صفی

/safi/

مترادف صفی: برگزیده، منتخب، بی آلایش، پاک، منزه

برابر پارسی: پاک، پاکدل، نیک، نیکدل

معنی انگلیسی:
pure, choice, masculine proper name

فرهنگ اسم ها

اسم: صفی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: safi (y)) (فارسی: صَفي) (انگلیسی: safi)
معنی: خالص و یگانه ( دوست )، برگزیده، صاف، پاک، روشن، ( به مجاز ) صفی الله، ( اَعلام ) صَفی، فخرالدین علی: [قرن و هجری] شاعر، نویسنده و واعظ ایرانی، پسر ملاحسین کاشفی سبزواری، مؤلف لَطایف الطّوایف، رَشَحات عین اَلحَیات، در شرح حال بزرگان سلسله ی نقشبندی، منظومه ی محمود و ایاز و بدایع الوقایع، در شرح سرگذشت خودش و برخی رویدادهای آن زمان، همه به فارسی، خالص، یگانه، یکتا، پاک و روشن، نام شاعر و نویسنده و واعظ ایرانی قرن هشت و نه هجری
برچسب ها: اسم، اسم با ص، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

صفی. [ ص َ فی ی ] ( ع ص ، اِ ) دوست خالص. ( منتهی الارب ). دوست صافی. ( غیاث اللغات ). دوست گزیده. ( مهذب الاسماء ). دوست یگانه. ( دهار ). || خالص و گزیده از هر چیزی. ( منتهی الارب ). برگزیده. ( غیاث اللغات ). پالوده هر چیز. بی آمیغ :
آن بگهر هم کدر و هم صفی
هم محک و هم زر و هم صیرفی.
نظامی.
خود حقیقت معصیت باشد خفی
بس کدر کان را تو پنداری صفی.
مولوی.
نور حس با آن غلیظی مختفی است
چون خفی نبود ضیائی کان صفی است.
مولوی.
هر چه بر سفره و خوان تو نهند
هر چه در کام و دهان تو نهند
بخوری خواه کدر، خواه صفی
گاو و خر نیست بدین خوش علفی.
جامی.
|| گزیده از غنیمت که امام پیش از تقسیم برای خود اختیار کند. ( منتهی الارب ). عبارت است از چیزهای نفیسی که پیغمبر ( ص ) در جنگ با کفار از غنائم بدست می آورد و پیش از تقسیم آن را خاص خود می شمرد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( تعریفات جرجانی ). || ناقه بسیار شیر. ج ، صفایا. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || خرمابن بسیاربار. ( منتهی الارب ). || خرمابن که صبر نتواند کرد از آب. ( مهذب الاسماء ).

صفی. [ ص َ فی ی ] ( اِخ ) صفی اﷲ. لقب آدم ابوالبشر :
اولاد آدم از قلم تو برند رزق
گوئی مگر وصی توئی از آدم صفی.
سوزنی.
بانگ برزد عزت حق کای صفی
تو نمیدانی ز اسرار خفی.
مولوی.
رجوع به آدم و رجوع به صفی اﷲ شود.

صفی.[ ص ِ / ص ُ فی ی ] ( ع اِ ) جج ِ صَفاة. ( منتهی الارب ).

صفی. [ ص َ ] ( اِخ ) ( شیخ... ) رجوع به صفی الدین اردبیلی شود.

صفی. [ ص َ ] ( اِخ ) رجوع به صفی رشتی شود.

صفی. [ ص َ ] ( اِخ ) ازشعرای ایران و از مردم اصفهان است. در زمان ملوک صفوی میزیست با صحیفی شیرازی مشاعره داشته. از اوست :
رنجیده ام بمرتبه ای از جفای دوست
کز صدهزار لطف تلافی نمیشود.
( قاموس الاعلام ترکی ).

صفی. [ ص َ ] ( اِخ ) شاعری است. آذر بیگدلی در آتشکده آرد: نام وی میرصفی الدین بطبع وقاد وذهن نقاد مشهور بلاد بود، نسخه اشعارش ملاحظه نشد. این چند بیت از او در تذکره ها بنظر رسیده نوشته شد:
از ضعف ناله کردم و سویم نظرنکرد
نشنید یار ناله من یا اثر نکرد.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

(شیخ ) محمد شاعر ایرانی ( ف. دکن ۹۷۴ ه.ق . ). وی از مردم شیراز است و در علم حساب یدی طولی داشت و بهندوستان رفت و همانجا در گذشت .
دوست مخلص ویکدل، برگزیده، خالص وبرگزیده هرچیز
( صفت ) ۱ - دوست خالص دوست صافی . ۲ - برگزیده منتخب . ۳ - بی آمیغ خالص . ۴ - ( اسم ) برگزیده از غنیمت که پیغمبر یا امام پیش از تقسیم برای خود اختیار کند جمع : اصفیائ .
سبزواری

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - دوست یکدل . ۲ - برگزیده و خالص از هرچیزی .

فرهنگ عمید

۱. ویژگی دوست مخلص و یک دل.
۲. برگزیده، خالص.

فرهنگستان زبان و ادب

{queued} [مهندسی مخابرات] ویژگی کارها و وظایفی که برای اجرا و پردازش در صف قرار گرفته باشند

جدول کلمات

برگزیده

پیشنهاد کاربران

صفی پاک خالص برگزیده و برگزیده به پیامبر گفته میشود و او را دیوانه هم خطاب مینمودند پس صفی یعنی برگزیده وبرگزیده یعنی دیوانه
افرادی کم سواد اظهار فظل میکنن سفیه باسین به معنی نادان ودیوانه میباشد وصفی باصاد به معنی صاف پاک خالص و. . . میباشد
یه دونه هم صفی می باشد
صفی یعنی برگزیده و برگزیده یعنی دیوانه. به پیامبران می گفتند.
صفی علیشاه : حاج میرزا حسن اصفهانی ، از عرفای بزرگ و شیوخ برجسته سلسله نعمت اللهی دوره قاجار بوده و تالیفات عرفانی از او بجای مانده است . تفسیر منظوم قرآن مجید از مهمترین آثار ایشان است . میزان الحق ، عرفان الحق نیز از دیگر آثار این عارف بزرگ است که به نثر م ی باشند و همچنین دیوان صفی و زبدةالاسرار و بحرالحقائق که به نظم هستند را هم می توان نام برد .
...
[مشاهده متن کامل]

از صفی جو داری ار گمگشته ای در راه عشق زان که در زنجیر زلفش سالها دیوانه بود
یا حسین ابن علی از باطن پاکت مدد وز دم عشاق و جان مست سلاکت مدد
نمونه هایی از ابیات دیوان صفی هستند
از مهمترین اشعار ایشان مخمسی است با مطلع
خواهم ای دل محو دیدارت کنم
از آن عارف بزرگ سلسله تصوف ادامه یافته که به سلسله صفی علیشاهی نعمت اللهی معروف است
ایشان در روز جمعه 15 اردیبهشت 1278 ه ش از دنیا رفتند و در تهران در قبرستان ظهیرالدوله واقع در بهارستان به خاک سپرده شدند.

نا عقل، کم عقل، دیوانه
زلال بی رنگ صاف

بپرس