شباب
/SabAb/
مترادف شباب: برنایی، جوانی
متضاد شباب: پیری
برابر پارسی: برنا، برنایی، جوان
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: جوانی، مرد جوان، ( در موسیقی ایرانی ) نام پرده ای
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم پسر، اسم دختر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
شباب. [ ش َ ] ( ع مص ، اِمص ) جوانی. ( از اقرب الموارد ). جوانی و آن از سی تا چهل است : شب الغلام شباباً؛ جوان گردید کودک. ( از منتهی الارب ). جوانی باشد که در مقابل پیری است. ( برهان قاطع ) :
همیشه تا نشود خوشتر از بهار خزان
همیشه تا نبود خوشتر از شباب هرم.
فرخی.
همه بگذشت پاک بر تو چو بادمال و ملک و تن درست و شباب.
ناصرخسرو.
عبدالحمید احمد عبدالصمد که ملک نه از شیوخ دید چو او و نه از شباب.
مسعودسعد.
... و بسبب مآثر ملکانه که در عنفوان شباب و مطلع عمر از جهت کسب ممالک موروث بجای آوری. ( کلیله و دمنه ).دان که دواسبه رسید موکب فصل ربیع
دهر خرف بازیافت قوت فصل شباب.
خاقانی.
به قوت شباب و مساعدت اصحاب و اتراب بر ملک مستولی شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 337 ). از عصر طفولیت به زمان شباب رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 397 ). و به سبب مناسبت شباب در زمره أتراب و اصحاب او منتظم گشت و عمر با او وفا نکرد در جوانی فروشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 430 ).بی گل رویش در ایام شباب
چون بنفشه سوگواری مانده ام.
عطار.
خوابها می دید جانم در شباب که سلامم کرد قرص آفتاب.
مولوی.
چادر و سربندپوشید و نقاب مرد شهوانی و در غره شباب.
مولوی.
میوه عنفوان شبابش نورسیده و سبزه گلستان عذارش تازه دمیده. ( گلستان سعدی ). چندانکه مرا شیخ... ابوالفرج بن جوزی ترک سماع فرمودی و به خلوت و عزلت اشارت کردی عنفوان شبابم غالب آمدی. ( گلستان سعدی ).به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب به تشریف شباب آلوده.
حافظ.
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد.
حافظ.
|| آغاز و ابتدای هر چیزی : جئتک فی شباب النهار؛ در آغاز روز نزد تو آمدم. و لقیته فی شباب الشهر؛ او را در اول ماه یافتم. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) آنچه بدان آتش افروزند. ( از اقرب الموارد ).شباب. [ ش َ ] ( اِ ) نام پرده ای است از موسیقی. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ). معرب آن شبابة است. ( حاشیه برهان دکتر معین ). رجوع به شبابة شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جوانی مقابل شیب پیری . ۲ - پرده ایست از موسیقی .
آنچه بدان آتش افروزند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. جوانی، از سن بلوغ تا سی سالگی.
۳. (اسم ) اول هرچیز.
= ماهودانه
دانشنامه عمومی
شباب (چرداول). شباب، شهری کردنشین در بخش شباب شهرستان چرداول در شمالی ترین نقطه استان ایلام ایران است. این شهر، مرکز بخش شباب است. [ ۱]
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت شهر شباب برابر با ۶٬۰۸۸ نفر ( ۱٬۰۸۳ خانوار ) بوده است. [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت شهر شباب برابر با ۶٬۰۸۸ نفر ( ۱٬۰۸۳ خانوار ) بوده است. [ ۲]
wiki: شباب (چرداول)
جدول کلمات
مترادف ها
فتوت، جوانی، شباب، جوانان، نوباوگان، شخص جوان
فصل بهار، جوانی، شباب، بهار زندگانی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
شِیب = پیری
شَباب = جوانی
شَباب = جوانی
کباب و شراب و شباب
جوان در زبان ملکی گالی بشکرد
جوانان
جوانی - شخصی که به بلوغ ( حدودا ۳۰ سالگی ) رسیده است - ابتدای هر چیز -