شوقی

/Sowqi/

فرهنگ اسم ها

اسم: شوقی (پسر) (فارسی، عربی) (تلفظ: šo(w)qi) (فارسی: شوقی) (انگلیسی: showghi)
معنی: برانگیختن به عشق و محبت، ( شوق، ی ( پسوند نسبت ) )، ویژگی کسی که دارای میل و رغبت فراوان به چیزی دارد، کسی که دارای اشتیاق است، ( اعلام ) احمد شوقی [، میلادی] شاعر مصری، ملقب به امیرالشعرا، تحصیلات خود را در قاهره به پایان رسانده و در سال میلادی به فرانسه رفت، در فرانسه به تحصیل حقوق پرداخت و بعدها به قاهره بازگشت، از آثار او دیوان اشعار به نام الشوقیات، نمایش نامه های منظوم قتلگاه کلئوپاترا و مجنون لیلی است
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم پسر، اسم فارسی، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

شوقی. [ ش َ / شُو ] ( ص نسبی )منسوب به شوق. || عاشق. ( ناظم الاطباء ).

شوقی. [ ش َ ] ( اِخ ) احمدبک شوقی در سال 1869 م. در قاهره چشم بدنیا گشودو مراحل آموزش خود را در قاهره گذراند و در رشته ترجمه مدرسه حقوق فارغ التحصیل شد، آنگاه توفیق پاشا والی مصر او را برای تحصیل در رشته حقوق به فرانسه فرستاد و پس از چهار سال اقامت در فرانسه و اخذ گواهینامه به مصر بازگشت و شاغل پستهای مهمی شد. در سال 1914 م. ( جنگ جهانی اول ) قصیده ای بضد سیاست انگلستان سرود که منجر به تبعید او به اسپانیا گردید و تا پایان جنگ در همانجا باقی ماند. پس از استقرار صلح باردیگر به قاهره بازگشت و در سال 1932 م. درگذشت. شوقی لقب امیرالشعرائی یافت. وی از بزرگترین شاعران مصرو جهان عرب است و میتوان او را پیشوای شعر جدید عربی شمرد زیرا آن هنگام شعر عربی درباره مطالبی سروده میشد که هیچگونه عواطف و احساسات و نیازمندیهای اجتماعی در آن منعکس نمی شد و او میدانهای جدیدی در شعر عرب گشود. شوقی از نظر سبک شعری پیرو مکتب کلاسیک عرب بود و اشعار او درباره مدح ، غزل ، توصیف ، مرثیه و سایر فنون شعری قدیم بود، از اینرو برخی او را به تقلید و عدم ابتکار متهم مینمایند. وی چون زبان فرانسه را خوب میدانست از نظر روح شعری بسیار زیر تأثیر شعر شعرای اروپائی قرار داشت از قبیل قصیده «حوادث بزرگ دره نیل » که تحت تأثیر ویکتور هوگو قرار گرفته است و نمونه های دیگر. احمد شوقی دارای اشعار نمایشنامه ای و ترانه های ساده برای کودکان و قطعات اخلاقی و آموزشی است و کتابی در نثر بنام اسواق الذهب دارد. ( ازدرس اللغة و الادب محمد محمدی ص 23 ). و نیز رجوع به اشهر مشاهیر الشرق ج 1 ص 3 و برای اطلاع از آثار وی رجوع به معجم المطبوعات العربیة ج 2 ستون 1158 شود.

شوقی. [ ش َ ] ( اِخ ) ادرنوی. او را دیوانی است به ترکی.

شوقی. [ ش َ ] ( اِخ ) الطرابزونی یوسف افندی حنفی نقشبندی. در قرن چهاردهم میزیسته است. او راست : هدایةالذاکرین و حجةالسالکین در شرایط طریقه نقشبندی. ( از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1159 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوبه به شوق مربوط به شوق .

واژه نامه بختیاریکا

( شَوَقی ) براق

پیشنهاد کاربران

آماتور، نورسیده.
داوطلب. برابر واژه انگلیسی "ولانتیر" که کمابیش از ریشه ای چون خواست و اراده شوق و میل و گرایش می آید.

بپرس