[ویکی فقه] شیعیان بهره داوودی، یکی از مذاهب منشعب از تشیع هستند که در سطح جهان چند میلیون نفر پیرو دارد. اساس این فرقه بر انتخاب داوطلبانه ی آن قرار گرفته است، لذا افراد هر یک از جوامع بهره، آزادانه این مذهب را پذیرفته اند و در قبول و یا رد آن آزادند. در این مقاله علاوه بر بررسی کلی تاریخ این فرقه، برخی از اصول اعتقادی و آداب و رسوم شیعیان بهره داوودی به طور مختصر مورد بررسی قرار گرفته، تصویری کلی از وضعیت دینی این مذهب ترسیم شده است.
تاریخ بهره تا زمان امامت المستنصر باالله، خلیفه ی فاطمی با تاریخ اسماعیلیه مشترک است.در زمان امامت امام جعفر صادق (علیه السّلام)، اسماعیل، فرزند بزرگ امام (علیه السّلام) به جانشینی پدر تعیین شد، ولی پس از مرگ نا بهنگام وی که پنج سال پیش از شهادت امام ششم شیعیان صورت گرفت، حضرت، نص امامت را بر موسی پسر دیگر خود قرار داد. با این حال گروهی از یاران امام صادق (علیه السّلام) با این انتصاب مخالفت نموده، با اصرار بر اینکه نص امامت رجوع قهقرایی نمی کند و بدا نیز محال است، بر امامت اسماعیل پای فشردند گروهی از آنان حتی منکر مرگ اسماعیل شدند و مرگ او را تقیه ای برای مصونیت از سوء قصد دشمنان دانستند این انشعابیون سپس محمد پسر اسماعیل را امام بعدی دانستند و با عدم قبول امام موسی کاظم (علیه السّلام) رسماً از سایر شیعیان جدا شدند بدین سان شاخه ی نوینی از تشیع پدید آمد که پیروان آن خود را اسماعیلیان یا اسماعیلیه خواندند در زمان خلافت هارون الرشید، خلیفه ی عباسی به سبب خطری که نسبت به حضور محمد بن اسماعیل در بغداد احساس می کرد، وی را مورد تعقیب قرار داد محمد چندی زندانی شد و سپس به شرط آنکه از مرکز حکومت عباسیان دور گردد، آزاد شد. وی چندی در ناحیه ی دماوند، نزدیک ری پنهان شد و سپس به دژی در نهاوند رفت و از آنجا رهسپار سابور و فرغانه شد و در همان مکان درگذشت. (داستان زندگی محمدبن اسماعیل، پس از آنکه پیروان اسماعیلیه او را امام خواندند، بسیار مفصّل است. وی، پس از امام خوانده شدن، وارد استتار شد و نقش مهمی در تحکیم ساختار عقیدتی این مذهب ایفاء نمود.) پس از مرگ محمد، اسماعیلیه به طور پراکنده تبلیغاتی را انجام می دادند تا سرانجام با روی کار آمدن حکومت فاطمیان مصر، این فرقه بسیار قدرتمند شد و مبلغانی را به سراسر مملکت اسلامی آن زمان، اعزام نمود. پس از مرگ المستنصر- هشتمین خلیفه ی فاطمی و امام اسماعیلی ها- اختلافی بین اسماعیلیان بروز نمود؛ زیرا گروهی از آنان نزار پسر بزرگ وی را رهبر اسماعیلیه ها دانستند و گروه دیگر مستعلی فرزند کوچک وی را پیشوای اسماعیلیان خواندند این امر سبب بروز درگیری سختی بین دو برادر شد و به انشعاب اسماعیلیه ها انجامید؛ به طوری که پیروان نزار نسل آقاخانیه های فعلی را تشکیل دادند (مشهورترین پیشوای آنان حسن صباح در قرن ششم هجری در زمان حکومت سلجوقیان در ایران قیام کرد و قلعه الموت را به عنوان پایگاه اصلی خود قرار داد) و پیروان مستعلی به «مستعلیون» معروف شدند که باقیمانده آنان امروزه به «بهره» موسومند مستعلیون در قرن ششم هجری ابتدا به یمن و از آنجا به هند مهاجرت کردند و در این سرزمین سکونت یافتند؛ به طوری که هنوز بخش اعظم بهره ها در هند سکونت دارند و پیشوای آنان (داعی مطلق نایب امام بیست و یکم) نیز در شهر بمبئی اقامت دارد.در این مقاله، تلاش شده است دلایل جدا شدن بهره ها از اکثریت اسماعیلیه ها و تحوّلات پدید آمده در بین پیروان این مذهب با تکیه بر اطلاعات موجود و از طریق روش ساختارگرایی کارکردی مورد بررسی قرار گیرد. بدیهی است در این میان، نویسنده تلاش کرده است از طریق روش تاریخی متکی بر توصیف و تحلیل به سؤالاتی در مورد اصول عقاید، شیوه زندگی و نحوه سازماندهی داخلی پیروان فرقه بهره پاسخ دهد.
تاریخ شیعیان بهره
در سال۴۸۷ه.ق/ ۱۰۹۴م پس از مرگ المستنصر باالله، شکافی در جامعه اسماعیلی ها به وجود آمد. گروهی از آنان از پسر بزرگ المستنصر، نزار تبعیت نمودند و گروهی دیگر از پسر جوان وی، احمد المستعلی پیروی کردند و از سایر اسماعیلی ها جدا شدند پس از آنکه المستعلی در سن ۲۸سالگی مسموم شد و از دنیا رفت، (درخصوص امامت مستعلی و بر حق بودن وی، منازعات گوناگونی بین طرفداران دو فرقه صورت گرفته است. نزاری ها این امر را توطئه ای ازسوی مستعلی می دانند؛ ولی پیروان مستعلیه معتقدند هر چند نزار رسماً به امامت منصوب شده بود، ولی مستنصر پیش از مرگ بدا حاصل نمود و مستعلی را به امامت منصوب کرد) پسرش، الآمر رشته امامت را به دست گرفت، ولی او نیز در سال۵۲۴هـ.ق/۱۱۳۰م طی توطئه ای از سوی دشمنان به قتل رسید. گفته می شود وی با پیش بینی مرگ خود، پسرش الطیب را مدتی پس از تولدش به عنوان جانشین خویش معرفی کرده، در همان زمان عموی خود، عبدالمجید را نائب السلطنه قرار داده بود، عبدالمجید با تصاحب حقوق دیگران، خود را محق، حامی و نگهبان واقعی خط امامت دانست و حکمرانی خود را آغاز نمود. الطیب نیز از انظار پنهان گشت. (طی توطئه ای که برادرش جعفر برای او ترتیب داده بود، وزیر، پنج برادر و گروه زیادی از ملازمانش به قتل رسیدند. توطئه گران، در صدد بودند مامون ابوعبدالله را که یکی از پسران نزار بود، به امامت برسانند. الآمر در اواخر عمرش برای آنکه پایه های خلافت خود و فرقه المستعلیه را مستحکم نماید، کتاب الهدایة الآمریه را تالیف نمود و در این کتاب، نص مستعلی به جای نزار را به طور کامل شرح داد)
← حکمرانی عبدالمجید
تاریخ حضور اسماعیلیان در هندوستان و دعوت اسماعیلی در این کشور به سال ها پیش از حمله سلطان محمود غزنوی به هند باز می گردد و پیش از آن نیز المعزالدین الله معد بن اسماعیل (۳۱۹-۳۶۵ هـ.ق) خلیفه ی فاطمی با داعی الدعاة اسماعیلی هند مکاتبه داشته است. در زمان همین خلیفه بود که اسماعیلیان بر مولتان تسلط یافتند. خلیفه المستنصر باالله نیز به داعی گری اهمیت زیادی می داد و مبلغانی در زمان خلافت وی به هندوستان اعزام شدند پس از به وجود آمدن شاخه طیبی های مستعلیه نیز توجه به اعزام داعیان به هندوستان ادامه یافت. این امر، به تدریج سبب افزایش شمار پیروان این مذهب شد و در نتیجه تلاش های یکی از داعیان بزرگ طیبی و کراماتی که به وی نسبت داده شد، (در اکثر منابع، اعم از متقدم و متاخر این داعی معروف عبدالله نامیده شده است.) نخست وزیر و پادشاه سید هاراج جیا سنگلیها و بهارمال نیز به این آیین روی آوردند پس از آن به تدریج شمار بسیاری از گجراتی های هند نیز به آیین طیبی روی آوردند و تعدادشان روز به روز فزونی یافت. در قرن پانزدهم میلادی بهره ها تحت آزار و اذیت سلاطین سنی مذهب گجرات قرار گرفتند؛ ولی در عین حال این اذیت و آزار قابل مقایسه با کشتار آنها در یمن در سال های بعد از آن نبود در آن دوره، مستعلی های هند و یمن با وجود فاصله جغرافیایی، همچون یک واحد عمل می کردند و تحت اوامر یک داعی که در یمن بود، انجام وظیفه می نمودند. در سال۱۵۳۱ مقام داعی مطلق به یک هندی به نام یوسف نجم الدین بن سلیمان واگذار شد. وی کرسی دعوت را در یمن نگاه داشت؛ ولی جانشین وی، جلال بن حسن- که او نیز هندی بود- ادارات مرکزی دعوت را به شهر گجرات منتقل نمود و از آن پس طیبی های یمن توسط نماینده ی داعی مطلق در هند رهبری می شدند؛ همان طوری که قبلاً طیبی های هند توسط نماینده داعی مطلق در یمن رهبری می شدند با این حال، این ترتیب چندان دوام نیافت. درسال ۱۵۳۸ پس از مرگ داعی بیست و ششم (داوودبن عجب شاه) بر سر جانشینی وی اختلاف افتاد و داوود برهان الدین بن قطب شاه در شهر "Sidhpur" هند به مقام داعی مطلق نائل آمد؛ ولی نائب داعی داوود بن عجب شاه در یمن که سلیمان ابن الحسن نام داشت، ادعا کرد وی قبلاً توسط داعی بیست و ششم به این سمت انتخاب شده است و لذا هر دو خود را داعی مطلق خواندند. این اختلاف و شکاف از آن زمان ایجاد گشت و از آن عهد طیبی های یمنی به سلیمانی ها و طیبی های هند به داوودی ها مشهور شدند
← داوودی ها
...
تاریخ بهره تا زمان امامت المستنصر باالله، خلیفه ی فاطمی با تاریخ اسماعیلیه مشترک است.در زمان امامت امام جعفر صادق (علیه السّلام)، اسماعیل، فرزند بزرگ امام (علیه السّلام) به جانشینی پدر تعیین شد، ولی پس از مرگ نا بهنگام وی که پنج سال پیش از شهادت امام ششم شیعیان صورت گرفت، حضرت، نص امامت را بر موسی پسر دیگر خود قرار داد. با این حال گروهی از یاران امام صادق (علیه السّلام) با این انتصاب مخالفت نموده، با اصرار بر اینکه نص امامت رجوع قهقرایی نمی کند و بدا نیز محال است، بر امامت اسماعیل پای فشردند گروهی از آنان حتی منکر مرگ اسماعیل شدند و مرگ او را تقیه ای برای مصونیت از سوء قصد دشمنان دانستند این انشعابیون سپس محمد پسر اسماعیل را امام بعدی دانستند و با عدم قبول امام موسی کاظم (علیه السّلام) رسماً از سایر شیعیان جدا شدند بدین سان شاخه ی نوینی از تشیع پدید آمد که پیروان آن خود را اسماعیلیان یا اسماعیلیه خواندند در زمان خلافت هارون الرشید، خلیفه ی عباسی به سبب خطری که نسبت به حضور محمد بن اسماعیل در بغداد احساس می کرد، وی را مورد تعقیب قرار داد محمد چندی زندانی شد و سپس به شرط آنکه از مرکز حکومت عباسیان دور گردد، آزاد شد. وی چندی در ناحیه ی دماوند، نزدیک ری پنهان شد و سپس به دژی در نهاوند رفت و از آنجا رهسپار سابور و فرغانه شد و در همان مکان درگذشت. (داستان زندگی محمدبن اسماعیل، پس از آنکه پیروان اسماعیلیه او را امام خواندند، بسیار مفصّل است. وی، پس از امام خوانده شدن، وارد استتار شد و نقش مهمی در تحکیم ساختار عقیدتی این مذهب ایفاء نمود.) پس از مرگ محمد، اسماعیلیه به طور پراکنده تبلیغاتی را انجام می دادند تا سرانجام با روی کار آمدن حکومت فاطمیان مصر، این فرقه بسیار قدرتمند شد و مبلغانی را به سراسر مملکت اسلامی آن زمان، اعزام نمود. پس از مرگ المستنصر- هشتمین خلیفه ی فاطمی و امام اسماعیلی ها- اختلافی بین اسماعیلیان بروز نمود؛ زیرا گروهی از آنان نزار پسر بزرگ وی را رهبر اسماعیلیه ها دانستند و گروه دیگر مستعلی فرزند کوچک وی را پیشوای اسماعیلیان خواندند این امر سبب بروز درگیری سختی بین دو برادر شد و به انشعاب اسماعیلیه ها انجامید؛ به طوری که پیروان نزار نسل آقاخانیه های فعلی را تشکیل دادند (مشهورترین پیشوای آنان حسن صباح در قرن ششم هجری در زمان حکومت سلجوقیان در ایران قیام کرد و قلعه الموت را به عنوان پایگاه اصلی خود قرار داد) و پیروان مستعلی به «مستعلیون» معروف شدند که باقیمانده آنان امروزه به «بهره» موسومند مستعلیون در قرن ششم هجری ابتدا به یمن و از آنجا به هند مهاجرت کردند و در این سرزمین سکونت یافتند؛ به طوری که هنوز بخش اعظم بهره ها در هند سکونت دارند و پیشوای آنان (داعی مطلق نایب امام بیست و یکم) نیز در شهر بمبئی اقامت دارد.در این مقاله، تلاش شده است دلایل جدا شدن بهره ها از اکثریت اسماعیلیه ها و تحوّلات پدید آمده در بین پیروان این مذهب با تکیه بر اطلاعات موجود و از طریق روش ساختارگرایی کارکردی مورد بررسی قرار گیرد. بدیهی است در این میان، نویسنده تلاش کرده است از طریق روش تاریخی متکی بر توصیف و تحلیل به سؤالاتی در مورد اصول عقاید، شیوه زندگی و نحوه سازماندهی داخلی پیروان فرقه بهره پاسخ دهد.
تاریخ شیعیان بهره
در سال۴۸۷ه.ق/ ۱۰۹۴م پس از مرگ المستنصر باالله، شکافی در جامعه اسماعیلی ها به وجود آمد. گروهی از آنان از پسر بزرگ المستنصر، نزار تبعیت نمودند و گروهی دیگر از پسر جوان وی، احمد المستعلی پیروی کردند و از سایر اسماعیلی ها جدا شدند پس از آنکه المستعلی در سن ۲۸سالگی مسموم شد و از دنیا رفت، (درخصوص امامت مستعلی و بر حق بودن وی، منازعات گوناگونی بین طرفداران دو فرقه صورت گرفته است. نزاری ها این امر را توطئه ای ازسوی مستعلی می دانند؛ ولی پیروان مستعلیه معتقدند هر چند نزار رسماً به امامت منصوب شده بود، ولی مستنصر پیش از مرگ بدا حاصل نمود و مستعلی را به امامت منصوب کرد) پسرش، الآمر رشته امامت را به دست گرفت، ولی او نیز در سال۵۲۴هـ.ق/۱۱۳۰م طی توطئه ای از سوی دشمنان به قتل رسید. گفته می شود وی با پیش بینی مرگ خود، پسرش الطیب را مدتی پس از تولدش به عنوان جانشین خویش معرفی کرده، در همان زمان عموی خود، عبدالمجید را نائب السلطنه قرار داده بود، عبدالمجید با تصاحب حقوق دیگران، خود را محق، حامی و نگهبان واقعی خط امامت دانست و حکمرانی خود را آغاز نمود. الطیب نیز از انظار پنهان گشت. (طی توطئه ای که برادرش جعفر برای او ترتیب داده بود، وزیر، پنج برادر و گروه زیادی از ملازمانش به قتل رسیدند. توطئه گران، در صدد بودند مامون ابوعبدالله را که یکی از پسران نزار بود، به امامت برسانند. الآمر در اواخر عمرش برای آنکه پایه های خلافت خود و فرقه المستعلیه را مستحکم نماید، کتاب الهدایة الآمریه را تالیف نمود و در این کتاب، نص مستعلی به جای نزار را به طور کامل شرح داد)
← حکمرانی عبدالمجید
تاریخ حضور اسماعیلیان در هندوستان و دعوت اسماعیلی در این کشور به سال ها پیش از حمله سلطان محمود غزنوی به هند باز می گردد و پیش از آن نیز المعزالدین الله معد بن اسماعیل (۳۱۹-۳۶۵ هـ.ق) خلیفه ی فاطمی با داعی الدعاة اسماعیلی هند مکاتبه داشته است. در زمان همین خلیفه بود که اسماعیلیان بر مولتان تسلط یافتند. خلیفه المستنصر باالله نیز به داعی گری اهمیت زیادی می داد و مبلغانی در زمان خلافت وی به هندوستان اعزام شدند پس از به وجود آمدن شاخه طیبی های مستعلیه نیز توجه به اعزام داعیان به هندوستان ادامه یافت. این امر، به تدریج سبب افزایش شمار پیروان این مذهب شد و در نتیجه تلاش های یکی از داعیان بزرگ طیبی و کراماتی که به وی نسبت داده شد، (در اکثر منابع، اعم از متقدم و متاخر این داعی معروف عبدالله نامیده شده است.) نخست وزیر و پادشاه سید هاراج جیا سنگلیها و بهارمال نیز به این آیین روی آوردند پس از آن به تدریج شمار بسیاری از گجراتی های هند نیز به آیین طیبی روی آوردند و تعدادشان روز به روز فزونی یافت. در قرن پانزدهم میلادی بهره ها تحت آزار و اذیت سلاطین سنی مذهب گجرات قرار گرفتند؛ ولی در عین حال این اذیت و آزار قابل مقایسه با کشتار آنها در یمن در سال های بعد از آن نبود در آن دوره، مستعلی های هند و یمن با وجود فاصله جغرافیایی، همچون یک واحد عمل می کردند و تحت اوامر یک داعی که در یمن بود، انجام وظیفه می نمودند. در سال۱۵۳۱ مقام داعی مطلق به یک هندی به نام یوسف نجم الدین بن سلیمان واگذار شد. وی کرسی دعوت را در یمن نگاه داشت؛ ولی جانشین وی، جلال بن حسن- که او نیز هندی بود- ادارات مرکزی دعوت را به شهر گجرات منتقل نمود و از آن پس طیبی های یمن توسط نماینده ی داعی مطلق در هند رهبری می شدند؛ همان طوری که قبلاً طیبی های هند توسط نماینده داعی مطلق در یمن رهبری می شدند با این حال، این ترتیب چندان دوام نیافت. درسال ۱۵۳۸ پس از مرگ داعی بیست و ششم (داوودبن عجب شاه) بر سر جانشینی وی اختلاف افتاد و داوود برهان الدین بن قطب شاه در شهر "Sidhpur" هند به مقام داعی مطلق نائل آمد؛ ولی نائب داعی داوود بن عجب شاه در یمن که سلیمان ابن الحسن نام داشت، ادعا کرد وی قبلاً توسط داعی بیست و ششم به این سمت انتخاب شده است و لذا هر دو خود را داعی مطلق خواندند. این اختلاف و شکاف از آن زمان ایجاد گشت و از آن عهد طیبی های یمنی به سلیمانی ها و طیبی های هند به داوودی ها مشهور شدند
← داوودی ها
...
wikifeqh: شیعیان_بهره_داوودی