شفیع
/Safi~/
مترادف شفیع: پایمرد، دخیل، شافع، شفاعتگر، فریادرس، میانجی، واسطه
برابر پارسی: خواهشگر، میانجی، بخشش خواه
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: آن که تقاضای عفو و بخشش گناه کسی را از دیگری می کند، شفاعت کننده، شفاعت گر، پایمرد
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی
لغت نامه دهخدا
- شفیعالامم ؛ از القاب حضرت محمد ( ص ) است. ( از ناظم الاطباء ).
- شفیعالعصاة فی العرصاة ؛ از القاب حضرت محمد ( ص ) است. ( ناظم الاطباء ).
- شفیعالوری ؛ از القاب حضرت رسول اکرم ( ص ) است. ( ناظم الاطباء ) :
شفیعالوری خواجه بعث و نشر.
( بوستان ).
- شفیع امت ؛ حضرت رسول ( ص ) است. ( یادداشت مؤلف ).- شفیع روز قیامت ؛ حضرت رسول ( ص ) است. ( یادداشت مؤلف ).
و رجوع به شفاعت شود.
|| درخواست کننده. ( از ناظم الاطباء ). خواهش کننده. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). خواهشگر. ( صراح اللغة ). استدعای عفو و بخشش کننده. ( ناظم الاطباء ). || درخواهنده عفو گناه مردم. پوزشگر. خواستار. درخواستگر. خواهشگر. پایمرد. پامرد. شافع. شفاعت خواه. ذارع. میانجی. ( یادداشت مؤلف ). || توسطکننده و پادرمیانی کننده و پامرد. ( ناظم الاطباء ). ورفان. ( صحاح الفرس ). ذریع. ( منتهی الارب ) ( یادداشت مؤلف ) :
شفیع باش برِ شه مرا بدین زلت
چو مصطفی برِ دادار بر روشنان را.
دقیقی.
شفیع از گناهش محمد بودتنش چون گلاب مصعد بود.
فردوسی.
تا در این مدت آتش خشم من سرد شود و شفیعان را سخن به جایگاه افتد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101 ).انجام تو ایزد به قُران کرد وصیت
بنگر که شفیع تو کدام است به محشر.
ناصرخسرو.
پیش خدای نیست شفیعم مگر رسول دارم شفیع پیش رسول آل و عترتش.
ناصرخسرو.
ای شفیع صدهزار عسرت چو خاقانی به حشربنده مرتد بود و بر دست تو ایمان تازه کرد.
خاقانی.
خصم و شفیعم تویی ز تو به که نالم کز چو تو ناحق گزار نیست گریزم.
خاقانی.
در دین شفای علت عالم برای خلق زی حق شفیع زلت آدم پی جنان.
خاقانی.
اشک لایق تر شفیع تو از آنک هر غباری را نمی می بایدت.
عطار.
شفیع مطاع نبی کریم قسیم جسیم بسیم وسیم.
( گلستان ).
نوشته بر در جنت به حکم لم یزلی شفیع روز قیامت محمد است و علی.
؟
و رجوع به شفاعت شود.- شفیع آوردن ؛ به شفاعت برگزیدن. شفیع قرار دادن : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
خواهشگر، شفاعت کننده، صاحب شفعه، شفعائ جمع
۱ - شفاعت کننده خواهشگر پایمرد . ۲ - صاحی حق شفعه جمع : شفعا(ئ ) .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (حقوق ) صاحب شفعه.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] به صاحب حق شفعه، شفیع (به فتح شین) گفته می شود.
جابری عربلو، محسن، فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامی، ص۱۱۹. رده های این صفحه : اصطلاحات فقهی | شفعه | فقه
جابری عربلو، محسن، فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامی، ص۱۱۹. رده های این صفحه : اصطلاحات فقهی | شفعه | فقه
wikifeqh: شفیع
[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
شفیع، از مادّه «شَفْع» ـ که زوج در عدد باشد ـ به معنای ضمیمه کردن چیزی به دیگری است و چون با صاحب حاجت، شَفْع می گردد. شفیع گویند. شفاعت به معنای ضمیمه کردن جاه و مقام به شفاعت شونده، جهت رساندن منفعت به او است. این واژه با همین صیغه سه بار به صورت وصف خدا در قرآن تکرار شده است.
...لَیسَ لَهُم مِن دُونِهِ ولِیٌّ ولا شَفیعٌ... .انعام (6) 51
...لَیسَ لَها مِن دونِ اللّهِ ولِیٌّ ولا شَفیعٌ... .انعام (6) 70
...ما لَکُم مِن دونِهِ مِن ولیّ ولا شَفیع... .سجده (32) 4
شفیع، از مادّه «شَفْع» ـ که زوج در عدد باشد ـ به معنای ضمیمه کردن چیزی به دیگری است و چون با صاحب حاجت، شَفْع می گردد. شفیع گویند. شفاعت به معنای ضمیمه کردن جاه و مقام به شفاعت شونده، جهت رساندن منفعت به او است. این واژه با همین صیغه سه بار به صورت وصف خدا در قرآن تکرار شده است.
...لَیسَ لَهُم مِن دُونِهِ ولِیٌّ ولا شَفیعٌ... .انعام (6) 51
...لَیسَ لَها مِن دونِ اللّهِ ولِیٌّ ولا شَفیعٌ... .انعام (6) 70
...ما لَکُم مِن دونِهِ مِن ولیّ ولا شَفیع... .سجده (32) 4
wikiahlb: شفیع
[ویکی الکتاب] معنی شَفِیعٍ: همیشه شفاعت کننده (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو ...
معنی شَافِعِینَ: شفاعت کنندگان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندا...
معنی شَّفَاعَةَ: شفاعت (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نموده...
معنی شَفَاعَتُهُمْ: شفاعتشان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نم...
معنی شُفَعَاءُ: شفاعت کنندگان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندا...
معنی شُفَعَاءَ: شفیعان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نموده...
معنی شُفَعَاءَکُمُ: شفیعان شما (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان ن...
معنی شُفَعَاؤُنَا: شفیعان ما (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نم...
معنی لَا یَشْفَعُونَ: شفاعت نمی کنند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندا...
معنی یَشْفَعُ: شفاعت می کند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان ...
معنی یَشْفَعْ: شفاعت کند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نمو...
معنی یَشْفَعُواْ: شفاعت کند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نمو...
ریشه کلمه:
شفع (۳۱ بار)
منظور از «شفیع» از مادّه «شفاعة ـ شَفْع» در اینجا ناصر و یار و یاور است، و می دانیم یار و یاور و ناصر تنها خدا است، و این که بعضی شفاعت را در اینجا به معنای آفرینش و تکمیل نفوس گرفته اند، در حقیقت به همین معنا باز می گردد.
معنی شَافِعِینَ: شفاعت کنندگان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندا...
معنی شَّفَاعَةَ: شفاعت (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نموده...
معنی شَفَاعَتُهُمْ: شفاعتشان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نم...
معنی شُفَعَاءُ: شفاعت کنندگان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندا...
معنی شُفَعَاءَ: شفیعان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نموده...
معنی شُفَعَاءَکُمُ: شفیعان شما (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان ن...
معنی شُفَعَاؤُنَا: شفیعان ما (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نم...
معنی لَا یَشْفَعُونَ: شفاعت نمی کنند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندا...
معنی یَشْفَعُ: شفاعت می کند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان ...
معنی یَشْفَعْ: شفاعت کند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نمو...
معنی یَشْفَعُواْ: شفاعت کند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نمو...
ریشه کلمه:
شفع (۳۱ بار)
منظور از «شفیع» از مادّه «شفاعة ـ شَفْع» در اینجا ناصر و یار و یاور است، و می دانیم یار و یاور و ناصر تنها خدا است، و این که بعضی شفاعت را در اینجا به معنای آفرینش و تکمیل نفوس گرفته اند، در حقیقت به همین معنا باز می گردد.
wikialkb: شَفِیع
جدول کلمات
مترادف ها
میانجی، شفیع، پادرمیان
پدافندگر، شفیع
میانجی، شفیع، روح القدس، فارقلیط
پیشنهاد کاربران
در توضیحات کتاب بوستان سعدی صفحه ی نوزدهم، دکتر خلیل خطیب گفته اند که کلمه ی شفیع، هم معنی �شفاعت کننده� می دهد، هم معنی �شفاعت پذیرفته شده�.
رویدار، میانجی، پایمرد
دخالت گر، مداخله گر
واسطه
واسطه
از آنجایی که یکی از قوانین زبان خاصیت لاتین بودن آنست یعنی حروف در غالب کلمه برای ایجاد مفاهیم در همان راستا در حال چرخش و تلاطم هستند به مانند ملاتی که در ملّاته در حال لَت خوردن هستند کلمه شفیع رو هم به همین روش می شود از زنجیره کلمات این کلمه درک نمود یعنی مشعوف شدن یعنی شعف. شفیع آباد هم که نام مکانی می باشد یعنی جایی که با شادی و شعف آباد شده. به روش تفسیری هم اگه کلمه شفاعت رو بیان کنیم یعنی واسطه دریافت شادی و حس مثبت. اگر تفسیر ریزتر و دقیق تری داشته باشیم بدین شرح قابل توصیف است ؛
... [مشاهده متن کامل]
شفیع ؛ شخص واسط برای گرفتن چیزی برای کسی
شفیع از ریشه ی شفع
و شَفْع از ریشه ی شَفْ
شَفْ قابل تبدیل به چَپْ و چاپ به مفهوم گرفتن
بر همین منوال شفیع قابل تبدیل به چاپیع به معنی گیرنده. نهایتاً حاصل نتیجه ی شَفْع مفهومی به نام شَعَف و مشعوف شدن.
حالا چطور مفهوم گرفتن در کلمه ی چاپ و شفیع وجود دارد مرتبط با مطلب زیر قابل تبیین است.
کلیدواژه و کهن واژه ی shop و shopping که با ترجمه فروشگاه و خرید کردن برای ما در زبان فارسی برگردان شده است بار مفهومی خاص خودش را دارد. اگر بخواهیم یک تعریف با توجه به کلام این کلمه برای خودمان داشته باشیم و ببینیم چه رازی زرّینی در دل خود پنهان دارد اینطور می شود تعریف کرد؛ تسهیل در رسیدن یا چاپیدن چیزی از جایی به جایی یا تسهیل در رسیدن و چاپیدن چیزی از مبدأ به مقصد. حالا اگر بخواهیم این تعریف را با سخن خود کلمه واکاوی و کالبد شکافی کنیم و این کلمه را با قانون و قواعد کلمات در پهنه ی واژگان برای خودمان تفسیر کنیم اینطور می شود تبیین کرد؛ فلسفه و بار مفهومی که این کلمه در درون خودش دارد مرتبط با کلماتی از قبیل شاپ چاپ چاپار چوب چپق چوپا آپاچی چابُک شابرا چاپار شیب شیپور چاپیدن چپاندن چپاول چاپلوس ژاپن چَپَن جیپ جیب می باشد. البته فقط دایره واژگان ریشه ای که مستقیم با کلمه شاپ مرتبط هستند. اگر پهنه دایره واژگان مرتبط با این کلمه را بیشتر گسترش دهیم که به کلمات بسیار بیشتری هم خواهیم رسید که در نگاه اول شاید فکر کنیم این کلمات هیچ ارتباطی باهم ندارند ولی وقتی به صورتی پلکانی و زنجیروار کلمات رو پیگیری کنیم از یک کلمه به کلماتی خواهیم رسید که کمی آنطرف تر ماهیتش متفاوت خواهد شد. مثل کلمه شیب سیب زیپ زیبا سواب زمین زمان. متضاد ریشه ای کلمه چاپیدن کلمه چپاندن می باشد. و کلمه ای که بین این دو کلمه رخ نمایی می کند کلمه چابک می باشد. و شخص یا یک سیستم چابک، کلمه چاپار می باشد که عمل چاپیدن و چپاندن را مثل سیستم پست امروزی اجرا می کند. هرچند کلمه پست بُعد پاسداری و حفاظت از کالا را از مبدأ تا مقصد در خود پنهان دارد مثل اصطلاح wall post در معماری که رایج و مرسوم می باشد. حرف ت در کلمه پُست به لحاظ نزدیکی محل صدور آوا به حرف د قابل تبدیل شدن به همدیگر هستند و منشعب از کلمه پاسداری می باشد. وقتی کلمات را در زبان های مختلف بررسی می کنیم این مدل جانمایی کلمات در زبان های مختلف در میان جوامع مختلف در ابعاد کاربردی مختلف اینطور به نظر می رسد که از یک منبع و از یک چشمه جاری شده باشد. و نتیجه و زحمت کار حکیمانی یا یک شخص در طی زمان در ابعاد درست کاربردی مختلف باشد. شخصی که هم زمان در نقاط مختلف کره زمین حضور دارد و در حال زندگی می باشد حتی در قبایل به دور از تمدن در نقاط مختلف. شخصی که در هر کوی و برزن در حال گذر و در حال دادن انرژی و حس مثبت و امید زندگی به انسانها است. حضوری پر رنگ حضوری به اندازه همه انسانهای روی کره زمین، حتی ایستاده در کنار صندلی های سازمان بین الملل. مثل امام رضای ما ایرانی ها که زائرانش را از دور و نزدیک هم زمان هر درخواستی داشته باشند پاسخگوست. و این لطف و کرم خداست به این انسانهای برگزیده.
ژاپن؛ کشور ژاپن که به سرزمین آفتاب تابان معروف است کلمه ژاپن نیز همین مفهوم را در دل خودش دارد. کلمه ژاپن یعنی چاپیدن نور و آفتاب توسط طبیعت و خشکی از آن نقطه. یعنی طبیعت و زمین، آفتاب را از آن نقطه می چاپد. کلیدواژه و کهن واژه ژاپن یک کلمه ی بسیار حکیمانه و پر مفهوم و منطبق بر واقعیت اقلیمی همان منطقه و مشترک در زبانهای مختلف است که به زمانه ما هم رسیده است. کشور ژاپن با توجه به جهت چرخش زمین به دور خودش از غرب به شرق که باعث ایجاد طلوع و غروب آفتاب از شرق به غرب می شود و به سبب اینکه در مسیر رفت و آمد انسانها از غرب به شرق یا از طرف غروب آفتاب به سمت طلوع آفتاب و بالعکس از طرف خشکی تردد برقرار بوده و از طرف دریا و اقیانوس بسیار پر تلاطم سمت قاره آمریکا امکان پذیر نبوده است جزو اولین خشکی ها و کشورهایی است که آفتاب از آنجا طلوع می کند به همین سبب هم در واقعیت اقلیم آن منطقه مبدأ طلوع خورشید می باشد. به همین سبب هم مفهوم کلمه ژاپن به مفهوم مبدأ چاپیدن آفتاب یا طلوع آفتاب از آن نقطه توسط خشکی و طبیعت و چپاندن آفتاب در غرب می باشد. یعنی به صورت طبیعی، طبیعت و زمین، خورشید را از آن نقطه می چاپد. لذا ژاپن مرتبط با کلماتی از قبیل چاپیدن، چپاندن، چابک، چاپار، چاپن، چَپَن، چپاول چاپلوس و شاپ و چاپ چوب و چوپا، آپاچی، چوپان، جیپ، جیب، جوب، اجابت، نجابت، نجیب، جنبیدن، مجاب، جواب و شیب و شیپور و . . . می باشد. همه این کلمات یک تعریف مشترک ولی در ابعاد مختلف در دل خود دارند با این مضمون؛ تسهیل در گرفتن و رسیدن چیزی از جایی به جایی یا تسهیل در گرفتن و رسیدن چیزی از مبدأ به مقصد.
چاپ؛ اصطلاح چاپ کردن که به مفهوم کپی گرفتن در زمان ما رایج می باشد به معنی تصویری را گرفتن از چیزی در عالم واقع دارای مفهوم می باشد.
چپق؛ دو مفهوم در دل این کلمه خودنمایی می کند.
چپق ؛ چوخ پُک اصطلاحاً وسیله ای که نیاز به مُک و پُک زیاد دارد و دود زیادی تولید می کند. کلمه چوخ یا چُخ در زبان ترکی به مفهوم زیاد در حال استفاده می باشد.
چُپُق؛ وسیله ی رابط برای گرفتن و رساندن یا چاپیدن و چپاندن چیزی از جایی به جایی یا رساندن چیزی از یک مبدأ به مقصد.
چاپار؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه می باشد. اگر از زاویه ذات حروف به این کلمه نگاه کنیم فلسفه کلمه چاپ با توجه به ذات حرف آ در میان کلمه که در هنگام تلفظ از محل صدور آن از ابزارهای دهان نشان دهنده یک مقوله تعالی بخش و بیرونی و قابل رؤیت هست. و بخش دوم چاپار کلمه آر به مفهوم انرژی می باشد یعنی ایجاد یک سیستم ارسال در محموله های پستی در زمان قدیم از یک مبدأ به یک مقصد.
چوب؛ این کلمه هم یک کلمه اصیل هست که با توجه به ذات حرف ( و ) در میان کلمه نمایانگر یک جریان برقرار و درونی در ابعاد مختلف می باشد. کلمه چوب با توجه به نیاز گیاهان و درختان به دریافت یا گرفتن یا چاپیدن آب و مواد مغذی از ریشه به شاخ و برگ ها توسط آوند درختان و گیاهان مفهوم مرتبط با شرایط خودش را دارد.
شابران ؛ در زبان و گویش سیستانی به دریا شابرا گفته می شود.
شابراه به مفهوم راه دریایی از یک زاویه خلاصه شده ی شاه آب راه و از یک زاویه دیگر چاپرا به مفهوم راه کسب و کار، راه کسب رزق و روزی مرتبط با مفهوم کلمه ی چاپار می باشد.
شابران به مفهوم دریانورد و پیک یا قاصد یا پست امروزی دارای مفهوم می باشد. از این کلمه برای نامگذاری شهرهای ساحلی که دارای بنادر تجاری باشد قابل استفاده است.
... [مشاهده متن کامل]
شفیع ؛ شخص واسط برای گرفتن چیزی برای کسی
شفیع از ریشه ی شفع
و شَفْع از ریشه ی شَفْ
شَفْ قابل تبدیل به چَپْ و چاپ به مفهوم گرفتن
بر همین منوال شفیع قابل تبدیل به چاپیع به معنی گیرنده. نهایتاً حاصل نتیجه ی شَفْع مفهومی به نام شَعَف و مشعوف شدن.
حالا چطور مفهوم گرفتن در کلمه ی چاپ و شفیع وجود دارد مرتبط با مطلب زیر قابل تبیین است.
کلیدواژه و کهن واژه ی shop و shopping که با ترجمه فروشگاه و خرید کردن برای ما در زبان فارسی برگردان شده است بار مفهومی خاص خودش را دارد. اگر بخواهیم یک تعریف با توجه به کلام این کلمه برای خودمان داشته باشیم و ببینیم چه رازی زرّینی در دل خود پنهان دارد اینطور می شود تعریف کرد؛ تسهیل در رسیدن یا چاپیدن چیزی از جایی به جایی یا تسهیل در رسیدن و چاپیدن چیزی از مبدأ به مقصد. حالا اگر بخواهیم این تعریف را با سخن خود کلمه واکاوی و کالبد شکافی کنیم و این کلمه را با قانون و قواعد کلمات در پهنه ی واژگان برای خودمان تفسیر کنیم اینطور می شود تبیین کرد؛ فلسفه و بار مفهومی که این کلمه در درون خودش دارد مرتبط با کلماتی از قبیل شاپ چاپ چاپار چوب چپق چوپا آپاچی چابُک شابرا چاپار شیب شیپور چاپیدن چپاندن چپاول چاپلوس ژاپن چَپَن جیپ جیب می باشد. البته فقط دایره واژگان ریشه ای که مستقیم با کلمه شاپ مرتبط هستند. اگر پهنه دایره واژگان مرتبط با این کلمه را بیشتر گسترش دهیم که به کلمات بسیار بیشتری هم خواهیم رسید که در نگاه اول شاید فکر کنیم این کلمات هیچ ارتباطی باهم ندارند ولی وقتی به صورتی پلکانی و زنجیروار کلمات رو پیگیری کنیم از یک کلمه به کلماتی خواهیم رسید که کمی آنطرف تر ماهیتش متفاوت خواهد شد. مثل کلمه شیب سیب زیپ زیبا سواب زمین زمان. متضاد ریشه ای کلمه چاپیدن کلمه چپاندن می باشد. و کلمه ای که بین این دو کلمه رخ نمایی می کند کلمه چابک می باشد. و شخص یا یک سیستم چابک، کلمه چاپار می باشد که عمل چاپیدن و چپاندن را مثل سیستم پست امروزی اجرا می کند. هرچند کلمه پست بُعد پاسداری و حفاظت از کالا را از مبدأ تا مقصد در خود پنهان دارد مثل اصطلاح wall post در معماری که رایج و مرسوم می باشد. حرف ت در کلمه پُست به لحاظ نزدیکی محل صدور آوا به حرف د قابل تبدیل شدن به همدیگر هستند و منشعب از کلمه پاسداری می باشد. وقتی کلمات را در زبان های مختلف بررسی می کنیم این مدل جانمایی کلمات در زبان های مختلف در میان جوامع مختلف در ابعاد کاربردی مختلف اینطور به نظر می رسد که از یک منبع و از یک چشمه جاری شده باشد. و نتیجه و زحمت کار حکیمانی یا یک شخص در طی زمان در ابعاد درست کاربردی مختلف باشد. شخصی که هم زمان در نقاط مختلف کره زمین حضور دارد و در حال زندگی می باشد حتی در قبایل به دور از تمدن در نقاط مختلف. شخصی که در هر کوی و برزن در حال گذر و در حال دادن انرژی و حس مثبت و امید زندگی به انسانها است. حضوری پر رنگ حضوری به اندازه همه انسانهای روی کره زمین، حتی ایستاده در کنار صندلی های سازمان بین الملل. مثل امام رضای ما ایرانی ها که زائرانش را از دور و نزدیک هم زمان هر درخواستی داشته باشند پاسخگوست. و این لطف و کرم خداست به این انسانهای برگزیده.
ژاپن؛ کشور ژاپن که به سرزمین آفتاب تابان معروف است کلمه ژاپن نیز همین مفهوم را در دل خودش دارد. کلمه ژاپن یعنی چاپیدن نور و آفتاب توسط طبیعت و خشکی از آن نقطه. یعنی طبیعت و زمین، آفتاب را از آن نقطه می چاپد. کلیدواژه و کهن واژه ژاپن یک کلمه ی بسیار حکیمانه و پر مفهوم و منطبق بر واقعیت اقلیمی همان منطقه و مشترک در زبانهای مختلف است که به زمانه ما هم رسیده است. کشور ژاپن با توجه به جهت چرخش زمین به دور خودش از غرب به شرق که باعث ایجاد طلوع و غروب آفتاب از شرق به غرب می شود و به سبب اینکه در مسیر رفت و آمد انسانها از غرب به شرق یا از طرف غروب آفتاب به سمت طلوع آفتاب و بالعکس از طرف خشکی تردد برقرار بوده و از طرف دریا و اقیانوس بسیار پر تلاطم سمت قاره آمریکا امکان پذیر نبوده است جزو اولین خشکی ها و کشورهایی است که آفتاب از آنجا طلوع می کند به همین سبب هم در واقعیت اقلیم آن منطقه مبدأ طلوع خورشید می باشد. به همین سبب هم مفهوم کلمه ژاپن به مفهوم مبدأ چاپیدن آفتاب یا طلوع آفتاب از آن نقطه توسط خشکی و طبیعت و چپاندن آفتاب در غرب می باشد. یعنی به صورت طبیعی، طبیعت و زمین، خورشید را از آن نقطه می چاپد. لذا ژاپن مرتبط با کلماتی از قبیل چاپیدن، چپاندن، چابک، چاپار، چاپن، چَپَن، چپاول چاپلوس و شاپ و چاپ چوب و چوپا، آپاچی، چوپان، جیپ، جیب، جوب، اجابت، نجابت، نجیب، جنبیدن، مجاب، جواب و شیب و شیپور و . . . می باشد. همه این کلمات یک تعریف مشترک ولی در ابعاد مختلف در دل خود دارند با این مضمون؛ تسهیل در گرفتن و رسیدن چیزی از جایی به جایی یا تسهیل در گرفتن و رسیدن چیزی از مبدأ به مقصد.
چاپ؛ اصطلاح چاپ کردن که به مفهوم کپی گرفتن در زمان ما رایج می باشد به معنی تصویری را گرفتن از چیزی در عالم واقع دارای مفهوم می باشد.
چپق؛ دو مفهوم در دل این کلمه خودنمایی می کند.
چپق ؛ چوخ پُک اصطلاحاً وسیله ای که نیاز به مُک و پُک زیاد دارد و دود زیادی تولید می کند. کلمه چوخ یا چُخ در زبان ترکی به مفهوم زیاد در حال استفاده می باشد.
چُپُق؛ وسیله ی رابط برای گرفتن و رساندن یا چاپیدن و چپاندن چیزی از جایی به جایی یا رساندن چیزی از یک مبدأ به مقصد.
چاپار؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه می باشد. اگر از زاویه ذات حروف به این کلمه نگاه کنیم فلسفه کلمه چاپ با توجه به ذات حرف آ در میان کلمه که در هنگام تلفظ از محل صدور آن از ابزارهای دهان نشان دهنده یک مقوله تعالی بخش و بیرونی و قابل رؤیت هست. و بخش دوم چاپار کلمه آر به مفهوم انرژی می باشد یعنی ایجاد یک سیستم ارسال در محموله های پستی در زمان قدیم از یک مبدأ به یک مقصد.
چوب؛ این کلمه هم یک کلمه اصیل هست که با توجه به ذات حرف ( و ) در میان کلمه نمایانگر یک جریان برقرار و درونی در ابعاد مختلف می باشد. کلمه چوب با توجه به نیاز گیاهان و درختان به دریافت یا گرفتن یا چاپیدن آب و مواد مغذی از ریشه به شاخ و برگ ها توسط آوند درختان و گیاهان مفهوم مرتبط با شرایط خودش را دارد.
شابران ؛ در زبان و گویش سیستانی به دریا شابرا گفته می شود.
شابراه به مفهوم راه دریایی از یک زاویه خلاصه شده ی شاه آب راه و از یک زاویه دیگر چاپرا به مفهوم راه کسب و کار، راه کسب رزق و روزی مرتبط با مفهوم کلمه ی چاپار می باشد.
شابران به مفهوم دریانورد و پیک یا قاصد یا پست امروزی دارای مفهوم می باشد. از این کلمه برای نامگذاری شهرهای ساحلی که دارای بنادر تجاری باشد قابل استفاده است.
شفیع : در اصطلاح حقوقی به کسی که اخذ به شفعه میکند میگویند
شفیع الله خلالی
نحوه نوشتن
واسطه
پایمرد، دخیل، شافع، شفاعتگر، فریادرس، میانجی، واسطه
دستگیرنده. دستگیری کننده
پایمرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)