لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
شَنبَلیله یا به فارسی دری شینبل ( نام علمی: Trigonella foenum - graecum ) گیاهی است از تیره باقلائیان ( Fabaceae ) و به همین دلیل توانایی هم زیستی با باکتری های تثبیت کننده ازت را داشته و می تواند بخش زیادی از از نیتروژن مورد استفاده خود را تولید کند.
گیاهی است علفی به ارتفاع ۱۰ تا ۵۰ سانتیمتر با گل هایی منفرد و به رنگ روشن که رنگ میوه های آن زرد تا قهوه ای است.
این گیاه بومی ایران بوده و در بیشتر نواحی ایران از جمله آذربایجان، اصفهان، فارس، خراسان، سمنان و دامغان می روید و به عنوان سبزی خوراکی کاشته شده و مصرف می شود.
شنبلیله در کنار راه ها نیز می روید و به این خاطر در قدیم به آن گل راه رو هم می گفتند. [ ۱]
شنبلیله به عنوان یکی از سبزیها در تهیه خوراک های ایرانی مثل قرمه سبزی و کوفته برنجی همینطور اشکنه و دلمه استفاده می شود. از خواص شنبلیله میتوان به تولید شیر مادر، افزایش سطح تستوسترون و کنترل قند خون اشاره کرد. [ ۲]
قورمه سبزی غذایی ایرانی و اصیل می باشد که با نکات پخت بسیار بسیار زیادی پخت خواهد داشت و یکی از این نکات استفاده از شنبلیله در این غذا می باشد که نکته استفاده از آن تفت دادن جداگانه این سبزی با لیموترش می باشد.
گیاهی است علفی به ارتفاع ۱۰ تا ۵۰ سانتیمتر با گل هایی منفرد و به رنگ روشن که رنگ میوه های آن زرد تا قهوه ای است.
این گیاه بومی ایران بوده و در بیشتر نواحی ایران از جمله آذربایجان، اصفهان، فارس، خراسان، سمنان و دامغان می روید و به عنوان سبزی خوراکی کاشته شده و مصرف می شود.
شنبلیله در کنار راه ها نیز می روید و به این خاطر در قدیم به آن گل راه رو هم می گفتند. [ ۱]
شنبلیله به عنوان یکی از سبزیها در تهیه خوراک های ایرانی مثل قرمه سبزی و کوفته برنجی همینطور اشکنه و دلمه استفاده می شود. از خواص شنبلیله میتوان به تولید شیر مادر، افزایش سطح تستوسترون و کنترل قند خون اشاره کرد. [ ۲]
قورمه سبزی غذایی ایرانی و اصیل می باشد که با نکات پخت بسیار بسیار زیادی پخت خواهد داشت و یکی از این نکات استفاده از شنبلیله در این غذا می باشد که نکته استفاده از آن تفت دادن جداگانه این سبزی با لیموترش می باشد.
wiki: شنبلیله
شنبلیله (سرده). شنبلیله ( نام علمی: Trigonella ) نام یک سرده از زیرخانواده باقالی ها است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: شنبلیله (سرده)
دانشنامه آزاد فارسی
شَنْبَلیله
گیاهان متعلق به جنس Trigonella از زیرتیرۀ پروانه آسایان. این گیاهان، علفی، یک ساله، با برگ هایی سه برگچه ای و گوشوارک هایی ناپیوسته به دمبرگ اند. کاسۀ گل شامل پنج تقسیم، ناو در انتها مدور و ناخنک گلبر گ ها آزاد است. نیام این گیاهان دانه های متعدد دارد. این جنس حدود ۳۰ گونه در نواحی مختلف دارد. گونۀ معروف این جنس، T. foenum-graecum یا همان شنبلیلۀ معروف و معمولی است که از قدیم الایام در بین ایرانیان و اعراب برای مداوای بیماران قندی، تقویت جسمی افراد لاغر و موارد متعدد دیگر استفاده می شده است. این گونه به عنوان سبزی در نقاط مختلف کشت و در ترکیب با سبزیجات دیگر در تهیۀ انواعی از غذاها استفاده می شود.
گیاهان متعلق به جنس Trigonella از زیرتیرۀ پروانه آسایان. این گیاهان، علفی، یک ساله، با برگ هایی سه برگچه ای و گوشوارک هایی ناپیوسته به دمبرگ اند. کاسۀ گل شامل پنج تقسیم، ناو در انتها مدور و ناخنک گلبر گ ها آزاد است. نیام این گیاهان دانه های متعدد دارد. این جنس حدود ۳۰ گونه در نواحی مختلف دارد. گونۀ معروف این جنس، T. foenum-graecum یا همان شنبلیلۀ معروف و معمولی است که از قدیم الایام در بین ایرانیان و اعراب برای مداوای بیماران قندی، تقویت جسمی افراد لاغر و موارد متعدد دیگر استفاده می شده است. این گونه به عنوان سبزی در نقاط مختلف کشت و در ترکیب با سبزیجات دیگر در تهیۀ انواعی از غذاها استفاده می شود.
wikijoo: شنبلیله
مترادف ها
شنبلیله
پیشنهاد کاربران
شنبلیله Fenugreek
نام علمی Trigonella gracum
نام علمی Trigonella gracum
شنبلیله
در دوران عکادها بنام شنبالیتوم ودر آرامی شنبلیتا که در زبان عربی شملیدج ودر فارسی میانه شمبلید و زبان های کردی شملی ودر شیرازی شملیز تلفظ میشود.
برگرفته از ویکیشنری
From Middle Persian šmblyt ( šamblīt, šamblīd ) , šmblytk' ( šambalīdag, “fenugreek” ) , whence also Old Armenian շամղիտակ ( šamłitak ) and Arabic شِمْلِیدَج ( šimlīdaj ) . Ultimately borrowed from a Semitic language. Compare ( šibbəlīləṯā ) , Classical Syriac ) šebbəlīltā ) and. ( pəlīltā ) , all from Akkadian ( /šambaliltum/ ) , ( /šabbaliltu/ ) , ( /šammu baliltu/, “fenugreek”, literally “mixture grass
... [مشاهده متن کامل]
در دوران عکادها بنام شنبالیتوم ودر آرامی شنبلیتا که در زبان عربی شملیدج ودر فارسی میانه شمبلید و زبان های کردی شملی ودر شیرازی شملیز تلفظ میشود.
برگرفته از ویکیشنری
From Middle Persian šmblyt ( šamblīt, šamblīd ) , šmblytk' ( šambalīdag, “fenugreek” ) , whence also Old Armenian շամղիտակ ( šamłitak ) and Arabic شِمْلِیدَج ( šimlīdaj ) . Ultimately borrowed from a Semitic language. Compare ( šibbəlīləṯā ) , Classical Syriac ) šebbəlīltā ) and. ( pəlīltā ) , all from Akkadian ( /šambaliltum/ ) , ( /šabbaliltu/ ) , ( /šammu baliltu/, “fenugreek”, literally “mixture grass
... [مشاهده متن کامل]
شمبلیله هاتون رو بشورین
شنبلیله*
50 . در مورد شنبلیله Trigonella foenum - graecum ) ، در فرانسوی ( fenugrec، در چینی، hu - lu - pa ( در ژاپنی، koroha ) ، استوارت1 تنها می گوید تخم این گیاهِ تیره پروانه واران از کشوری بیگانه وارد جنوب چین شد. اما برتشنایدر2 نام چینی را بدرستی همان حلبه ( xulba ) hulba عرب دانسته است: نخستین بار از این گیاه در گیاهنامه دوره کیا ـ یو ( Kia - yu ) ( 64 ـ 1056م. ) از دودمان سونگ نام برده شده و در آنجا چان یو ـ سی ( Čan Yü - si ) ، نویسنده کتاب، می گوید این گیاه در استانهای کوان ـ تون ( Kwan - tun ) و کوای ـ چو ( Kwei - čou ) می روید و عده ای بر آنند نوعی که که از لین ـ نان ( Lin - nan ) خیزد و محصول تخم lo - po ( Raphanus sativus ) ]تربچه[ بیگانه است، هرچند هنوز در این مورد پژوهشهای بایسته نشده است. سو سون ( Su sun ) در کتابش، T‛u kin pen ts‛ao، می گوید: ’’ زیستگاه امروزیش کوان ـ تون است و برخی بر آنند که تخمش از هایی ـ نان ( Hai - nan ) و اقوام بربر دیگر گرفته شده؛ مسافرانی که با کشتی می آمدند در کوان ـ تون ( لین ـ وایی Lin - wai ) کاشتند و این گیاه از همانجا خیزد ، اما کیفیت تخمی که از آن گیرند یارای برابری با تخم بیگانه ندارد؛ تخم هایی که از خارج به چین آرند براستی مرغوب اند. " سپس به کاربرد آن در قرابادین پرداخته است. 3 نام دارو در Pen ts‛ao yen i نیز آمده است. 4
... [مشاهده متن کامل]
آوانگاشتِ hu - lu - pa بسیار جالب است، زیرا جزء hu بخشی از این آوانگاشت را می سازد اما همزمان اشاره ای به نام مردمان هو هم می تواند در آن نهفته باشد. صورتش می نماید که سپسِ دوره ی تانگ ساخته شده زیرا در آن دوره همبرابر آوایی نویسه هنوز صوت پسکامی آغازین را نگاه داشته بود و باید جزء بیگانه xu را با نویسه ای کاملاً متفاوت نشان می دادند.
ویژگی های پزشکی این گیاه را ابو منصور در فرهنگ دارویی فارسی خود زیر حلبه، hulbat آورده است. 5 فارسیش شنبلید، šanbalīd ، در اصفهان شنبلیله، šanbalīle و در شیراز شملیز، šamlīz است که در هندوستان شملی، šamli شده. گویند در کشمیر، پنجاب و دربخش بالای دشت گنگ خودروست و در بسیاری نقاط هند، بویژه استانهای کوهستانی دور از دریا کشت می شود. سنسکریتش میتهی، methī ، متهیکه، methika ، یا متهینی، methinī است. 1 در یونانی ( شاخ ورزاو؟ ، ox - horn ) ، 2 در یونانی میانه ( بر گرفته از عربی ) ، و در یونانی امروز گویند؛ لاتینی اش foenum graecum است. 3 دوکاندول4 گوید، این گونه در دشتهای میانرودان و ایران، و در هرُم ( فزون بر پنجاب و کشمیر ) خودروست. جان فرایر5 از محصولات ایرانش شمرده. 6
گیاه دیگرِ باختر آسیا که اعراب در دوره سونگ وارد چین کردند ya - pu - lu است که نخستین بار چو می ( Čou Mi ) ( 1320 ـ 1230 ) آن را گیاهی سمّی شمرده که در فاصله چند هزار لی باختر سرزمینهای مسلمانان می روید:
Kwei sin tsa ši, sü tsi A, p. 38, ed. of Pai hai; Či ya t‛an tsa č‛ao, ch. A, p. 40b, ed. of Yüe ya t‛an ts‛un šu.
این نام بر پایه بر نام عربی yabruh یا abruk ( jabrūh فارسی ) ، مهر گیاه mandrake ) یا ( mandragōra اســـــــت. در تــــــک نــــــگاشـــــــــــت خــــــود، ’’La Mandragore‘‘ ( به زبـــــــــان فرانسه ) در ایـــــــــــن بــــــــاره بسیار گفته ام: T‛oung Pao, 1917, pp. 1 - 30.
از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو - ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.
50 . در مورد شنبلیله Trigonella foenum - graecum ) ، در فرانسوی ( fenugrec، در چینی، hu - lu - pa ( در ژاپنی، koroha ) ، استوارت1 تنها می گوید تخم این گیاهِ تیره پروانه واران از کشوری بیگانه وارد جنوب چین شد. اما برتشنایدر2 نام چینی را بدرستی همان حلبه ( xulba ) hulba عرب دانسته است: نخستین بار از این گیاه در گیاهنامه دوره کیا ـ یو ( Kia - yu ) ( 64 ـ 1056م. ) از دودمان سونگ نام برده شده و در آنجا چان یو ـ سی ( Čan Yü - si ) ، نویسنده کتاب، می گوید این گیاه در استانهای کوان ـ تون ( Kwan - tun ) و کوای ـ چو ( Kwei - čou ) می روید و عده ای بر آنند نوعی که که از لین ـ نان ( Lin - nan ) خیزد و محصول تخم lo - po ( Raphanus sativus ) ]تربچه[ بیگانه است، هرچند هنوز در این مورد پژوهشهای بایسته نشده است. سو سون ( Su sun ) در کتابش، T‛u kin pen ts‛ao، می گوید: ’’ زیستگاه امروزیش کوان ـ تون است و برخی بر آنند که تخمش از هایی ـ نان ( Hai - nan ) و اقوام بربر دیگر گرفته شده؛ مسافرانی که با کشتی می آمدند در کوان ـ تون ( لین ـ وایی Lin - wai ) کاشتند و این گیاه از همانجا خیزد ، اما کیفیت تخمی که از آن گیرند یارای برابری با تخم بیگانه ندارد؛ تخم هایی که از خارج به چین آرند براستی مرغوب اند. " سپس به کاربرد آن در قرابادین پرداخته است. 3 نام دارو در Pen ts‛ao yen i نیز آمده است. 4
... [مشاهده متن کامل]
آوانگاشتِ hu - lu - pa بسیار جالب است، زیرا جزء hu بخشی از این آوانگاشت را می سازد اما همزمان اشاره ای به نام مردمان هو هم می تواند در آن نهفته باشد. صورتش می نماید که سپسِ دوره ی تانگ ساخته شده زیرا در آن دوره همبرابر آوایی نویسه هنوز صوت پسکامی آغازین را نگاه داشته بود و باید جزء بیگانه xu را با نویسه ای کاملاً متفاوت نشان می دادند.
ویژگی های پزشکی این گیاه را ابو منصور در فرهنگ دارویی فارسی خود زیر حلبه، hulbat آورده است. 5 فارسیش شنبلید، šanbalīd ، در اصفهان شنبلیله، šanbalīle و در شیراز شملیز، šamlīz است که در هندوستان شملی، šamli شده. گویند در کشمیر، پنجاب و دربخش بالای دشت گنگ خودروست و در بسیاری نقاط هند، بویژه استانهای کوهستانی دور از دریا کشت می شود. سنسکریتش میتهی، methī ، متهیکه، methika ، یا متهینی، methinī است. 1 در یونانی ( شاخ ورزاو؟ ، ox - horn ) ، 2 در یونانی میانه ( بر گرفته از عربی ) ، و در یونانی امروز گویند؛ لاتینی اش foenum graecum است. 3 دوکاندول4 گوید، این گونه در دشتهای میانرودان و ایران، و در هرُم ( فزون بر پنجاب و کشمیر ) خودروست. جان فرایر5 از محصولات ایرانش شمرده. 6
گیاه دیگرِ باختر آسیا که اعراب در دوره سونگ وارد چین کردند ya - pu - lu است که نخستین بار چو می ( Čou Mi ) ( 1320 ـ 1230 ) آن را گیاهی سمّی شمرده که در فاصله چند هزار لی باختر سرزمینهای مسلمانان می روید:
Kwei sin tsa ši, sü tsi A, p. 38, ed. of Pai hai; Či ya t‛an tsa č‛ao, ch. A, p. 40b, ed. of Yüe ya t‛an ts‛un šu.
این نام بر پایه بر نام عربی yabruh یا abruk ( jabrūh فارسی ) ، مهر گیاه mandrake ) یا ( mandragōra اســـــــت. در تــــــک نــــــگاشـــــــــــت خــــــود، ’’La Mandragore‘‘ ( به زبـــــــــان فرانسه ) در ایـــــــــــن بــــــــاره بسیار گفته ام: T‛oung Pao, 1917, pp. 1 - 30.
از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو - ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.