ز دزدی صاع آوریده خبر
بدین داستان من شدم چون شرر.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
نه از جاه جویان توان یافت جاهی نه از صاع خواهان توان یافت صاعی.
خاقانی.
مهر چون در خوشه یک مه ساخت خرمن روشنان ماه را صاع زر شاه مظفر ساختند.
خاقانی.
گردون فروگذاشت هزاران حلی که داشت صاعی بساخت کز پی عید است درخورش.
خاقانی.
چرخ بر من عید کرد و هر مَهَم ماه نو صاع تهی بنمود و بس.
خاقانی.
در یوسفی زن که کنعان دل راز صاع لئیمان عطائی نیابی.
خاقانی.
گفتی غوغای مصر طالب صاع زرندصاع زر آمد به دست شد دل غوغا خرم.
خاقانی.
مرغ سحر شناعت از آن زد چو مصریان کآن صاع عید دید به بار سحر درش.
خاقانی.
صاع زر شاه شد ماه بدان میدهدسنبله چرخ را زابر کف شاه نم.
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...