[ویکی فقه] سید علی بن محمد علی میبدی (نسب نامه وی چنین است: سید علی بن محمد علی بن میر مرتضی بن میر سعید بن میر ابوالهادی بن میر محمد کریم بن میر علی شرفا (شرف الدین) بن میرعبدالکریم بن میر عبدالله بن میر سلطان محمود بن میر عبدالکریم (الثانی) بن میر عبدالله بن میر عبدالکریم (الاول) بن میر محمد بن میر سید مرتضی بن میر سید علی بن میر سید کمال الدین بن میر سید قوام الدین (المشهور بمیر بزرگ راس سلسلة السلاطین المرعشیین فی طبرستان) بن میر سید عبدالله بن ابی عبدالله محمد بن ابی هاشم بن ابی الحسن علی بن ابی محمد الحسن النسابه المحدث بن علی المرعشی بن عبدالله بن محمد الاکبر بن حسن بن حسین الاصغر بن الامام السجاد علی بن الامام الشهید الحسین بن الامام علی بن ابی طالب علیه السّلام.) «علامه میبدی» فقیه، اصولی، شاعر، لغت دان و از مفاخر علمای قرن سیزده و چهاردهم هجری است. خاندان عالم پرور میبدی طی چند سده عالمان بزرگی را به جامعه اسلامی تقدیم نموده اند.
با توجه به این که در یکی از نوشته هایش در سال ۱۳۰۰ ق می گوید:«در این سال به حد چهل سالگی رسیده ام.» معلوم می شود که در حدود سال ۱۲۶۰ ق به دنیا آمده است.در آغاز تحصیل پدرش موافق نبود، ولی سرانجام او را راضی کرد. او می گوید:«مرحوم والد طاب ثراه و جعل الجنة مثواه در اوائل بلوغ به توسط بعضی از اقوام، تکلیف به گرفتن زن و داخل شدن در کار تجارت فرمودند. در جواب به عرض رسانیدم که حقیر طفلم از آن راه که سعدی گفته است:عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند• • • مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیستو اختیار این کار با مردان است، اگر مرد شدم به علوم ربانیه که در دست علما است زن گرفتن و کار دنیا کردن آسان است وگرنه بهتر از برای نامرد مرگ است... مردی کوزه ساز از من مساله ای پرسید، جواب آن را ندانستم، با خود گفتم: ذریه پیغمبر و نسل فاطمه اطهر که مساله نداند به چه کار آید، به خصوص که کوزه گری آن مساله را بداند. در این مدت هر وقت یاد آن مرد می کنم، به خصوص در قنوت نماز وتر ، او را دعا می کنم.» او برای تحصیل به کربلا رفت. در جایی از کشکول اشاره به نامه ای می کند که در ایام تحصیل کنار مرقد امام حسین علیه السّلام برای پدر نوشته است. وی در این نامه این اشعار را برای پدر فرستاد:ناز چشم دوستان پنهان نکردی بی قرار• • • نشنوی آواز موسیقار و فریاد هزارتا نسوزی پای تا سر در محافل همچو شمع• • • روشنی بخش مجالس کی شوی ای باوقارپای همت زن به دامن فقر و صابر شو در او• • • تا نیفتی همچو قارون عاقبت در قعر نارهر چه آید بر سرت شو غوطه ور در بحر صبر• • • کام از او کن تلخ تا شیرین شود روز شمارگوشه خلوت گزین پنهان شو از ابصار خلق• • • دیده از لذات دنیا پوش و بر کن دل زارهیچ می دانی شب قدر از چه شد خیر الشهور• • • چون نهان شد در لیالی یافت قدر بیشمار
اساتید میبدی
← شیخ عبدالحسین بن علی تهرانی
وی در دوران تحصیل با جدیت تمام به تحصیل و تدریس مشغول بود. او برای یادگیری زبان عربی با دیگران عربی صحبت می کرد و کتاب فارسی نمی خواند. خود در این باره می نویسد:«اوقاتی در عتبات بودیم، روزی در سامراء در محضر استاد طاب ثراه بودم و از همه نوع افراد در مجلس بودند. شیخ رو کردند به قاضی که قدری از قرآن بخوان و قاضی که در قرائت استاد بود، شروع کرد به لحن عرب و صوت خوش قرآن خواندن. حقیر چون لهجه عربی را از اعراب کربلا تحصیل کرده بودم و در قرائت به قدر کفایت بهره داشتم، در چندین جای از آیات ، به قاضی اعتراض کردم. مجلس بر قاضی دشوار شد و بعد از فراغ گفت: تو بخوان. بلافاصله شروع کردم به خواندن به نحوی که شیخ استاد در تعجب شد و فرمود: تو جوان و نشو تو در یزد و هنوز چندان با عرب معاشرت نداشته ای چگونه قرائت را به لهجه عرب می خوانی؟عرض کردم که در کربلا جمعی از اولاد اعراب نزد من درس می خواندند و با آن ها تعهد نمودم که به قدر مقدور با من به عربی سخن گویند و وقتی در خدمت جدم حسین علیه السّلام تضرع نمودم و همین مطلب را خواهش نمودم و چندان گذشت که ماهر شدم و با عرب ها هم سخن می شدم که چندان عجمیت در من معلوم نبود، بسیار تحسین فرمودند و تمام اهل مجلس گفتند که این حالت شایسته تحصیل است و مکرر با رفقای عرب و عجم خود در کربلا می گفتم که عمدا در مجالس، مطالب مشکله را عنوان کنید و از من بپرسید که ندانم و ناچار در فکر مطالعه و فهمیدن آن ها بشوم. گاهی قصاید عربی می ساختم و نزد شعرای عرب می خواندم که ایرادهای عربی بگیرند و مواقع الفاظ عرب را بفهمم و به کلی رجوع به کتب فارسیه نمی کردم مگر کتب ادعیه و مواعظ. و می دیدم که نکاتی که از تمام کلام فهمیده می شود هرگز در ترجمه فارسی نمی آید و حتی کتاب حق الیقین مجلسی که در میان کتب فارسی داشتم آن را به دوستی بخشیدم.» این کوشش باعث شد این روحانی جوان میبدی به ادبیات و دقایق لغات عرب تسلط کافی پیدا کند و کتاب های دقیق و بی نظیری در این زمینه پدید آورد.
هجرت به کرمانشاه
...
با توجه به این که در یکی از نوشته هایش در سال ۱۳۰۰ ق می گوید:«در این سال به حد چهل سالگی رسیده ام.» معلوم می شود که در حدود سال ۱۲۶۰ ق به دنیا آمده است.در آغاز تحصیل پدرش موافق نبود، ولی سرانجام او را راضی کرد. او می گوید:«مرحوم والد طاب ثراه و جعل الجنة مثواه در اوائل بلوغ به توسط بعضی از اقوام، تکلیف به گرفتن زن و داخل شدن در کار تجارت فرمودند. در جواب به عرض رسانیدم که حقیر طفلم از آن راه که سعدی گفته است:عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند• • • مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیستو اختیار این کار با مردان است، اگر مرد شدم به علوم ربانیه که در دست علما است زن گرفتن و کار دنیا کردن آسان است وگرنه بهتر از برای نامرد مرگ است... مردی کوزه ساز از من مساله ای پرسید، جواب آن را ندانستم، با خود گفتم: ذریه پیغمبر و نسل فاطمه اطهر که مساله نداند به چه کار آید، به خصوص که کوزه گری آن مساله را بداند. در این مدت هر وقت یاد آن مرد می کنم، به خصوص در قنوت نماز وتر ، او را دعا می کنم.» او برای تحصیل به کربلا رفت. در جایی از کشکول اشاره به نامه ای می کند که در ایام تحصیل کنار مرقد امام حسین علیه السّلام برای پدر نوشته است. وی در این نامه این اشعار را برای پدر فرستاد:ناز چشم دوستان پنهان نکردی بی قرار• • • نشنوی آواز موسیقار و فریاد هزارتا نسوزی پای تا سر در محافل همچو شمع• • • روشنی بخش مجالس کی شوی ای باوقارپای همت زن به دامن فقر و صابر شو در او• • • تا نیفتی همچو قارون عاقبت در قعر نارهر چه آید بر سرت شو غوطه ور در بحر صبر• • • کام از او کن تلخ تا شیرین شود روز شمارگوشه خلوت گزین پنهان شو از ابصار خلق• • • دیده از لذات دنیا پوش و بر کن دل زارهیچ می دانی شب قدر از چه شد خیر الشهور• • • چون نهان شد در لیالی یافت قدر بیشمار
اساتید میبدی
← شیخ عبدالحسین بن علی تهرانی
وی در دوران تحصیل با جدیت تمام به تحصیل و تدریس مشغول بود. او برای یادگیری زبان عربی با دیگران عربی صحبت می کرد و کتاب فارسی نمی خواند. خود در این باره می نویسد:«اوقاتی در عتبات بودیم، روزی در سامراء در محضر استاد طاب ثراه بودم و از همه نوع افراد در مجلس بودند. شیخ رو کردند به قاضی که قدری از قرآن بخوان و قاضی که در قرائت استاد بود، شروع کرد به لحن عرب و صوت خوش قرآن خواندن. حقیر چون لهجه عربی را از اعراب کربلا تحصیل کرده بودم و در قرائت به قدر کفایت بهره داشتم، در چندین جای از آیات ، به قاضی اعتراض کردم. مجلس بر قاضی دشوار شد و بعد از فراغ گفت: تو بخوان. بلافاصله شروع کردم به خواندن به نحوی که شیخ استاد در تعجب شد و فرمود: تو جوان و نشو تو در یزد و هنوز چندان با عرب معاشرت نداشته ای چگونه قرائت را به لهجه عرب می خوانی؟عرض کردم که در کربلا جمعی از اولاد اعراب نزد من درس می خواندند و با آن ها تعهد نمودم که به قدر مقدور با من به عربی سخن گویند و وقتی در خدمت جدم حسین علیه السّلام تضرع نمودم و همین مطلب را خواهش نمودم و چندان گذشت که ماهر شدم و با عرب ها هم سخن می شدم که چندان عجمیت در من معلوم نبود، بسیار تحسین فرمودند و تمام اهل مجلس گفتند که این حالت شایسته تحصیل است و مکرر با رفقای عرب و عجم خود در کربلا می گفتم که عمدا در مجالس، مطالب مشکله را عنوان کنید و از من بپرسید که ندانم و ناچار در فکر مطالعه و فهمیدن آن ها بشوم. گاهی قصاید عربی می ساختم و نزد شعرای عرب می خواندم که ایرادهای عربی بگیرند و مواقع الفاظ عرب را بفهمم و به کلی رجوع به کتب فارسیه نمی کردم مگر کتب ادعیه و مواعظ. و می دیدم که نکاتی که از تمام کلام فهمیده می شود هرگز در ترجمه فارسی نمی آید و حتی کتاب حق الیقین مجلسی که در میان کتب فارسی داشتم آن را به دوستی بخشیدم.» این کوشش باعث شد این روحانی جوان میبدی به ادبیات و دقایق لغات عرب تسلط کافی پیدا کند و کتاب های دقیق و بی نظیری در این زمینه پدید آورد.
هجرت به کرمانشاه
...
wikifeqh: علی_میبدی