فرهنگ اسم ها
معنی: بالارونده، صعودکننده، ( در نجوم ) ویژگیِ ستاره ای که نسبت به زمین از سمت شمال بر می آید، ( اَعلام ) صاعداندلسی: ( = ابوالقاسم صاعدابن احمد ) [، قمری] مورخ و اخترشناس مسلمان، مؤلف کتابی در تاریخ علم، معروف به طبقات الامم ( ترجمه )، نام یکی از مردان افسانه ای عرب باستان
برچسب ها: اسم، اسم با ص، اسم پسر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] ( اِخ ) نام اسب بَلْعأبن قیس کنانی و نام اسب صخربن عمرو است. ( منتهی الارب ).
صاعد. [ ع ِ ] ( اِخ ) ( مولانا... ) از مردم شیراز معاصر امیر تیمور. آن هنگام که مولا قطب الدین در شیراز اموال مردم به بهانه ٔپیشکش بستد صاعد ماجرا به امیر تیمور رساند و او دستور مؤاخذت داد. ( حبیب السیر جزء سوم از ج 3 ص 168 ).
صاعد. [ ع ِ ] ( اِخ ) صاحب کشف الظنون گوید: او راست : کتاب الدعوات. ( کشف الظنون ، حرف کاف ).
صاعد. [ ع ِ ] ( اِخ ) ممدوح ابن الرّومی است. بحتری ابن الرومی را گفت : ابوعیسی بن صاعد قصیده ای از تو روایت کند که در حق پدر وی ( صاعد ) سروده ای و از من پرسید: چه صله ای به او دهم ؟ گفتم : برای هر بیت یک دینار. ( الموشح مرزبانی چ 1343 ص 338 ).
صاعد. [ ع ِ ] ( اِخ ) نام یکی از مردان افسانه ای عرب باستان. در فصل اول از باب هفدهم مجمل التواریخ و القصص درباره نسب عرب قحطانی و پادشاهان ایشان گوید: پس از گروه عاد زنی خواست و فرزندانش آمدند چون یعرب و جرهم و المعمر و صاعد و حمیر و منیع و حض. ( مجمل التواریخ و القصص چ 1318 هَ. ش. ص 146 ). امادینوری گوید: تزوج امراءة من العمالیق فولدت یعرب وجرهم و المعتمر و المتلمس و عاصماً و منیعاً و القطامی و عاضیاً و حمیر. ( حاشیه همان صفحه از بهار ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
صعودکننده، بالارونده، بالابر آینده
( اسم ) ۱ - بالا رونده صعود کننده . ۲ - بالا رو .
ابن یحیی بن هبه الله بن توما
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
مترادف ها
صعودی، بالا رونده، صعود کننده، فراز پذیر، فرازی، صاعد، متصاعد
صاعد
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید