[ویکی فقه] بعد از آن که محمدرضا به سن ازدواج رسید، پدرش رضا شاه پهلوی در جستجوی عروسی برای پسرش بود؛ اما نه هر دختری. بعد از مدتی پیشنهاد فوزیه داده شد و او مورد پسند دربار شد. فوزیه فؤاد (به عربی: فوزیة بنت الملک فؤاد) (زاده: ۵ نوامبر ۱۹۲۱ در اسکندریه مصر) خواهر ملک فاروق پادشاه مصر باشد. دربار پهلوی می خواست با این ازداوج پیوندی میان خاندان خدیو مصر و خاندان بی ریشه پهلوی ارتباط برقرار کند و وجهه ای بین المللی به دنبال آورد. منع قانونی مانع از ازدواج فوزیه با محمدرضا می شد؛ چرا که فوزیه ایرانی الاصل نبود و این خلاف قانون مجلس بود. هر چند ترفندی به کار گرفته شد و با تصویب پاره ای از قوانین فوزیه ایرانی الاصل قلمداد شد، حاصل این ازدواج دختری به نام شهناز بود.
حاصل این ازدواج دختری به نام شهناز بود، که اولین فرزند محمدرضا پهلوی و تنها فرزند فوزیه بود. با تولد شهناز پهلوی (زاده ۵ آبان ۱۳۱۹ برابر ۲۷ اکتبر ۱۹۴۰) خشم و ناراحتی خاندان پهلوی را در بر گرفت، به خصوص که تمام نقشه های رضا شاه بر هم زد. او در جایی شنیده بود که ولادت اولین نوزاد دختر در خانواده سلطنتی شگون ندارد و شوم است. سال ها پیش به او گفته بودند، اگر اولین نوزاد سلطنتی دختر باشد آن پادشاه کشته و یا تبعید می شود و عجیب این که این پیشگویی عوامانه در سال۱۳۲۰ به تحقق پیوست. دربار پهلوی انتظار تولد بچه پسر را داشتند و برای او نقشه ها کشیده بودند. بعد از تولد شهناز اوضاع و رفتار دربار نسبت به فوزیه تغییر پیدا کرد و روابط کاملا سرد و بی توجهی را نسبت به او داشتند. این رفتار ها باعث شد، حالات روحی فوزیه هر روز بدتر بشود. حتی شوهر فوزیه هم نسبت به او بی توجه شده بود و رفتاری سرد با او داشت، پس از خلع رضاشاه فوزیه به بهانه استراحت به مصر رفت و دیگر باز نگشت و یک سال بعد به دلیل پافشاری فوزیه، دربار ایران ناچار شد، طلاق او را صادر کند. (۱۳۲۶) از این پس شهناز که از یک سو از محبت مادر جدا شده بود و از سوی دیگر پدر را به دلیل مشغله و خوش گذرانی در کنار خود نداشت، تنها شد. روابط او با عمه ها و مادربزرگش چندان گرم نبود. چرا که از یک طرف آن ها را برای رفتن مادرش مقصر می دانست و از طرف دیگر از همان ابتدای تولد از آن ها محبتی ندیده بود. مادر شهناز او را در شش سالگی ترک کرد و شاه دستور داده بود که شهناز در تهران بماند، و همراه مادرش نرود تا فوزیه برگردد. بعد از ترک فوزیه، شهناز به یک وسیله تبلیغاتی در دست شاه و اشرف شد؛ چرا که آن ها می خواستند، برای برگرداندن فوزیه احساسات مادرانه او را تحریک کنند، به همین خاطر به صورت مخفیانه به بعضی از مطبوعات (به ویژه مجله هفتگی ایران) توصیه شده بود که پی در پی مطالب و تصاویری از شهناز را چاپ کنند و از آن ها به دربار مصر نیز ارسال کنند. او سال های نخستین دوره کودکی تحت مراقبت عمه اش شمس که علاقه زیادی به وی داشت، در ناز و نعمت؛ اما دور از مادر سپری کرد تا به سن بلوغ رسید. در نهایت به خاطر دلتنگی های شهناز قرار بر این شد که او را که بیش از هشت سال بیشتر نداشت راهی سوییس کنند تا در انستیتو ماری ژوزه مشغول تحصیل گردد. دوره تحصیل پنج ساله شهناز در پانسیون ماری ژوزه در تابستان سال ۱۳۳۱ خاتمه یافت. شاه تصمیم می گیرد که او را راهی آمریکا کند، چرا که شمس پهلوی و ملکه مادر در آمریکا بودند.
ازدواج سیاسی
محمدرضا بسیار علاقه داشت، دخترش با ملک فیصل، پادشاه عراق که جوانی خوش هیکل و خوش سیما بود، ازدواج کند. برنامه های که محمدرضا شاه برای ازدواج شهناز و ملیک فیصل ترتیب داده بود، کاملا سیاسی و بسیار شبیه به برنامه رضاشاه برای ازدواج خود و فوزیه بود. محمدرضا شاه دلش می خواست با آن وسیله با کشور عراق که حکومتی دست نشانده و مورد حمایت انگلستان داشت، پیوندی سیاسی برقرار کند تا خیالش از جانب انگلیسی ها راحت باشد. این آرزوی شاه محقق نشد، چرا که شهناز از ملک فیصل خوشش نمی آمد و دوست نداشت با او ازدواج کند و شاه هم بر خلاف پدرش نتوانست، این ازدواج را بر او تحمیل کند. البته عده ای بر این باورند که بین شهناز و اردشیر زاهدی ارتباط عاشقانه به وجود آمده بود، به همین خاطر جواب رد به ملک فیصل داد. محمدرضا هم از اینکه شهناز با اردشیر ازدواج کند، مخالفتی نشان نداد و شاید می خواست با این کار دین خود را به پدر اردشیر ادعا کند. اردشیر زاهدی پسر سپهبد فضل الله زاهدی، عامل کودتای ۲۸ مرداد که موجب بازیافتن تاج و تخت سلطنت شاه بود.
سرنوشت شهناز
مراسم نامزدی آن ها در دی ماه سال ۱۳۳۵ انجام شد، و بعد از دو سال؛ یعنی در سال ۱۳۳۷ حاصل این ازدواج دختری بود به اسم مهناز. دوران خوش شهناز پهلوی زود سپری شد؛ چرا که او هم مثل مادرش نتوانست هرزه گی های شوهرش را تحمل کند و در سال ۱۳۴۳ بعد از مرگ سرلشکر فضل الله زاهدی به زندگی مشترک هفت ساله اش با اردشیر زاهدی پایان داد، اسناد ساواک این جدایی را چنین گزارش می دهد:
← جدایی شهناز و اردشیر زاهدی
...
حاصل این ازدواج دختری به نام شهناز بود، که اولین فرزند محمدرضا پهلوی و تنها فرزند فوزیه بود. با تولد شهناز پهلوی (زاده ۵ آبان ۱۳۱۹ برابر ۲۷ اکتبر ۱۹۴۰) خشم و ناراحتی خاندان پهلوی را در بر گرفت، به خصوص که تمام نقشه های رضا شاه بر هم زد. او در جایی شنیده بود که ولادت اولین نوزاد دختر در خانواده سلطنتی شگون ندارد و شوم است. سال ها پیش به او گفته بودند، اگر اولین نوزاد سلطنتی دختر باشد آن پادشاه کشته و یا تبعید می شود و عجیب این که این پیشگویی عوامانه در سال۱۳۲۰ به تحقق پیوست. دربار پهلوی انتظار تولد بچه پسر را داشتند و برای او نقشه ها کشیده بودند. بعد از تولد شهناز اوضاع و رفتار دربار نسبت به فوزیه تغییر پیدا کرد و روابط کاملا سرد و بی توجهی را نسبت به او داشتند. این رفتار ها باعث شد، حالات روحی فوزیه هر روز بدتر بشود. حتی شوهر فوزیه هم نسبت به او بی توجه شده بود و رفتاری سرد با او داشت، پس از خلع رضاشاه فوزیه به بهانه استراحت به مصر رفت و دیگر باز نگشت و یک سال بعد به دلیل پافشاری فوزیه، دربار ایران ناچار شد، طلاق او را صادر کند. (۱۳۲۶) از این پس شهناز که از یک سو از محبت مادر جدا شده بود و از سوی دیگر پدر را به دلیل مشغله و خوش گذرانی در کنار خود نداشت، تنها شد. روابط او با عمه ها و مادربزرگش چندان گرم نبود. چرا که از یک طرف آن ها را برای رفتن مادرش مقصر می دانست و از طرف دیگر از همان ابتدای تولد از آن ها محبتی ندیده بود. مادر شهناز او را در شش سالگی ترک کرد و شاه دستور داده بود که شهناز در تهران بماند، و همراه مادرش نرود تا فوزیه برگردد. بعد از ترک فوزیه، شهناز به یک وسیله تبلیغاتی در دست شاه و اشرف شد؛ چرا که آن ها می خواستند، برای برگرداندن فوزیه احساسات مادرانه او را تحریک کنند، به همین خاطر به صورت مخفیانه به بعضی از مطبوعات (به ویژه مجله هفتگی ایران) توصیه شده بود که پی در پی مطالب و تصاویری از شهناز را چاپ کنند و از آن ها به دربار مصر نیز ارسال کنند. او سال های نخستین دوره کودکی تحت مراقبت عمه اش شمس که علاقه زیادی به وی داشت، در ناز و نعمت؛ اما دور از مادر سپری کرد تا به سن بلوغ رسید. در نهایت به خاطر دلتنگی های شهناز قرار بر این شد که او را که بیش از هشت سال بیشتر نداشت راهی سوییس کنند تا در انستیتو ماری ژوزه مشغول تحصیل گردد. دوره تحصیل پنج ساله شهناز در پانسیون ماری ژوزه در تابستان سال ۱۳۳۱ خاتمه یافت. شاه تصمیم می گیرد که او را راهی آمریکا کند، چرا که شمس پهلوی و ملکه مادر در آمریکا بودند.
ازدواج سیاسی
محمدرضا بسیار علاقه داشت، دخترش با ملک فیصل، پادشاه عراق که جوانی خوش هیکل و خوش سیما بود، ازدواج کند. برنامه های که محمدرضا شاه برای ازدواج شهناز و ملیک فیصل ترتیب داده بود، کاملا سیاسی و بسیار شبیه به برنامه رضاشاه برای ازدواج خود و فوزیه بود. محمدرضا شاه دلش می خواست با آن وسیله با کشور عراق که حکومتی دست نشانده و مورد حمایت انگلستان داشت، پیوندی سیاسی برقرار کند تا خیالش از جانب انگلیسی ها راحت باشد. این آرزوی شاه محقق نشد، چرا که شهناز از ملک فیصل خوشش نمی آمد و دوست نداشت با او ازدواج کند و شاه هم بر خلاف پدرش نتوانست، این ازدواج را بر او تحمیل کند. البته عده ای بر این باورند که بین شهناز و اردشیر زاهدی ارتباط عاشقانه به وجود آمده بود، به همین خاطر جواب رد به ملک فیصل داد. محمدرضا هم از اینکه شهناز با اردشیر ازدواج کند، مخالفتی نشان نداد و شاید می خواست با این کار دین خود را به پدر اردشیر ادعا کند. اردشیر زاهدی پسر سپهبد فضل الله زاهدی، عامل کودتای ۲۸ مرداد که موجب بازیافتن تاج و تخت سلطنت شاه بود.
سرنوشت شهناز
مراسم نامزدی آن ها در دی ماه سال ۱۳۳۵ انجام شد، و بعد از دو سال؛ یعنی در سال ۱۳۳۷ حاصل این ازدواج دختری بود به اسم مهناز. دوران خوش شهناز پهلوی زود سپری شد؛ چرا که او هم مثل مادرش نتوانست هرزه گی های شوهرش را تحمل کند و در سال ۱۳۴۳ بعد از مرگ سرلشکر فضل الله زاهدی به زندگی مشترک هفت ساله اش با اردشیر زاهدی پایان داد، اسناد ساواک این جدایی را چنین گزارش می دهد:
← جدایی شهناز و اردشیر زاهدی
...
wikifeqh: شهناز_پهلوی