شهران

فرهنگ اسم ها

اسم: شهران (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: šahrān) (فارسی: شهران) (انگلیسی: shahran)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از خردمندان ایرانی در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی، ( شهر، ان ( پسوند نسبت ) )، منسوب به شهر، شهری، ( اَعلام ) نام یکی از نجبای ایران که در زمان یزدگرد سوم نزد ماهوی بود، ( شهر + ان ( پسوند نسبت ) )
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن

لغت نامه دهخدا

شهران. [ ش َ ] ( اِخ ) نام یکی از نجبای ایران که در زمان یزدگرد سوم نزد ماهوی بود. ( فهرست ولف ) :
نشست او و شهران اَبَر پای خاست
به ماهوی گفت این دلیری چراست.
فردوسی.

شهران. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن شاذل. از اجداد مکحول است. ( یادداشت مؤلف ).

شهران. [ ش َ ]( اِخ ) ابن عفرس. جدی است جاهلی که فرزندان وی بطنی از خثعم از قحطان اند. ( از الاعلام زرکلی ج 2 ص 418 ).

دانشنامه عمومی

شهران (افغانستان). شهران ( به لاتین: Shahran ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولایت بدخشان واقع شده است. [ ۱]
عکس شهران (افغانستان)

شهران (رودبار). شهران یک روستا در ایران است که در بخش رحمت آباد و بلوکات شهرستان رودبار در استان گیلان واقع شده است. [ ۱]
این روستا در دهستان رحمت آباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۴۳ نفر ( ۹۴خانوار ) بوده است. [ ۲]
عکس شهران (رودبار)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

شَهران
(نیز: شَهروی) در شاهنامۀ فردوسی ، از ایرانیانِ خواستار بازپس دادن پادشاهی به یَزدگِرد سوم. هنگامی که یزدگرد در مَرو سرگردان بود، ماهوی، مرزبان مَرو، را با لابه و زاری از کشتن یزدگرد بازمی داشت .

پیشنهاد کاربران

شهران ( شه ران ) . ران مثل تهران. شیمران. ایران. مازند ران. مهران.
. . شهرام ( شه رام ) . رام مثل بایرام. پارام. آرام. وارام. دارام. شهزاد ( شه زاد ) . زاد مثل کهزاد. مهزاد. فرزاد
. شهراب ( شه راب ) راب مثل سهراب. مهراب. کهراب. اهراب. فاراب
شهران ( شه ران ) . . . شه مثل شهرام. شهراب. شهلا ران مثل ایران. توران. بوران. تهران. چمران. مهران. . . . . . . . شهرام ( شه رام ) رام مثل بایرام. بهرام. مهرام. پارام ( روستای در اهر ) آرام. . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]
. . . . . . . . . شهراب ( شه راب ) راب مثل سهراب. مهراب. داراب. ساراب. . . . . . . . . . بیهوده نیست. که می گویند. . تورکی هنر است.

تهران ( ته ران ) . شیمران. چمران. ایران. توران. چالدیران. سیران. تیران. بادران. باران ( باراندوز ) . جمکران. جماران. لنکران. مکران. جیران. آیران. ویران. حیران ( گردنه ی زیبای هیران در اردبیل ) . مهران. شهران. شوکران. . . . . و هر کلمه ایی که آخرش ران باشد. تورکی است.
شهران ( شه ران ) کلماتی که شه ( شاه ) دارنند. تورکی اند. مثل شاهزاده. شهروز. شه راب. شه ران. شهبانو. پادشه ران کلماتی که ران دارنند. تورکی اند. مثل شهران. مهران. مکران. جماران. لنکران. چمران. لنکران. ایران. تهران. شیمران. چالدیران. شوکران. چالدیران.

بپرس