سپاه حر بن یزید ریاحی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سپاه حر بن یزید ریاحی با هزار سرباز که از سوی عبیدالله بن زیاد توسط حصین بن تمیم عازم قادسیه شده بود تا راه را بر امام حسین (علیه السّلام) و یارانش ببندد و به نزد عبیدالله ببرد.
عبیدالله بن زیاد چون از حرکت امام حسین (علیه السّلام) به سوی کوفه آگاه شد، حصین بن تمیم تمیمی «رئیس شرطه ی خود» را همراه با چهار هزار نفر مرد نظامی به «قادسیّه» اعزام کرد تا حد فاصل بین «قادسیّه» تا «خفّان» و «قُطقُطانیّه» تا «لَعلَع» را دقیقاً زیر نظر بگیرند تا از عبور و مرور کسانی که در این مناطق در تردد بودند مطلع گردند. حر بن یزید ریاحی و سپاه هزار نفری اش نیز جزئی از این لشکر چهار هزار نفری بودند که از سوی حصین بن تمیم برای جلوگیری از حرکت کاروان حسینی به منطقه اعزام شده بودند.
حر و بستن راه بر کاروان حسینی
ابومخنف از دو مرد اسدی که امام (علیه السّلام) را در این سفر همراهی می کردند، نقل کرده است که: «چون کاروان امام حسین (علیه السّلام) از منزلگاه "شراف" حرکت کرد اول روز را با شتاب راه پیمودند تا این که روز به میانه رسید در این هنگام ناگهان مردی از میان کاروان فریاد زد: "الله اکبر! " امام حسین (علیه السّلام) نیز تکبیر گفتند و سپس خطاب به آن مرد فرمودند: "برای چه تکبیر گفتی؟ "آن مرد گفت: "درخت خرما می بینم! "آن دو مرد اسدی گفتند: "ما هیچ گاه در این جا، حتّی یک نخل هم ندیده ایم."امام (علیه السّلام) به آن ها فرمود: "پس به نظر شما او چه دیده است؟ "گفتند: "این ها طلایه داران لشکر دشمن و گردن های اسبان آن هاست."امام (علیه السّلام) فرمود: "به خدا که نظر من نیز همین است."پس امام (علیه السّلام) فرمود: "آیا در این منطقه پناهگاهی هست که بدان جا پناه ببریم و آن را پشت سرِ خویش نهیم و با این قوم، از یک سمت، مقابله کنیم؟ "گفتند: "آری، در ناحیه ی چپ، منزلی است به نام «ذو حُسَم». "پس امام (علیه السّلام) به سرعت در قسمت چپ جاده به طرف «ذو حُسَم» روان شد، سپاه دشمن نیز به طرف این منزل می تاخت، ولی امام (علیه السّلام) و همراهانش زودتر به این منزل رسیدند.» پس امام (علیه السّلام) دستور داد که خیمه ها را در این مکان بر پا کردند.حر بن یزید و سپاهیانش به هنگام ظهر، از گرد راه فرا رسیدند و برابر امام حسین (علیه السّلام) و یارانش قرار گرفتند، امام (علیه السّلام) به یاران خود دستور دادند که سپاهیان حر و اسبانشان را سیراب کنند! یاران امام (علیه السّلام) اطاعت کردند و لشکریان دشمن حتی اسبان آنان را نیز سیراب کردند!
خواندن نماز
هنگام نماز ظهر فرا رسید، امام به مؤذن خود «حجّاج بن مسروق جعفی» دستور داد تا اذان بگوید، او اذان گفت، و چون هنگام اقامه ی نماز شد، امام حسین (علیه السّلام) در حالی که ردائی بر دوش و پیراهنی بر تن داشت از خیمه بیرون آمد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم! این، عذری است به درگاه خداوند عزوجل و شما. من به سوی شما نیامدم تا این که نامه های شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آیم و گفتید که ما امام (علیه السّلام) نداریم، باشد که به وسیله ی من خدا شما را هدایت کند، پس اگر بر سر عهد و پیمان خود هستید من به شهر شما می آیم و اگر آمدنم را ناخوش می دارید، من باز گردم.» حر و سپاهیانش سکوت، اختیار کردند و هیچ نگفتند. پس امام (علیه السّلام) به مؤذن دستور داد که اقامه ی نماز ظهر را گفت. امام (علیه السّلام) به حر خطاب کرده فرمودند: "می خواهی با یاران خویش نماز بگزاری؟ "حر پاسخ داد: "نه، تو نماز می گزاری و ما نیز به تو اقتدا می کنیم."پس امام حسین (علیه السّلام) نماز ظهر را اقامه کردند و به جایگاه خود بازگشتند. حر بن یزید نیز به خیمه ای که برایش به پا کرده بودند وارد شد. جمعی از یارانش، دور او جمع شدند و بقیّه یارانش نیز هر کدام، عنان مَرکب خویش را گرفته، در سایه آن، نشستند. تا این که زمان عصر فرا رسید. امام حسین (علیه السّلام) به یارانش فرمود تا برای حرکت، آماده شوند. سپس از خیمه بیرون آمد و به مؤذن خویش دستور فرمودند تا اعلان نماز عصر نماید. پس از اقامه نماز عصر امام (علیه السّلام) روی به مردم کردند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: «ای مردم! اگر تقوای الهی پیشه سازید و حق را برای کسانی که اهلیّت آن را دارند بشناسید، مایه خشنودی خداوند را فراهم می سازید، ما اهل بیت (علیهم السّلام) نسبت به مدّعیانی که ادّعای حقّی را می کنند که مربوط به آن ها نیست و رفتارشان با شما بر اساس عدالت نیست و در حقّ شما جفا روا می دارند، سزاوارتر به ولایت بر شما هستیم. اگر شما برای ما چنین حقّی را قائل نیستید و تمایلی به اطاعت از ما ندارید و نامه های شما با گفتارتان و آراءتان یکی نیست، من از همین جا باز خواهم گشت.» حر بن یزید گفت: "من از این نامه هایی که شما فرمودید، اطلاعی ندارم! "امام حسین (علیه السّلام) به عقبة بن سمعان فرمود: "آن دو خورجین که نامه های اهل کوفه در آن است بیاور."عقبه آن دو خورجین را که پر از نامه بود آورد و نامه ها را بیرون آورده و نزد حر گذاشت. حر گفت: "ما جزء نویسندگان این نامه ها نبودیم. ما ماموریت داریم به محض روبرو شدن با شما، شما را به نزد عبیدالله بن زیاد ببریم."
محاجه حر با امام حسین
...

پیشنهاد کاربران

بپرس