[ویکی فقه] سیف الدین علی بن ابی علی تغلبی آمدی. آمِدی، سیف الدّین ابوالحسن علی بن ابی علی بن محمد بن سالم تَغْلِبی (یا ثَعْلَبی) (۵۵۱-۶۳۱ق/۱۱۵۶-۱۲۳۴م)، طبیب، فیلسوف، متکلم و اصولی، معاصر النّاصرلدین اللـه (۵۷۵-۶۲۲ق/۱۱۸۰-۱۲۲۵م) خلیفۀ عباسی است.
نخست قرآن مجید را فرا گرفت و کتابی در فقه بر مذهب امام احمد بن حنبل (۱۶۴-۲۴۱ق/۷۸۰-۸۸۵م) خواند. پس از آن به بغداد آمد و انواع قرائات قرآن کریم را فرا گرفت. آنگاه فقه حنبلی را نزد ابوالفتح نصر بن فتیان، معروف به ابن المَنّی (۵۰۱-۵۸۳ق/۱۱۰۸-۱۱۸۷م)، تکمیل کرد و به سماع حدیث از ابوالفتح عُبَیداللـه بن عبداللـه محمد بن شابیل (د ۵۸۱ق/۱۱۸۵م) پرداخت، ولی دیری بر نیامد که به مذهب شافعی گروید و با ابوالقاسم بن فضلان(واثق بن علی) (د ۵۹۵ق/۱۱۹۹م) مصاحبت کرد و نزد وی فنّ خلاف را آموخت و در آن براعت یافت. در جدل طریقۀ علمای پیشین و از آن جمله طریقۀ امام ابوالفتح اسعد بن محمّد ابن ابی نصر میهنی (د ۵۲۷ق/۱۱۳۳م) را حفظ کرد. آنگاه به شام رفت و در آن جا به تحصیل علوم معقول پرداخت و در آن علوم ورزیده شد، و چنان شد که «کسی در این علوم در زمانۀ او دانا تر از او نبود». پس از آن به مصر رفت و در محلۀ قرافه الصّغری، مجاور قبر امام شافعی به «اِعاده» (تکرار درس استادان) پرداخت و مدتی نیز در جامع ظافریِ قاهره به تدریس مشغول شد.
حسودی مخالفان
اندک اندک آوازۀ فضل و کمال او فزونی یافت، اما گروهی از فقیهان بر او حسد بردند و تعصب کردند و او را به فساد عقیده و پیروی از فلاسفه و حکما و اعتقاد به مذهب معطّله نسبت دادند. کم کم کار بدان جا کشید که مخالفانش محضری نوشتند و در آن ریختن خون او را مباح شمردند و برای امضا به علمای شهر دادند.آمدی از بیم جان ، شبانه از قاهره بیرون آمد و به شام رفت و در شهر حماه اقامت گزید و به گفتۀ ابن ابی اصیبعه، که خود در نزد او فلسفه خوانده بود، به خدمت پادشاه ایّوبی المللک المنصور ناصرالدین درآمد و او حقوق سالانه ای برای آمدی مقرر کرد. آمدی دو سال در خدمت ملک منصور بماند و در همان جا آثار خود را در اصول دین، فقه، منطق، حکمت و خلاف نوشت.
نداشتن حرمت و منزلت
به سال ۶۱۶ق/۱۲۲۰م به دمشق آمد و در آن جا مدتی اقامت داشت و الملک المعظم عیسی بن محمد ایوبی (د ۶۲۴ق/۱۲۲۷م) تدریس در مدرسۀ عَزیزیّۀ دمشق را به او واگذار کرد، اما چون برادرش، الملک الاشرف موسی بن محمد (د ۶۳۵ق/۱۲۳۷م)، حکومت یافت، وی را از آن مقام برکنار کرد و دستور داد که در مدارس اعلام کنند که هر کس جز فقه و حدیث و تفسیر چیزی بگوید، و به ویژه از سخنان فلاسفه یادی بکند، او را از این شهر خواهیم راند. حقیقت این است که آمدی، همچنانکه ابن تَغْری بِرْدی می نویسد، به سبب همین اشتغال به منطق و علوم اوایل نزد بنوالعادل یعنی المللک المعظم، الملک الاشرف و الملک الکامل، حرمت و منزلتی نداشت. ابن حجر می گوید: هرگاه آمدی نزد الملک المعظم می آمد، پادشاه به پای او بلند نمی شد و اعتنایی به وی نمی کرد. همو اشارت می کند که آمدی تارک الصّلوه بوده است. گویا کشمکشهای مذهبی میان علما، در این اتهامات بی تأثیر نبوده است. ظاهراً منشأ اتهامات مزبور روایت تندی است که ذهبی نقل کرده و سُبکی در مقام ردّ و ابن حجر در مقام تعدیل آن بر آمده اند. سرانجام آمدی در خانۀ خود پنهان شد و همچنان بیکار بود تا درگذشت. او را در «جبلِ قاسِیون» به خاک سپردند.
آثـار
...
نخست قرآن مجید را فرا گرفت و کتابی در فقه بر مذهب امام احمد بن حنبل (۱۶۴-۲۴۱ق/۷۸۰-۸۸۵م) خواند. پس از آن به بغداد آمد و انواع قرائات قرآن کریم را فرا گرفت. آنگاه فقه حنبلی را نزد ابوالفتح نصر بن فتیان، معروف به ابن المَنّی (۵۰۱-۵۸۳ق/۱۱۰۸-۱۱۸۷م)، تکمیل کرد و به سماع حدیث از ابوالفتح عُبَیداللـه بن عبداللـه محمد بن شابیل (د ۵۸۱ق/۱۱۸۵م) پرداخت، ولی دیری بر نیامد که به مذهب شافعی گروید و با ابوالقاسم بن فضلان(واثق بن علی) (د ۵۹۵ق/۱۱۹۹م) مصاحبت کرد و نزد وی فنّ خلاف را آموخت و در آن براعت یافت. در جدل طریقۀ علمای پیشین و از آن جمله طریقۀ امام ابوالفتح اسعد بن محمّد ابن ابی نصر میهنی (د ۵۲۷ق/۱۱۳۳م) را حفظ کرد. آنگاه به شام رفت و در آن جا به تحصیل علوم معقول پرداخت و در آن علوم ورزیده شد، و چنان شد که «کسی در این علوم در زمانۀ او دانا تر از او نبود». پس از آن به مصر رفت و در محلۀ قرافه الصّغری، مجاور قبر امام شافعی به «اِعاده» (تکرار درس استادان) پرداخت و مدتی نیز در جامع ظافریِ قاهره به تدریس مشغول شد.
حسودی مخالفان
اندک اندک آوازۀ فضل و کمال او فزونی یافت، اما گروهی از فقیهان بر او حسد بردند و تعصب کردند و او را به فساد عقیده و پیروی از فلاسفه و حکما و اعتقاد به مذهب معطّله نسبت دادند. کم کم کار بدان جا کشید که مخالفانش محضری نوشتند و در آن ریختن خون او را مباح شمردند و برای امضا به علمای شهر دادند.آمدی از بیم جان ، شبانه از قاهره بیرون آمد و به شام رفت و در شهر حماه اقامت گزید و به گفتۀ ابن ابی اصیبعه، که خود در نزد او فلسفه خوانده بود، به خدمت پادشاه ایّوبی المللک المنصور ناصرالدین درآمد و او حقوق سالانه ای برای آمدی مقرر کرد. آمدی دو سال در خدمت ملک منصور بماند و در همان جا آثار خود را در اصول دین، فقه، منطق، حکمت و خلاف نوشت.
نداشتن حرمت و منزلت
به سال ۶۱۶ق/۱۲۲۰م به دمشق آمد و در آن جا مدتی اقامت داشت و الملک المعظم عیسی بن محمد ایوبی (د ۶۲۴ق/۱۲۲۷م) تدریس در مدرسۀ عَزیزیّۀ دمشق را به او واگذار کرد، اما چون برادرش، الملک الاشرف موسی بن محمد (د ۶۳۵ق/۱۲۳۷م)، حکومت یافت، وی را از آن مقام برکنار کرد و دستور داد که در مدارس اعلام کنند که هر کس جز فقه و حدیث و تفسیر چیزی بگوید، و به ویژه از سخنان فلاسفه یادی بکند، او را از این شهر خواهیم راند. حقیقت این است که آمدی، همچنانکه ابن تَغْری بِرْدی می نویسد، به سبب همین اشتغال به منطق و علوم اوایل نزد بنوالعادل یعنی المللک المعظم، الملک الاشرف و الملک الکامل، حرمت و منزلتی نداشت. ابن حجر می گوید: هرگاه آمدی نزد الملک المعظم می آمد، پادشاه به پای او بلند نمی شد و اعتنایی به وی نمی کرد. همو اشارت می کند که آمدی تارک الصّلوه بوده است. گویا کشمکشهای مذهبی میان علما، در این اتهامات بی تأثیر نبوده است. ظاهراً منشأ اتهامات مزبور روایت تندی است که ذهبی نقل کرده و سُبکی در مقام ردّ و ابن حجر در مقام تعدیل آن بر آمده اند. سرانجام آمدی در خانۀ خود پنهان شد و همچنان بیکار بود تا درگذشت. او را در «جبلِ قاسِیون» به خاک سپردند.
آثـار
...
wikifeqh: علی_بن_ابی_علی_ثعلبی_آمدی