است، باید در حوزه اختیار و انتخاب خویش، مطیع دستورات و مقررات تشریعى خداوند باشد.
ج ) «الصَّمَدُ الَّذِى لا یَأْکُلُ وَ لا یَشْرَبُ؛ صمد آن موجودى است که نمى خورد و نمى آشامد».
نباتات و حیوانات براى اینکه زنده بمانند و رشد کنند، نیازمند آب و غذا هستند؛ نیاز به آب و غذا، نشانه خلأ و نقص آنهاست؛ اما خداوند غنى بالذّات و داراى کمال بى نهایت است و نقص و کمبودى ندارد که در صدد رفع آن برآید؛ بالطبع خداوند به آب و غذا نیز نیاز ندارد.
د ) «الصَّمَدُ الَّذِى لا یَنامُ؛ صمد آن موجودى است که به خواب نمى رود».
انسان و حیوان که موجوداتى مادى محسوب مى شوند، به جهت محدود بودن توان و قوا، ضعف بر آنها عارض مى گردد. آنها براى تجدید قوا، رفع خستگى و کسالت و آرامش اعصاب و قواى ادراکى خود، نیازمند خواب هستند؛ اما خداوند که موجودى است مجرد و قدرت نامحدودى دارد، ضعفى به وجود او راه نمى یابد، و نیازى به استراحت و خواب ندارد.
هـ ) «الصَّمَدُ الدَّائِمُ الَّذِى لَمْ یَزَلْ وَ لا یَزالُ؛ صمد موجودى است قدیم و ازلى و ابدى».
این معنا نیز لازمه غناى ذاتى خداوند، و به تعبیر فلسفى به معناى «وجوب ذاتى وجود» براى خداوند است. وقتى گفته مى شود که خداوند واجب الوجود بالذات است، یعنى ضرورت وجودْ ذاتى اوست و مانند موجودات امکانى نیست که وجود بر آنها عارض مى شود و براى تحقق خویش، نیازمند خداوند هستند که به آنها وجود ببخشد؛ از این رو حضرت در بیان خویش، خداوند را موجودى قدیم، سرمدى و به تعبیر دیگر، ازلى و ابدى بالذات معرفى مى کنند.
نفى زادن از خداوند
در سوره توحید پنج صفت براى خداوند ذکر شده است. تاکنون درباره دو صفت ایجابى و ثبوتى «احد» و «صمد» بحث کردیم. از این پس سه صفت سلبى را که در دو آیه پایانى آمده بررسى مى کنیم. اولین آنها نفى زایش از خداوند است.
در این سوره با فعل منفى «لم یلد» تولید مثل از خداوند نفى شده است. باید افزود که در فرآیند تولید مثل پس از آنکه «اسپرم» از غده جنسى نر وارد تخمدان جفت ماده شد و آن را بارور ساخت، جنین به مرور در رحم ماده شکل مى گیرد و پس از آنکه در رحم تکامل یافت متولد مى شود. در این فرآیند، نوزاد از بخشى از وجود نر و ماده به وجود مى آید. همچنین در تولید مثل گیاهان نیز، بخش هایى از گیاهان بالغ جدا شده و گیاه جدیدى را شکل مى دهند. عموماً زایش را به جفت ماده نسبت مى دهند؛ اما چون نوزاد بر اثر لقاح وبرخورد جزئى از جفت نر با جزئى از جفت ماده به وجود آمده، این تولید و ولادت را مى توان به جفت نر نیز نسبت داد. به هر حال در تولید مثل وقتى اجزایى از جفت نر و ماده جدا شد تا نوزاد جدیدى شکل گیرد، آنان اجزایى را که قبلا بخشى از وجود مرکب آنها را تشکیل مى داد، از دست مى دهند. این اتفاق تنها در موجودات مادى رخ مى دهد؛ اما وجود خداوند بسیط است و از اجزاى متعدد ترکیب نیافته تا با جدا شدن بخشى از آنها مفهوم تولیدْ مصداق پیدا کند. فرض تراوش یافتن و تولید در خداوند، مستلزم نفى بساطت و اثبات ترکیب خداوند از اجزا است. شکى نیست که وجود مرکب، به اجزاى خود نیاز دارد؛ در این صورت وجوب ذاتى خداوند و غناى مطلق او منتفى مى شود. پس به هیچ وجه نمى توان زایش و تولید مثل را به خداوند متعال نسبت داد.
شایان ذکر است که چه در علوم عقلى و چه در علوم شرعى عناوین و مفاهیمى بر خداوند اطلاق مى گردد که چون از عالم امکانى اخذ شده اند، همراه با . . .

بپرس