صادق

/sAdeq/

مترادف صادق: راستگو، صدیق، راستین، مخلص

متضاد صادق: کاذب

برابر پارسی: راستگو، پاکدل، درستکار، رو راست

معنی انگلیسی:
valid, devoted, devout, foursquare, guileless, loyal, sincere, truthful, veracious, straightforwardly, true

فرهنگ اسم ها

اسم: صادق (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sādeq) (فارسی: صادق) (انگلیسی: sadegh)
معنی: راست گو، راست و درست، آشکار، لقب امام جعفر صادق ( ع ) ششمین امام شیعیان، آن که گفتارش مطابق با واقعیت است، راست و درست و راستین، ( اَعلام ) ) لقب امام جعفر صادق ( ع ) : [، قمری] ششمین امام شیعیان، که اساس فقه شیعه به او منسوب است، ) صادق خان زند: شاه [، قمری] از سلسله ی زند، برادر کریم خان زند، که ابوالفتح خان او را از سلطنت خلع کرد و خود به جایش نشست، ولی به زودی با حمله ی علی مرادخان روبرو شد، که پس از محاصره ای طولانی شیراز را گرفت و او را کور کرد و صادق خان از غصه خود را کشت، ) صادق ملارجب: [حدود، قمری] شاعر ایرانی که شعرهای طنز به لهجه ی اصفهانی می سرود، ) صادق هدایت: [، شمسی] نویسنده ی ایرانی، از پیشگامان ادبیات داستانی به سبک غرب و با محتوای کاملاً ایرانی، از جمله: زنده بگور، سه قطره خون، سایه روشن، علویه خانم، حاجی آقا، از نخستین گردآورندگان ایرانی فرهنگ مردم شامل نیرنگستان و اوسانه، مترجم متنهای پهلوی به فارسی از جمله: زند و هومن یسن، شهرستانهای ایران، کارنامه ی اردشیر بابکان، گزارش گمان شکن، ( در اعلام ) لقب امام جعفر صادق ( ع )، راستین، نام امام امام ششم شیعیان
برچسب ها: اسم، اسم با ص، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

صادق. [ دِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از صدق. راستگو. مقابل کاذب. راست گوینده. ج ، صادقون ، صادقین :
این دو صادق خرد و رأی که میزان دلند
بر پی عقرب عصیان شدنم نگذارند.
خاقانی.
گفتی که چو خاقانی عشاق بسی دارم
صادق تر از او عاشق بنمای کدام است آن.
خاقانی.
از صادقین وفا طلب از قانتین ادب
وز متقین حیا و ز مستغفرین بیان.
خاقانی.
سر انداز اگر عاشق صادقی
تو بدزهره بر خویشتن عاشقی.
سعدی.
|| راستین. راست و درست. خالص :
یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر
یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری.
منوچهری.
که هیچکس از اعیان از دل پا پیش این کار نداشت و به حقیقت رغبتی صادق ننمود... ( تاریخ بیهقی ص 412 ). باید که طعام بر شهوت صادق خورند وتأخیر نکنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و چندانکه مایه وقوف افتاد... به رغبتی صادق و حرصی غالب در تعلم آن می کوشیدم. ( کلیله و دمنه ). به رغبتی صادق... روی به علاج بیماران آوردم. ( کلیله و دمنه ). بکوشم تا بیّنتی صادق به دست آید. ( کلیله و دمنه ). تا در تحصیل فضل و ادب همتی بلند و رغبتی صادق نباشد... این منزلت نتوان یافت. ( کلیله و دمنه ).
عشق تو بس صادق است آه که دل نیست
باده عجب راوق است و جام شکسته.
خاقانی.
|| ( اِ ) فجردوم. بام دوم. بام پسین :
چون شب مرا ز صادق و کاذب گریز نیست
تا آفتابی از دل دروا برآورم.
خاقانی.
مشعله صبح تو بردی به شام
کاذب و صادق تو نهادیش نام.
نظامی.

صادق. [ دِ ] ( اِخ ) لقب اسماعیل پیغمبر است. رجوع به اسماعیل شود.

صادق. [ دِ ] ( اِخ ) رجوع به صادق سمرقندی شود.

صادق. [ دِ ] ( اِخ ) وی از مردم ادرنه بود و با حسن خطی که داشت کتب بسیار تحریر کرد. این بیت او راست :
ساقی سکا کوز قپد و غنی کوردی حبابک
آلندوغی هپ اوایدی مجلس ده شرابک.
( قاموس الاعلام ).

صادق. [ دِ ] ( اِخ ) وی از مردم بلگراد و به حسن خط مشهور و طریقه علمی را سالک بود. این بیت او راست :
ایدر بر لحظه ده بیک کز بنی مقبول و مردودی
عتاب عشوه آمیزی خطاب خنده آلودی.
( قاموس الاعلام ).

صادق. [ دِ ] ( اِخ ) ( امام... ) جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی ( ع ). ابن خلکان گوید: وی بر مذهب امامیه یکی از ائمه اثناعشر است. از سادات اهل بیت بود و بخاطر صدق گفتار به صادق ملقب گشت. فضل او مشهورتر از آن است که گفته آید و او را گفتاری است در صنعت کیمیا و زجر و فال. شاگرد وی ابوموسی جابربن حیان صوفی طرسوسی کتابی در هزار ورق کرد و رسائل جعفر را که پانصد بود، در آن بیاورد. چون منصور از مدینه قصد عراق کرد عزم کرد که او را همراه خویش برد، وی خواست تا خلیفه او را معاف کند، نپذیرفت ، سپس دستوری خواست که چند روز درنگ کند و کارهای خود سامان دهد، منصور ابا کرد، صادق وی را گفت : پدرم از پدر خویش از جدّ خود رسول خدا حدیث کرد که همانا روزی مرد در این جهان میماند و اجل وی فرامیرسد، سپس با رحم خود پیوند کند و عمر او بیفزاید. منصور پرسید ترا به خدا سوگند این حدیث از پدرت شنیدی و او از جدّ خود شنود؟ فرمود: آری به خدا سوگند. منصور وی را از سفر معاف داشت و رخصت داد که در مدینه بماند واو را جایزه بخشید و با او صله کرد و گویند منصور کس فرستاد تا جعفر صادق را حرکت دهند، از آن پیش که محمدبن عبداﷲ به قتل رسد و چون به نجف رسید وضو ساخت ،سپس گفت : اللهم بک استفتح و بک استنجح و بمحمد صلی اﷲ علیه و آله اتوجه. اللهم انی ادراء بک فی نحره و اعوذ بک من شره. اللهم سهل لی حزونته و لین لی عریکته و اعطنی من الخیر ما ارجو و اصرف عنی من الشرّ ما اخاف و احذر. و چون بر وی درآمد منصور بپا خاست و اورا اکرام کرد و نیکی فرمود و موی وی به دست خویش خوشبو ساخت و او را به خانه بازگردانید و خود او را برای کشتن حرکت داده بود. و وی را از محمدبن عبداﷲ بپرسید، صادق گفت : لئن اخرجوا لایخرجون معهم و لئن قوتلوا لاینصرونهم و لئن نصروهم لیولن الادبار ثم لاینصرون . منصور گفت کمتر از این قول نیز تو را کفایت است و خدا را سجده شکر گزارد. ولادت وی سال هشتادم هجرت ، سنه «سیل الجحاف » بود و گویند روز سه شنبه هشتم رمضان پیش از طلوع فجر بسال 83 هَ. ق. متولد گشت و به شوال سال 148 هَ. ق. به مدینه درگذشت و در بقیع نزد پدر و جدّ و عم جدّ خود مدفون گردید. فﷲ دره من قبر ما اکرمه و اشرفه ! مادر وی ام فروه دختر قاسم بن محمدبن ابی بکر صدیق است. کشاجم درکتاب المصائد و المطارد آرد که روزی صادق ابوحنیفه را پرسید: چه گویی در محرمی که رباعیه آهویی را بشکند؟ گفت یابن رسول اﷲ حکم آن ندانم. صادق فرمود تو خود را زیرک دانی و ندانی که آهو را رباعیه نیست و آن همیشه ثنی است ؟ ( وفیات الاعیان چ تهران ج 1 ص 113 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

محمد بن حسین افضلی حاذقی گیلانی . از دانشمندان ( ف. حدود ۹۷٠ ه.ق . ). او راست: هدایه الروای الی الفاروق المداوی للعجز عن تفسیرالبیضاوی ( مولف بسال ۹۵۳ ه.ق . ) و آن از سوره اعراف است تا آخر قر آن .
( اسم ) ۱ - راستگوی : مردی صادق است . ۲ - راست و درست : سنجر رایی صایب و عزیمتی صادق داشت . ۳ - پیدا آشکار . ۴ - علم رای مردان .
ابن یوسف مجود

فرهنگ معین

(دِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - راستگو. ۲ - راست و درست . ۳ - پیدا و آشکار.

فرهنگ عمید

۱. راست گو.
۲. راست، درست.
۳. [قدیمی] پیدا، آشکار.

واژه نامه بختیاریکا

ساوصادق

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَادِقٌ: راست - راست گو
معنی صَدِیقٍ: دوستی که در دوستی و رفاقت صادق باشند
معنی خَلِیلاًَ: دوست بسیار نزدیک( کلمه خلیل از نظر مصداق ، خصوصیتر از کلمه صدیق است . چون دو نفر دوست همین که در دوستی و رفاقت صادق باشند ، کلمه صدیق بر آندو صادق است ، ولی باین مقدار آندو را خلیل نمیگویند ، بلکه وقتی یکی از آندو را خلیل دیگری مینامند ، که حوائج خو...
معنی صَدَقَ: راست گفت (صدق در اصل به معنای این است که گفتار و یا خبری که داده میشود با خارج مطابق باشد ، و آدمی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد صادق میگویند . و لیکن از آنجائی که بطور استعاره و مجاز اعتقاد و عزم و اراده را هم قول نامیدهاند در نتیجه صدق را د...
معنی کهیعص: از حروف مقطعه و رموز قرآن ((در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که " کهیعص " معنایش این است که" منم کافی و هادی و ولی و عالم و صادق الوعد "و بر همین اساسدعایی از امیر المؤمنین (علیهالسلام) نقل شده که حضرت دعا را با این عبارت آغاز می کنند : "ای ...
معنی الم: از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که الم معنایش " انا الله الملک " است . یعنی منم خداوند سلطان )
معنی رَّاسِخُونَ: ثابت قدمان - استواران - پابرجاها (در کافی از امام صادق (علیهالسلام) روایت آورده که فرمود : ماییم راسخین در علم ، و ما تاویل (منظور و مقصود اصلی )قرآن را میدانیم )
معنی حم: از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که " حم " معنایش " حمید مجید "است یعنی ستوده صفات و با مجد وعظمت)
معنی عسق: از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که حمعسق معنایش حلیم ، مثیب ( ثواب دهنده )،عالم ، سمیع ، قادر ، قوی ، است )
معنی طس: از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که طس معنایش "انا الطالب السمیع : من (خداوند) طالب و شنوایم "است )
معنی مُدَّخَلاًَ: کوره راهی که به زحمت بتوان از آن عبور کرد -راه زیر زمینی(در اصل متدخل ،در باب افتعال بوده که حرف "تا"به دال تبدیل و سپس در دال بعدی ادغام شده است. بنا به روایتی از امام صادق (علیهالسلام) فرمود این کلمه به معنای راه زیر زمینی است)
معنی عَالِیَهُمْ: بالای سر آنها (درعبارت "عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُندُسٍ "از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که در معنای آن فرمود : جامه بهشتی خودش بالای سر اولیای خدا قرار میگیرد پس آن را در تن خود میکنند . )
ریشه کلمه:
صدق (۱۵۵ بار)

[ویکی اهل البیت] صادق (اسم الله). این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
صادق از اسمای الهی به معنای راستگو، این واژه به صورت اسم یک بار در قرآن آن هم به صورت جمع «صادقون» آمده است:
«ذلک جزیناهم ببغیهم و انّا لصدقون». (سوره انعام(6)/146)
فرهنگ قرآن، جلد 18، صص 180-179.

دانشنامه عمومی

صادق (نیمروز). صادق، روستایی در دهستان قائم آباد بخش صابری شهرستان نیمروز در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۶۹۳ نفر ( ۱۹۵ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس صادق (نیمروز)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

truthful (صفت)
راست، صادق، راستگو، حقگو، موافق باحقایق، از روی صدق و صفا

frank (صفت)
صریح، صادق، صمیمی، بی پرده، رک، رک گو

allegiant (صفت)
وفادار، صادق، هم پیمان

loyal (صفت)
وفادار، صادق، ثابت، پا بر جا، وظیفه شناس، با وفا، امین، مشروع

leal (صفت)
وفادار، صادق، حق شناس

honest (صفت)
صادق، بامروت، راد، امین، راستکار، درست کار، بی غل و غش

sincere (صفت)
خالص، صادق، صمیمی، بی ریا، قلبی، راست نما، مخلص

veridical (صفت)
خالص، صادق، راستگو، از روی حقیقت گویی

فارسی به عربی

صادق , مخلص , مستقیم , موالی

پیشنهاد کاربران

صادق=بزرگوار=دارای صداقت=فرزند برومند ملاعبدالرحیم رحمانی مشهور ( باباجان ) ساکن شهرستان زاهدان خطه سیستان و بلوچستان ایران
یونس بزرگوار بخشنده نیکوکار فرزند برومند برادرملاعبدالرحیم رحمانی مشهوربه باباجان ساکن شهرستان زاهدان خطه سیستان و بلوچستان سرزمین همیشه پایدار ایران اسلامی
تنها شاخص برای تعیین کردن فردی را به "مُتَدَیِّن" بودن: صادق بودنش.
همیشه راست بگو ( صادق باش ) وهرکاری میخوی انجام بده!
لذا مؤمن نمیتواند خیانت کند.
چون خیانت به دروغ ( کذب ) وعدم صداقت ( صدق ) مجبور ومنجر میشه.
...
[مشاهده متن کامل]

ولذا؛ کافر صادق به هیچ وجه نیست ونداریم.
چون در صدق حس بودن وجود "الله"رو ، صادق نیست ومیپوشانش

واژه صادق
معادل ابجد 195
تعداد حروف 4
تلفظ sādeq
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( دِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی sAdeq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژگان قرآنی
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین پارسی واژه راستگو است.

صافی سیرت. [ رَ ] ( ص مرکب ) بی غل و غش. نیک خو. نیک روش.
صادق : کسی که در گفتار و کردار درستکار باشد
صادق : راست گو. راست؛ درست. با صداقت ، پیدا؛ آشکار. لقب اسماعیل پیغمبر است
بی غش و قلب
بی ریا
کسی که حرف وعملش یکیه و راستگوست ودوست داشتنی
Thruthfulness
( صداقت ) - سداگت sedāqat. صداقت عربی نیست بلکه آریایی و در اصل *سداگت ( سدا گت، sabda gata ) و به معنای صدا سخن گفتار اطمینان بخش است. در زبان سنسکریت sabda برابر با صدا و gata نشانگر قطعیت و حتمیت است که در اوستایی از آن لغت گتو ( مانند ترسو ) به معنای مطمئن را ساخته اند. عرب سداگت را صداقت نوشته و سپس از ریشه فرضی صدق واژگان صدیق مصدق صادق صدیقه و مصداق را برساخته است.
...
[مشاهده متن کامل]


یکرنگ
صادق از نظر من به معنای خوبی هست
امام صادق " علیه السلام " فرمود : کارتان را برای خدا قرار دهید نه برای مردم؛ زیرا هر چه برای خداست، برای خداست و هر چه برای مردم است به سوی خدا بالا نمی رود.
در روایتی می ‏خوانیم هنگامی که منصور دوانیقی درِ خانه امام صادق علیه السلام را آتش زد، تعدادى از شیعیان خدمت آن حضرت شرفیاب شدند، امام علیه السلام را گریان و اندوهگین دیدند، از دلیل آن پرسیدند، فرمود: �لَمَّا أَخَذَتِ النَّارُ ما فِی الدِّهْلیزِ نَظَرْتُ إلَى نِسائِی وَبَناتِی یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدَّارِ مِنْ حُجْرَةٍ إلى‏ حُجْرَةٍ وَمِنْ مَکانٍ إلى‏ مَکانٍ، هذا وَأَنا مَعَهُنَّ فی الدّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ علیه السلام یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَةٍ إلى‏ خَیْمَةٍ وَمِنْ خَباءٍ إلى‏ خَباءٍ؛ گریه من براى آن است که وقتی آتش در دهلیزخانه زبانه کشید، زنان و دخترانم را دیدم که از این اطاق به آن اطاق و از این جا به آن جا پناه می ‏برند با آنکه ( تنها نبودند و ) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین علیه السلام در روز عاشورا افتادم که از خیمه‏ اى به خیمه دیگر و از پناهگاهی به پناهگاه دیگر فرار می ‏کردند�.
...
[مشاهده متن کامل]

این صحنه‏ ها نشان از بی ‏رحمی و سنگ‏ دلی دشمنان و اوج مظلومیت خاندان اهل ‏بیت علیهم السلام‏ دارد.

الصّادق ( علیه السلام ) - عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ( علیه السلام ) مَا فَعَلَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَقْبَلَ عَلَی الْعِبَادَهًِْ وَ تَرَکَ التِّجَارَهًَْ فَقَالَ وَیْحَهُ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ تَارِکَ الطَّلَبِ لَا یُسْتَجَابُ لَهُ.
...
[مشاهده متن کامل]

امام صادق ( علیه السلام ) - علی بن عبدالعزیز گوید: امام صادق ( علیه السلام ) به من فرمود: �عمربن مسلم چه کرد�؟ عرض کردم: �او به عبادت خدا روی آورده و تجارت را ترک کرده است�. حضرت ( علیه السلام ) از عمل او اظهار تأسّف کرد و فرمود: �مگر نمی داند که هرکس کار خود را در طلب معاش ترک نماید دعای مستجابی در پیشگاه الهی نخواهد داشت�؟
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۱۶۲ الکافی، ج۵، ص۸۴/ نورالثقلین

فاطمه ، مشهور به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر، ازهمسران امام محمدباقر ( ع ) و مادر امام جعفرصادق ( ع ) بود. وی راوی حدیث بوده است. ام فروه با محمدباقر بن زین العابدین بن حسین بن علی بن ابیطالب ازدواج کرد و جعفرصادق از او متولد شد.
امام صادق علیه السلام:
اِلبَس مالاتُشتَهَرُ بِهِ ولایُزری بِکَ
نه لباس شهرت بپوش و نه لباسی که تو را بی مقدار جلوه دهد.
میزان الحکمه، ح ۱۸۰۸۰
راستگو و پاک. . . بهترین اسم عربی. توی تلفظ انگلیسیشم جالبه Honest
راست و راستگو
راستگو و درستکار
راستگو . پاک . راست

راستین
راستگو
راستگو و پاک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس