صفی الدین
/safiyaddin/
فرهنگ اسم ها
معنی: خالص و پاک در دین، برگزیده ی دین، ( اَعلام ) ) صفی الدین اردبیلی: ( = شیخ صفی )، شیخ اسحاق [، قمری] صوفی و عارف ایرانی، که نفوذ و احترام زیادی کسب کرد و فرزندانش به تدریج قدرت سیاسی به دست آوردند و سلسله ی شاهان صفوی را بنیاد نهادند، ) صفی الدین ارموی، عبدالمؤمن ابن یوسف: [قرن هجری] موسیقیدان و خوشنویس ایرانی که در دربار عباسی و سپس نزد خاندان جوینی خدمت می کرد، پس از برافتادن خاندان جوینی دچار فلاکت شد، به خاطر بدهکاری به زندان افتاد و در زندان درگذشت، مؤلف کتاب الادوار و رسالة الشَرفیه، در موسیقی، مبتکر نوعی نت موسیقی و مخترع دو نوع ساز تاره، ) صفی الدین حلّی: ( = ابن السرایا ) [، قمری] شاعر و موسیقیدان ایرانی ساکن عراق، که به عربی شعر می گفت، نویسنده کتاب فائده فی تَوَلّدالاغنام، برگزیده دین، نام عارف نامدار قرن هشتم، صفی الدین اردبیلی
برچسب ها: اسم، اسم با ص، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی
لغت نامه دهخدا
صفی الدین. [ ص َ یُدْدی ] ( اِخ ) رجوع به محمدبن عبدالرحیم الهندی شود.
صفی الدین. [ ص َ یُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به صفی الدین محمودبن ابی بکر ارموی شود.
صفی الدین. [ ص َ یُدْ دی ] ( اِخ ) ابن فخرالدین الطریحی. صاحب روضات الجنات او را به علم و صلاح و تقوی ستوده است و گوید از پدر خود روایت کند و او را حواشیی است بر مجمعالبحرین از تألیفات والد وی. و نیز او راست : شرح رسالةالفخریة. از وی شیخ عبدالواحدبن محمد توانی روایت کند. ( روضات الجنات ص 510 ذیل ترجمه فخرالدین طریحی ).
صفی الدین. [ ص َ یُدْ دی ] ( اِخ ) ( ملا... ) ابن محمد الگیلانی. زرکلی در الاعلام نویسد: وی طبیب بود و به مکه سکونت جست و در آنجا به سال 1010 هَ. ق. درگذشت. او را در طب و جز آن مؤلفاتی است ، از مؤلفات وی شرح قصیده خمریه ابن فارض است. ( از الاعلام زرکلی ص 433 ).
صفی الدین. [ ص َ یُدْ دی ] ( اِخ ) ارموی. رجوع به صفی الدین محمودبن ابی بکر ارموی شود.
صفی الدین. [ ص َ یُدْدی ] ( اِخ ) اسحاق. رجوع به صفی الدین اردبیلی شود.
صفی الدین. [ ص َ یُدْ دی ] ( اِخ ) خلیل لاذقی. ابن ابی اصیبعه در کتاب خود دو حکایت از وی نقل کند. ( عیون الانباء ج 2 صص 163-168 ).
صفی الدین. [ ص یُدْ دی ] ( اِخ ) عبدالمؤمن. مؤلف فوات الوفیات از عز اربلی طبیب آرد: صفی الدین را فضایل فراوان بود و علوم بسیار داشت از آن جمله عربیت و نظم شعر و انشاء و تاریخ و خلاف و موسیقی است و در زمان وی کسی منسوب را مانند او نمی نوشت و در این فن از همگان برتر شد، و نزد خلیفه مکانتی یافت. او را آدابی بسیارو حرمتی وافر و اخلاقی پسندیده بود به سال 689 در شهر تبریز او را ملاقات کردم. گفت در کودکی به بغداد شدم و چون فقه شافعی آموختم بروزگار مستنصر به مستنصریه رفتم و بمحاضرات و آداب و عربیت و خط پرداختم و درخط بکمال رسیدم. سپس عود زدن فرا گرفتم و در این صنعت قابلیت من بیش از خط بود ولی در آن وقت جز به خوشنویسی شهرت نیافتم ، سپس خلافت به مستعصم رسید و او خزانه کتب را عمران کرد و بفرمود تا دو کاتب بگزینند و آنچه او اختیار کند بنویسند و در آن وقت از شیخ زکی الدین کس برتر نبود و شهرت من بپایه او نمیرسید پس مرا نیز بدان کار گماشتند و خلیفه نمیدانست که من عود نواختن را نیکو می دانم و در بغداد کنیزکی بود بزیبائی مشهور و غنا نیک می دانست و خلیفه او را دوست می داشت و وی را عطای فراوان میداد و خدم و کنیزکان و اموال وی بسیار شد. روزی چنان افتاد که کنیزک در محضراو به لحنی نیک و غریب غنا کرد، خلیفه پرسید این آهنگ کرا باشد؟ گفت معلم من صفی الدین را. خلیفه بفرمودتا مرا حاضر کردند و عود نواختم وی را خوش آمد و مرا فرمود که ملازم مجلس او باشم و روزی فراوان و عطای بسیار مقرر کرد و من با او بودم و حاجت مردمان را روا می کردم و خلیفه به هر سال مرا پنج هزار دینار مقرر کرد... و از برآوردن حاجات مردان نیز همین مبلغ و بیشتر بدست می آوردم. سپس نزد هولاکو رفتم و او را غنا کردم و او دو برابر آن را که مستعصم می پرداخت بداد سپس بخدمت عطاملک جوینی و برادر وی شمس الدین شدم و کتابت انشاء را به بغداد بعهده گرفتم و مرا بمرتبه منادمت درآوردند و انعام و احسان را بر من مضاعف کردند و پس از مرگ علاءالدین و قتل شمس الدین سعادت من برفت و روزگار برگشت و مرا فرزندان و نوادگان بهم رسید.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
محمود ابن ابی بکر ارموی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید