سم

/samm/

مترادف سم: حافر، ناخن حیوانات | حمه، رز، زهر، شرنگ، شوکران، هلاهل

متضاد سم: پادزهر

برابر پارسی: شرنگ، زهر

معنی انگلیسی:
poison, toxin, bane, hoof

لغت نامه دهخدا

سم. [ س َ / س ُ / س ِم م ] ( ع اِ ) زهر. ( برهان ). زهر قاتل. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). زهر. ج ، سموم. ( مهذب الاسماء ). السم هو الذی فقد المزاج لابالمضارة فقط بل بخاصیة فیه کالبیش. ( قانون بوعلی ).
- ذات السم ؛ هر حیوان زهردار. ( ناظم الاطباء ).
- سم ابرص ؛ کربسه و بهندی چهپگلی گویند. ( آنندراج ). کربسه. ( منتهی الارب ). رجوع به سام ابرص شود.
- سم الحاجة ؛ مقصد مرده. ( آنندراج ).
- سم الحمار ؛ گیاه خرزهره. ( آنندراج ).
- سم الساعة ؛ زهری که زود میکشد. ( ناظم الاطباء ).
- سم السمک ؛ گیاه ماهی زهره معروف به بوصیر پوست آن درد مفاصل و درد رگ پشت و نقرس را نفع دهد وچون آنرا در آب غدیر اندازند همه ماهی آنرا سست گرداند و برگ آن در چراغ بجای فتیله میسوزد. ( آنندراج ).
- سم الفار ؛ دوایی که موش را میکشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ارسنیک. دیگ بر دیگ. دارموش. ( ناظم الاطباء ).
|| سوراخ. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). سوراخ گوش و سوراخ سوزن. ( مهذب الاسماء ).
- سم الخیاط؛ سوفار سوزن. ( آنندراج ) : که از سم خیاط و مضمم قماط تنگ تر بود بگذشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
هر کجا باشد شه ما را بساط
هست فخر او را بود سم الخیاط.
مولوی.
|| دو رگ است در بن بینی اسب. || هر آنچه از دریا برآید مثل شبه سپید. || روباه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || ( مص ) زهر دادن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). || زهر کردن در طعام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زهر در طعام کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || استوار کردن سر قاروره را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سر شیشه و جز آن استوار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || صلح کردن میان دو کس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نیک کردن قدم. ( تاج المصادر بیهقی ). || راست و درست کردن چیزی را. || خاص کردن وخاص شدن. || آزمودن کار را و پایان آن نگریستن. || گرم شدن روز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

سم. [ س َ ] ( ع اِ ) تلفظ فارسی یعنی زهر :
تفاوتست بسی در سخن کز او بمثل
یکی مبارک نوش و یکی کشنده سمست.
ناصرخسرو( دیوان چ تقوی ص 89 ).
اگر داد و بیداد دارو شوند
بود داد تریاق وبیداد سم.
ناصرخسرو.
چون کف تو رازقی است نورده و نوربخش
نان سپید فلک آب سیاهست و سم.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یکی از دپارتمانهای فرانسه که از بخشی از پیکاردی تشکیل شده حاکم نشین آن آمین و نایب الحکومه نشین آن آبویل موندیدیه پرون آرندیسمان ۴۴ کانتن ۷۸۳ کمون است .رود سم آنرا مشروب میسازد و آن منطقه ایست کشاورزی ( غلات چغندر قند ) صنایع قند سازی تقطیر و نساجی آن مهم است .
۱ - ( اسم ) در ترکیب به معنی سنبنده ( سوراخ کننده ) آید آهن سم ( سوراخ کننده آهن ) . ۲ - ( اسم ) قسمت انتهایی انگشتان چهارپایان اهلی دامها که شاخی و بمنزله کفش آنهاست این قسمت از نمو ناخن چارپایان و دامها حاصل میشود و بخشی کاملا محکم به وجود می آورد که راه رفتن آنها را تسهیل مینماید حافر . ۳ - کفشک . یا سم شکاف دار : سم گوسفند . ۴ - سمج .
تلفظ فارسی یعنی زهر

فرهنگ معین

(سَ مّ ) [ ع . ] (اِ. ) زهر، مادة کشنده . ج . سموم .
(سُ مّ ) [ په . ] ۱ - (ص فا. ) سُنب ، در ترکیب با واژه های دیگر معنای «سوراخ - کننده » می دهد. مانند آهن سم . ۲ - (اِ. ) قسمت انتهایی دست یا پای چهارپایان .
( ~ . ) (اِ. ) خانه ای زیر زمین که در بیابان ها برای مسافران می ساختند.

فرهنگ عمید

۱. [جمع: سُمُوم] هر نوع مادۀ شیمیایی که موجب آسیب یا هلاک جاندار شود، زهر.
۲. [عامیانه، مجاز] هر چیز زیانبار: سیگار برای تو سم است.
۳. [جمع: سِمام و سُموم] [قدیمی] سوراخ، مانند سوراخ سوزن.
* سمّ زعاف: [قدیمی] زهر کشنده که انسان را فوری هلاک کند.
۱. (زیست شناسی ) ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار، مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ، و امثال آن.
۲. [عامیانه] پای انسان.
۳. ‹سُمج› [قدیمی] سوراخ، گودال.
۴. [قدیمی] جایی که در کوه یا زیرِ زمین برای جا دادن گوسفندان درست می کردند، آغل: بیابان سراسر همه کنده سم / همان روغن گاو در «سم» به خم (فردوسی: ۶/۵۰۶ ).

گویش مازنی

/sem/ سم حیوان – سم اسب & سهم – تعداد - بیم – ترس ۳سم زهر

واژه نامه بختیاریکا

( سُم ) واحدی در وزن معادل نیم پا
سمبلیچ

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سَم ماده شیمیایی است که برای بدن موجودات زنده مضرّ است.
هر ماده شیمیایی که برای‏ بافتهای بدن موجودات زنده زیان آور باشد سم و یا زهر نامیده می شود.

کاربرد سَم در ابواب مختلف فقه
از احکام آن در بابهای جهاد، تجارت، اطعمه و اشربه و قصاص سخن گفته‏اند.

← سَم در باب اطعمه و اشربه
۱. ↑ إرشاد الأذهان ج۲، ص۱۱۱.
...

[ویکی الکتاب] معنی سَمِّ: سوراخ
معنی ثُمَّ: سپس
معنی ثَمَّ: آنجا
معنی صُمٌّ: کر- ناشنوا
ریشه کلمه:
سمم (۴ بار)

سُمّ (به فتح اول و فتح آن) به معنی سوراخ است. راغب تنگ بودن آن را نیز قید کرده مثل سوراخ سوزن و بینی. زهر را از آن سمّ گ‏ویند که در سوراخ کوچک در بدن را سمّ (به فتح و ضم( گویند. جمع آن سموم است (مجمع) سموم(به فتح س) باد گرمی است که مانند سمّ نفوذ می‏کند (راغب). . داخل بهشت نشوند تا ریسمان کشتی در سوراخ سوزن وارد شود معنی آیه در «جمل» گذشت ، . مراد از سموم در هر دو آیه عذاب نافذ است . نار سموم آتش نافذ ظاهراً حرارت و یا نیروی مخصوصی است که جنّ از آن آفریده شده و در «جنّ» گذشت .

دانشنامه عمومی

سم (جانوران). سُم ( به انگلیسی: Hoof ) پوششی در نوک انگشتان پای پستانداران سم دار است که جسمی سخت و محکم می باشد و از قسمت نرم انتهای پاهای جاندار در برابر آسیب های احتمالی جلوگیری می کند. سم جانوران، دارای لایه ای ضخیم و مستحکم از جنس کراتین است. [ ۱] سم جانورانی مانند گاوها، بایسون ها، گوزن ها و بزها به صورت جفت بوده و به این جانوران جفت سم سانان گفته می شود. در مقابل، اسب ها، کرگدن ها و تاپیرها دارای یک سم بوده و به گروه تک سم سانان تعلق دارند. [ ۲]
معمولاً در حیوانات اهلی که مورد استفادهٔ انسان قرار می گیرند و خصوصاً اسب و الاغ و قاطر و یابو به جهت جلوگیری از فرسایش سم حیوان و از کارافتادگی زودهنگام آن، از نعل برای حل این مشکل استفاده می کنند.
↑ "Definition of hoof | Dictionary. com". www. dictionary. com ( به انگلیسی ) . Retrieved 2021 - 05 - 29. ↑ Keller, Anna; Clauss, Marcus; Muggli, Evelyne; Nuss, Karl ( 2009 ) . "Even - toed but uneven in length: the digits of artiodactyls". Zoology ( Jena, Germany ) . 112 ( 4 ) : 270–278. doi:10. 1016/j. zool. 2008. 11. 001. ISSN  1873 - 2720. PMID  19386479.
• جانورشناسی
• کالبدشناسی پستانداران
• همه مقاله های خرد
• مقاله های خرد زیست شناسی
• یادکردهای دارای منبع به زبان انگلیسی
عکس سم (جانوران)عکس سم (جانوران)عکس سم (جانوران)عکس سم (جانوران)

سم (فرانسه). سُم ( به فرانسوی: Somme ) تلفظ فرانسوی:  ​ ) هشتادمین شهر، از شهرستان های ( دپارتمان ) فرانسه واقع در شمال کشور است. این شهر در ناحیه پیکاردی قرار دارد.
عکس سم (فرانسه)عکس سم (فرانسه)عکس سم (فرانسه)عکس سم (فرانسه)عکس سم (فرانسه)عکس سم (فرانسه)

سم (فیلم). «سم» ( انگلیسی: Poison ( film ) ) فیلمی در ژانر ترسناک و علمی–تخیلی به کارگردانی تاد هینز است که در سال ۱۹۹۱ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به جان لگویزمائو اشاره کرد.
عکس سم (فیلم)

سم (هنرمند). ژرژ گورسا ( به فرانسوی: Georges Goursat ) مشهور به سِم ( فرانسوی: Sem ; ۲۳ نوامبر ۱۸۶۳[ ۳] – ۲۶ نوامبر ۱۹۳۴[ ۴] ) کاریکاتوریست مشهور اهل فرانسه در دوران زیبا بود.
عکس سم (هنرمند)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

سَم (poison)
هر مادۀ شیمیایی که پس از ورود یا مالیده شدن به بدن باعث به خطرافتادن سلامتی یا مرگ شود. کبد بعضی سموم را از خون جدا می کند. اغلب سم ها در چند گروه قرار می گیرند: خورنده هامثل اسید سولفوریک، اسید نیتریک، و اسید هیدروکلریک؛ تحریک کننده هامثل آرسنیک و سولفات مس؛ مخدرهامثل افیون و مونواکسید کربن؛ و مخدرـ محرک ها، شامل ترکیباتی با منشأ گیاهی، مثل اسید کربولیکو نیکوتین.
چگونگی اثر سموم. سموم خورنده همۀ قسمت هایی از بدن را که با آن ها در تماس بوده اند می سوزانند و از بین می برند. تحریک کننده ها معده و روده ها را تحریک می کنند. مخدرها روی ساقۀ مغزو نخاع اثر می گذارند و باعث خواب آلودگی می شوند. مواد مخدرـ محرک نیز ابتدا باعث تحریک شدید می شوند و در نهایت مثل مخدرها عمل می کنند.
درمان. در مسمومیت با مواد غیرخورنده، باید هرچه سریع تر سم را تا حد امکان از بدن خارج کرد. این امر معمولاً با شست وشوی معدهصورت می گیرد. برای بعضی از سموم خورنده و تحریک کننده، ضد سم های شیمیایی در دست است. سم های جدید در گروهی دیگر قرار می گیرند. سم ضد علف های هرز، به نام پاراکوات، از آن جمله است. سموم این گروه تکثیر سلول ها در بدن را دستخوش تغییر می کنند. هنوز ضد سم اختصاصی این گروه ساخته نشده است.
قانون گذاری و نظارت. در اغلب کشورها فروش سموم تحت نظارت دقیق قانون است و فقط داروسازهای مجاز و پزشکان اجازۀ فروش آن ها را دارند. البته نباید فراموش کرد که سموم صنعتی و کشاورزی به رودخانه ها و دریاها می ریزند یا در زمین دفن و وارد زنجیرۀ غذاییمی شوند.

جدول کلمات

زهر

مترادف ها

hoof (اسم)
سم، کفشک، حیوان سم دار

venom (اسم)
زهر، سم

poison (اسم)
زهر، سم، شرنگ، مشوب کردن

toxicant (اسم)
زهر، سم

nail (اسم)
چنگال، چنگ، ناخن، گل میخ، میخ سرپهن، میخ، سم

فارسی به عربی

حافر , سم , مسمار

پیشنهاد کاربران

airy adjective
marijuana - intoxicated US, 1949
• I just got a little high and airy with the sticks and they made me
feel better[. ] — Hal Ellson, Duke, p. 3, 1949
سَم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ژار žār ( سغدی )
زهر zahr، شرنگ ŝarang ( دری )
سَم ماده ای است که دارای منشأ گیاهی، حیوانی یا شیمیایی بوده و از یک راه خاص یا راه های مختلف در مقادیر معینی باعث اختلال یا توقف فعل و انفعالات حیاتی انسان یا هر موجود زنده به طور موقت یا دائم می گردد.
...
[مشاهده متن کامل]

ممکن است عوارض مختلفی به تناسب هرنوع سم و مواد بنیادی و تشکیل دهندهٔ آن در شخص و جانداران پدیدار شود اما عموماً به این صورت است.
• استفراغ، اسهال و سرگیجه
• تب غیرمعمول
• ایجاد دمل، جوش و ضایعات جلدی غیرمعمول بر روی پوست و مخاط مختلف بدن
• و موارد دیگر.
درهنگام بروز یکی از علائم بالا در یک شخص بهترین توصیه این است که شخص را به نزدیک ترین و مجهزترین بیمارستان یا مرکز درمانی برسانید.

سمسم
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/سم
تفاوتِ تَشان ( toxin ) و سم ( poison ) و زهر ( venum ) :
‏#toxin وقتی مادهٔ سمّی در بدنِ جاندار تولید شده، یا توسطِ یک ریزاندامگان در بدنِ جاندار آزاد شود.
‏#poison وقتی یک مادهٔ سمی از بیرون و از راهِ خوردن یا هوا واردِ بدنِ جاندار شود.
...
[مشاهده متن کامل]

‏#venum وقتی مادهٔ سمی از راهٔ تزریق یا گزش واردِ بدنِ جاندار شود.
البته باید دانست که poison واژه ای فراگیرتر است و در جایِ آن دو دیگر نیز به کار می رود. toxin را نیز به فراوانی به جای poison به کار می برند.
خوشه واژه تَشان برابر toxin و ویش برابر سم، poison می توانید در زیر بنگرید:
♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_toxify به معنای وارد کردنِ یک مادهٔ سمّی به درونِ آب، بدن، هوا یا . . . ، سمّی کردن، به سمّ آلودن، به سمّ آغشتن، و جُزین
ا↙️
#تشانیدن ( taš. �n. id. an )
یا:
#تشاندن ( taš. �n. d. an ) � 👈� تَش ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ - taxš به معنای "دویدن، تاختن" ) - - اندن ( نشانه ی مصدر )
( پایینِ فرستهٔ بعد را ببینید. )
▪️مثال:
۱ - این فرآیند به برقِ فراوان نیاز دارد و بخشِ بزرگی از آب را می تَشانَد ( سمّی می کند. )
۲ - درمانِ پیشنهادی خونِ خرگوش را تَشاند و یک شوکِ ناگهانی و کشنده بر او وارد کرد.
🔺 توجه:
🔸� #toxin
🔸� #تشان ( taš. �n )
▪️مثال:
۱ - پژوهشِ ما برای تولیدِ تَشان ( توکسین، سمِ ) بر دو ستونِ اصلی استوار بود.
۲ - او همان زمان یادداشت هایی دربارهٔ ایمنی زایی به تشانِ ( توکسینِ، سمِ ) دیفتری نوشته بود.
🔹� #toxic ( al )
🔹� #تشانی ( تَشانی )
� یا:�� #تشانا ( تَشانا )
▪️مثال:
سه تا از ماده هایی که در پسابِ کارخانه وجود داشتند برای انسان تَشانا بودند.
🔸� #toxically
🔸� #تشانانه ( تَشانانه )
▪️مثال:
وقتی مغز نیز تَشانانه ( از نظرِ سم آلودگی ) درگیرِ بیماری شد، نشانه هایی چون سردرد، تاریِ دید و کوچک شدنِ مردکِ چشم ها پدید می آیند.
🔹� #toxoid تَشانی که اثرِ سمی اش را از بین برده باشند و برای ایمنی زایی در انسان بکار برند.
🔹� #تشان دیس ( تَشان دیس )
▪️مثال:
آن ها گروهی بودند که پولِ لازم برای خریدِ تشان دیسِ ( توکسوئیدِ ) کزاز در نیجریه را پرداخت کرده بودند.
🔸� #toxicant مادهٔ سمی
🔸� #تشانه ( تَشانه )
▪️مثال:
امروزه بر این باورند که تَشانه ها هم در غذاهای سالم و هم در غذاهای ناسالم یافت می شوند.
🔹� #toxicity سمّیّت
🔹� #تشانایی ( تَشانایی )
▪️مثال:
۱ - آزمایش ها نشان داده اند که این ماده دارای درجاتِ بالایی از تَشانایی ( سمّیّت ) است.
۲ - بادی شدید می تواند تَشاناییِ آن گازِ خطرناک را کاهش دهد.
🔸� #nontoxic
🔸� #ناتشان ( ناتَشان )
▪️مثال:
گزارش نشان می داد که آن گاز اگرچه ناتَشان ( غیرِسمّی ) بود، ولی فضای خانه را پر کرده بود.
🔹� #to_detoxify
or:� #to_detox
or:� #to_detoxicate
or:� #to_disintoxicate
🔹� #واتشاندن ( یا واتَشانیدن )
یا: #تشان زدایی_کردن
▪️مثال:
آن اتاق را خالی نگه داشته بودند تا بیمارانِ تَشانده ( مسموم ) با مونوکسیدِ کربن را واتَشانَند ( تَشان زدایی کنند، سم زدایی کنند. )
🔸� #detoxication
or:� #detoxification
or:� #disintoxication
🔸� #واتشانش ( واتَشانِش )
� یا:�� #تشان زدایی ( تَشان زدایی )

▪️مثال:
یک برنامهٔ جامع هم برای تَشان زداییِ مردمِ آن روستا داشت انجام می شد.
🔹� #toxicology
🔹� #تشان شناسی ( تشان شناسی )
▪️مثال:
آن ها ناچار شدند آزمایش های داروشناسی و تشان شناسی ( سمّ شناسی ) را دوباره انجام دهند تا نتیجهٔ پیشین را تأیید کنند.
🔸� #toxicologist
🔸� #تشان شناس ( تَشان شناس )
🔹� #toxicological
🔹� #تشان شناختی ( تَشان شناختی )
▪️مثال:
یافته های تشان شناختی ( سم شناختی ) نشان می داد که مراقبت های نخستی از بیماران خوب انجام نشده بود.
🔹� #toxigenic
🔹� #تشان زا ( تَشان زا )
▪️مثال:
آن ها می دانستند که با یک نوع کپکِ تَشان زا و خطرناک باید دست وپنجه نرم کنند.
🔸� #toxigenicity
🔸� #تشان زایی ( تَشان زایی )
▪️مثال:
قدرتِ تَشان زاییِ ( سم زایی ) این باکتری از باکتریِ مشابهِ پیشین بیش تر بود.
🔹� #exotoxin سمی که توسطِ باکتری های گرم مثبت و در میان یاختهٔ آن ها تولید می شود.
or:� #exotoxic
🔹� #برون تشان ( بُرون تشان )
▪️مثال:
با مهارِ بُرون تشانِ این باکتری می توان فعلاً حضورِ آن را در بدن نادیده گرفت.
🔸� #endotoxin سمی که توسطِ باکتری های گرم منفی ودر دیوارهٔ سلولیِ آن ها ساخته می شود.
or:� #endotoxic
🔸� #درون تشان ( درون تَشان )
🔹� #autotoxin سمی که توسطِ جاندار ساخته شده و ضدِ آن جاندار عمل می کند.
or:� #autotoxic
🔹� #خود تشان ( خودتَشان )
🔸� #antitoxin
or:� #antitoxic
🔸� #پادتشان ( پادتَشان )
▪️مثال:
در فهرستِ داروهایی که سفارش داده بودند نامِ پادزیست ها و پادتَشان ها را در بالای صفحه نوشته بودند.
🔹� #detoxicant
🔹� #تشان زدا ( تَشان زُدا )
یا: #واتشانه ( واتَشانه )
▪️مثال:
برخی از این گونه های زیستی را در ساختِ تَشان زداهای بسیار اثربخش برای استفاده های دارویی به کار می برند.
🔸� #hemotoxin
🔸� #خون تشان ( خون تَشان )
▪️مثال:
برخی از این خون تشان ها باعثِ آسیب به فرایندِ انعقادِ خون می شوند.
🔹� #toxicosis
🔹� #تشانستی ( تَشانَستی )
� یا:�� #تشان آلایی
� یا:�� #تشان آلودگی
▪️مثال:
این بیماری از نوعی قارچِ بیماری زا پدید می آید، و با واکنش های حساسیتی و تشان آلاییِ شدید خود را نشان می دهد.
🔸� #toxemia وجودِ سم در خون
🔸� #خون تشانِگی ( خون تَشانِگی )
▪️مثال:
خون تَشانِگیِ بارداری گاهی در میش های باردار — در هفته های پایانیِ حاملگی — نیز دیده می شود.
🔹� #toxemic
🔹� #تشان خونی ( تَشان خونی )
▪️مثال:
عارضه های تَشان خونی و جدیِ این بیماری را باید از همان روزهای نخست درمان کرد.
🔹� #biotoxin هر سمی که توسطِ یک زینده تولید شود.
🔹� #زیست تشان ( زیست تَشان )
� یا:�� #زی تشان ( زی تَشان )
🔸� #anatoxin سمِ ضعیف شده
تقریباً هم معناست با، toxoid .
🔸� #آناتشان ( آناتَشان )
🔹� #cytotoxin سمی که یاخته را تخریب می کند.
🔹� #یاخته تشان ( یاخته تَشان )
🔸� #cytotoxic مربوط به سمِ یاخته کُش
🔸� #یاخته تشانا ( یاخته تَشانا )
🔹� #cytotoxicity قابلیت یا میزانِ کشندگیِ سمِ یاخته کُش
🔹� #یاخته تشانایی ( یاخته تشانایی )
🔸� #neurotoxin سمی که به عصب آسیب می رساند.
🔸� #نویاتشان ( نویاتَشان )
� یا:�� #عصب تشان ( عصب تَشان )
🔹� #neurotoxic
🔹� #نویاتشانا ( نویاتَشانا )
🔸� #neurotoxicity ظرفیتِ آسیب رسانیِ سمِ آسیب رسان به عصب
🔸� #نویاتشانایی ( نویاتَشانایی )
🔹� #enterotoxin سمی که به سلول های روده آسیب می رساند.
🔹� #روده تشان ( روده تَشان )
🔸� #phototoxic صفتِ ماده ای که باعثِ حساسیتِ پوست به نور می شود.
🔸� #نورتشانا ( نورتَشانا )
� یا:�� #شیدتشانا ( شیدتَشانا )
🔹� #phototoxicity قابلیتِ حساسیت زاییِ یک ماده نسبت به نور
🔹� #نورتشانایی ( نورتَشانایی )
🔸� #nephrotoxin سمی که بر روی کلیه ها اثر می گذارد.
🔸� #گرده تشان ( گُرده تشان )
� یا:�� #کلیه تشان ( کلیه تَشان )
یا: #کلوه تشان ( کُلوه تَشان ( کُلوه یا قلوه نیز نام های دیگری برای کلیه هستند. ) )
🔹� #nephrotoxic
🔹� #گرده تشانا ( گُرده تشانا )
🔸� #nephrotoxicity قابلیتِ آسیب رسانیِ یک سم برای کلیه
🔸� #گرده تشانایی ( گُرده تَشانایی )
🔹� #hepatotoxin سمی که به جگر آسیب می زند.
🔹� #جگرتشان ( جگرتَشان )
یا: #کبد تشان ( کبد تَشان )
🔸� #hepatotoxic
🔸� #جگرتشانا ( جگرتَشانا )
🔹� #hepatotoxicity قابلیتِ آسیب زنندگیِ یک سم به جگر
🔹� #جگرتشانایی ( جگرتَشانایی )
🔸� #phytotoxin سمی که به گیاه آسیب می زند.
🔸� #گیاه تشان ( گیاه تَشان )
یا: #گیاتشان ( گیاتَشان )
🔹� #phytotoxic
🔹� #گیاه تشانا ( گیاه تَشانا )
🔸� #phytotoxicity قابلیتِ آسیب زنندگیِ یک سم به گیاه
🔸� #گیاه تشانایی ( گیاه تَشانایی )
🔹� #ototoxin سمی که به گوش آسیب می زند.
🔹� #گوش تشان ( گوش تَشان )
🔸� #ototoxic
🔸� #گوش تشانا ( گوش تَشانا )
🔹� #ototoxicity قابلیتِ آسیب زنندگیِ یک سم به گیاه
🔹� #گوش تشانایی ( گوش تَشانایی )
☑️ هم ریشه های دیگرِ #تشادن ، #تشان و #تشانگی در زبان های ایرانی و هندواروپاییِ غیرِایرانی:
نیاایرانی� 👈��دویدن، تاختن��➖� - tak
اوستایی�� 👈�به حرکت درآوردن، تازاندن ➖ - taxš
اوستایی� 👈� جریان یافتن� ➖� - tac
ختنی� 👈� جریان یافتن� ➖� - ttajs
خوارزمی� 👈� پیش رفتن� ➖� ham - ndxs
فارسی� 👈� تَخش ( تیر، خدنگ، ) تشی ( خارپشتِ کلان، ) تاختن، پرداختن، انداختن، اندازه و . . .
فارسی افغانستان ( ؟ ) 👈 تحریک و تحریض ➖ toš
سمنانی� 👈� خارپشت� ➖> t�ša
افتری 👈 خارپشت ➖> tašu
تبری 👈 سیخول ➖ taši
فریزی� 👈� اجازه ی تاختن دادن به اسب� ➖� - t�ĵin -
گزی� 👈� راندن، دنبال کردن� ➖� - tāžn
آسی� 👈� جریان یافتن� ➖� tağd
واخی 👈� کشیدن ، حرکت کردن� ➖� - teč
پشتو� 👈� راندن، به حرکت واداشتن� ➖� - tej
سانسکریت 👈 شتافتن ➖ t�kti
یونانی 👈 کمان، تیر ➖ τόξον
لاتینی 👈 کمانِ چوبِ سرخدار ➖ taxus
لاتینی 👈 زهر، سم ➖ toxicum
انگلیسی 👈 زهر، سم ➖ toxin
پورواهندواروپایی� 👈� شتابیدن، جریان یافتن� ➖� - tekⓦ
🔺 نکته:
برای دیدنِ فعلی دیگر از این ریشه بروید به: to save .
.
�������������������� ⏬⏬⏬
@JavidPajin�� 👈�� فرهنگِ ریشه شناختیِ نوواژگانِ همگانی و دانشی
♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_poison
یا #to_empoison به معنای کشتن یا بیمار کردنِ یک جاندار با دادنِ سم به آن، �ریختنِ سم در خوراک یا نوشاکِ کسی، سمی کردن، سم افزودن، با سم کشتن، � مسموم کردن، آلودن و جُزین
ا↙️
#ویشتن ( viš. t. an )
یا:
#ویشیدن ( viš. id. an ) 👈 ویش ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ - vīša به معنای "زَهر" ) - - یدن ( نشانه ی مصدر )
( پایینِ صفحه را ببینید. )
🔺نکته:
ستاکِ حالِ ویشتن می شود: ویش . ( بسنجید با: کُشتن —> کُش ، نُوشتن ( نوشیدن ) —> نوش . )
▪️مثال:
۱ - او گفت که آن کس را که چایِ رئیس را ویشته بود ( مسموم کرده بود ) دیده است.
۲ - نشتِ این ماده های شیمیایی کم کم آب را می ویشَد ( سمّی می کند ) و رود را به رودخانه ای مرده بدل می کند.
🔺 توجه:
🔹� #poison
🔹� #ویش
یا: #ویشه ( viš. e )
▪️مثال:
۲ - آزمایش ِ کالبدشکافی نشان داد که مقدارِ زیادی ویش ( سم ) در معدهٔ مردِ کُشته وجود داشت.
۳ - آرسنیک یک ویشهٔ ( سمِّ ) کشنده است که بسیار سریع عمل می کند.
🔸� #empoisonment مسمومیت، مسموم سازی
or: #poisoning
🔸� #ویشمان ( viš. m�n )
یا: #ویشتار
▪️مثال:
در این سده، میزانِ آدم کشی، هراس افکنی، ویشتار ( مسموم سازی، ) خیانت و . . . در آمریکا نسبت به مدت زمانِ مشابهِ سدهٔ پیش افزایشی چشم گیر داشته است.
🔹� #poisonous
🔹� #ویشا ( viš. a )
یا: #ویشنده
▪️مثال:
۱ - تو خودت می توانی فرقِ میانِ قارچِ ویشا ( سمّی ) و قارچِ خوردنی را بگویی؟
۲ - هزاران ماهیِ کمیاب بر اثرِ کیماهای ویشا ( موادِ شیمیاییِ سمّی ) در آب مردند.
🔺نکته:
برای دیدنِ کیما به معنای �مادهٔ شیمیایی� بروید: اینجا .
.
🔸� #nonpoisonous
🔸� #ناویشا

▪️مثال:
چندین مارِ ناویشا ( غیرِسمّی ) در این جنگل زندگی می کنند.
🔹� #poisonously
🔹� #ویشانه
▪️مثال:
برخی از این حشره ها ویشانه ( سَم ّدارانه ) می گزند و جای گزشِ آن ها تا چند روز می سوزد و می خارد.
🔸� #poisoned
🔸� #ویشته
▪️مثال:
گربه از گوشت های ویشته ( مسموم شده ) خورده بود و مرده بود.
🔹� #poisoner
🔹� #ویش گر
یا: #ویشنده
▪️مثال:
آشکار بود که او با نوعی خوراک ویشته بود و ویش گر ( فردِ مسموم کننده ) نیز از معرکه گریخته بود.
🔸� #poisonousness سمّیَّت، سمّی بودگی، زهرآگینی
🔸� #ویشایی
یا: #ویشندگی ( ویشَندِگی )
▪️مثال:
ویشاییِ ( زهرآگینیِ ) سخنانی که امروز به من گفت از ویشاییِ حرف های آن روزش کمتر بود.
🔹� #antipoison
🔹� #پادویش ( p�d. viš )
🔸� #poisonable
🔸� #ویشتنی
� یا:�� #ویش پذیر
یا: #ویش شوا ( ویش شَوا )
🔹 #food_poisoning
🔹 #ویشمان_غذایی
یا: #ویشمان_خوراکی
یا: #ویشمان_خورداری
یا: #ویشمان_فاده ای
🔸 #poison_ivy
🔸 #پیچک_ویشا
🔹 #to_de_poison
🔹 #واویشیدن
یا: #ویشه زدودن
☑️ هم ریشه های دیگرِ #ویشیدن ، #ویشه و #ویشتنی در زبان های ایرانی و هندی ایرانی اروپاییِ غیرِایرانی:
اوستایی� 👈 زهر� ➖� viš
اوستایی� 👈� زهرآلود� ➖� - vīšavant
فارسی میانه� 👈 زهر� ➖� vīš
فارسی میانه� 👈 زهر� ➖� wyš
سکایی� 👈 زهر� ➖� b�ta
فارسی� 👈� بیش ( نوعی گیاهِ سمّی ) ، گُش ( هر یک از اخلاطِ چهارگانه ) ، گیش ( خرزهره )
پشتو� 👈 زهر ➖� wəx
بلوچی� 👈� خرزهره� ➖� gīš
کردی ( ؟ ) 👈 زهر ➖ ax�
ارمنی� 👈� لاشه، مردار� ➖� gīš
سانسکریت� 👈 زهر ➖� - viş�
هندی 👈 زهر ➖ viš
بنگالی 👈 زهر ➖ biṣ
سینهالایی 👈 زهر ➖ vasa
نپالی 👈 زهر ➖ viṣa
یونانی� 👈� زهر� ➖� ίός
لاتینی�� 👈 ماده ی چسبنده� ➖� viscum
لاتینی� 👈 مایع چسبناک، زهر�� ➖� vīrus
انگلیسی� 👈� لجن� ➖� ooze
فرانسه ای� 👈� ویروس� ➖� virus
پ. ه. ا 👈� زهر، جاری شدن� ➖� ųeis
�������������������� ⏬⏬⏬
@JavidPajin�� 👈�� فرهنگِ ریشه شناختیِ نوواژگانِ همگانی و دانشی

چکیده
در قرآن نسخه عثمان طاها
سَمِّ الْخِیاطِ
نه
سُمّ الخیاط
. . .
" وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی‏ سَمِّ الْخِیاطِ "
فقط قرآن ومُحمّد الرسول ( صلی الله علیه وآله ) ؛" مرجع ومعیار "زبان عربی فصیح"، نه کسی دیگر!
کف پای بعضی از حیوانات
در زبان وزین کُردی. ژهر، ژار
سَمِّ الاِبرَه : سوراخ سوزن
در لغت " سم الابره " جستجو کنید.
سه سَم مُهلِک را مردم هرروز زیاد مصرف میکنند: شکر و نمک و قیاس.
شکر مستقیما از قند ونان و عسل وبستنی وشکلات ومیوه و . . . . میاد.
قیاس = تعمیم = همسان = مثل هم میدانند.
سُم ( لهجه لبنانی ) .
سُمّ الخیاط: سُراخ سوزن خیاطی.
سَمِّ: "بسم الله الرحمان الرحیم" را بگو.
. . .
سُم/ s�m :نقب، جای زمستانه ی گوسفندان درون تپه سار.
مانند: گنگو گفت که داشته اند گله را می برده اند به سُم.
کلیدر
محمود دولت آبادی
سُم/ s�m :نقب، جای زمستانه ی گوسفندان درون تپه سار.
مانند: تا اینجای کلام، عمد مندلو چندان روی خوش نشان او نداده بود، با این همه گل محمد نمی توانست نیمه کاره و جواب نستانده برخیزد و از سُم مندلو بیرون برود.
...
[مشاهده متن کامل]

کلیدر
محمود دولت آبادی
سُم: جایی را نیز گویند که در زمین یا در کوه بکنند و چنان سازند که درون آن توان ایستاد و خوابید، هم چنان که مرتاضان و درویشان از برای خود و چوپانان به جهت گوسفندان سازند.
لغت نامه ی دهخدا
زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی
انتشارات دانشگاه تهران

�سم� . که [درفارسی سُم درپهلوی �سومب �دراوستایی �سُفه �درسانسگرین �شپه �] ( فرهنگ نظام ج3 ) می باشد برخاسته از �سُنب � است . [این قاعده درزبان فارسی شناخته شده است که �نون�و�یا� را درآخرکلمه با میم تشدیدار عوض می کنند ، چنانکه دنب ، سُنب ، وخُب را دُم وسُم وخُم می گویند ] چارشَمبَه، چاهارشَمبَه چهارشنبه ( ابدال ن به م ) ( گویش بلیجانیبنظر می رسد واژه �سم � ازاَسمَجَتَa - samjata: درسنسکریت بعنوان ریشه زبانهای هندواروپایی وازجمله فارسی گرفته شده که بمعنی نمایان نشده - ظاهزنشده می باشد و�ا�ازادات نفی است وبدون �اَ� سَمجَتَ amjataبمعنی پوشیده ومخفی می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

واژۀ سَم :sam درسانسکریت:� سالم � ( دکترجهانشاه درخشانی دردانشنامۀ کاشان )
واژه سنب نیز ازواژه �سمج� واین واژه نیز ازواژه �سمجک� گرفته شده که به شکلهای سُمچه وسُمچ وسُمچک نیزخوانده می شود
سم :مخفف سمچ ( فرهنگ نظام . ج3 ) و سنب نیز خود از سمج، سمچ، سمچه: ( فرهنگ نظام . ج3 ) سُمب ، سُمج بروزن تند ، سمچه ، سُمجه ( نوبهار ) ، ( فرهنگ لغات الفرس پنج بخشی ) ، سنبچه ( نوبهار. ج 2 ) سمنچه. ( آنندراج ) ، سمچک، سمجک ( لغات الفرس اسدی ) سم و سمچ ( فرهنگ رشیدی ) گرفته شده است . درفرهنگهای لغات معنی این واژه چنین آمده است :
سم : دومعنی دارد :اول خانه ها باشد کنده برزیزمین . دوم :ناخن چارپایان ( صحاح الفرس ) سمه: غرواشه، دهار، ( دهخدا ) سُمج: مثقب ؛ پرماه . مته . ( ناظم الاطباء ) ، وهرچیزی که سوراخ کنندبه آن چیزی را ( ناظم الاطباء ) . سنب. [ سُمْب ْ ] ( اِ ) سم چارپایان. ( برهان ) ( جهانگیری ) . سم ستور. ( آنندراج ) ، [ سُم ْ ب َ /ب ِ ] سنبه. - . آلتی که بدان آسیا را تیز کنند. ( آنندراج ) ( شرفنامه ) ( انجمن آرای ناصری ) ( ناظم الاطباء ) ، سنبه: ( سُ بَ یا بِ ) ( اِ. ) = سمبه ( فرهنگ معین ) ، سمج:نقب یعنی سوراخ کردن ، وسمجه حفره زده به زیرزمین وخانه نیز باشد ( فرهنگ لغات الفرس پنج بخشی ) سمج:سوراخ ، حفره، ، ، نقب ( فرهنگ قواس ) سُم ( به وزن قم ) : معروف است . خانه زیرزمینی که دربیابانها جهت مسافران وگوسبندان کنند ( فرهنگ جعفری ) ، پناهگاه زیر زمینی ، سم: آغل گوسفندان ، سمج ( فرهنگ معین ) ، سمج، سمچ، سمچه: اطاق زیززمین که محل نگهداری حیوانات اهلی یا برای شب ماندن مسافران یا محبس مقصران باشد ( فرهنگ نظام ج3 ) ، سمج: نقب وحفرباشد ( فرهنگ قواس ) سُمب ، سُمج بروزن تند ، سمچه ، سُمجه، بروزن سفره : زندان دزدان که برزیرزمین یا بالای کوه سازند . ( فرهنگ نوبهار ) وسمجه حفره زده به زیرزمین وخانه نیز باشد ( فرهنگ لغات الفرس پنج بخشی ) سُم ( فرهنگ رشیدی ) همان سمچ مرقوم باشد بمعنی خانه زیرزمینی که دربیابانه ودهها بجهت مسافران سازند خانة زیرزمینی جهت درویشان، سردابۀ زیرزمین، که زندان دزدان باشد، وگاهی دربیابان سازندبرای مسافران ( فرهنگ رشیدی ) ، سنبچه :خانه زیرزمینی ( نوبهار. ج 2 )
سمه:کُنج:چون گوشه باشد درجایی ، بیغوله وبیغله نیز گویندش ( لغات الفرس سمچ:به ضم وجیم پارسی :سوراخ کرده وکافت به زیرزمین آگنده. ( منتهی الارب ) ، خانه ٔ زیرزمین را گویند که در کوه و صحرا جهت درویشان و خوابیدن گوسفندان کنند. ( برهان ) ( فرهنگ جعفری ) ، محل لشکریان ( فرهنگ نظام ) سقف خانه. ( ناظم الاطبا ) سمه: راهی که در زیر زمین از جائی به جائی سازند. ( ناظم الاطباء ) سُمج = زندان زیرزمینی ( فرهنگ گنج آویز ) . خانه ٔ زیرزمین که آنرا سمنچه نیز گویند. ( آنندراج ) . گوشه و بیغوله ٔ خانه و زاویه. ( ناظم الاطباء ) . کردی �کونج � ( گوشه ) . ( حاشیه ٔ برهان ) سمج. [ س ُ ] ( اِ ) جایی را گویند در زیرزمین یا در کوه بجهت درویشان و فقیران یا گوسفندان بکنند. ( برهان ) . سُم :خانه ها باشد به زیرزمین کنده ( لغات الفرس اسدی ) نهان کرده پوشیده مخفی . ۴ - مدفون دفین درخاک فرو برده . ۵ - نگار کرده ملون منقش . ۶ - مغزدار میان پر. ۷ - سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده . ]فرهنگ لغت دهخدا، . سنب :دخمه ، گنبذ ( دهخدا ) سمه : دهار، ( دهخدا ) ، سنبه. ) . || سقف خانه. ، انگور سیاه. ، زنبورسیاه، مته وپرماه وهرچیزی که سوراخ کننبه آن چیزی را ( ناظم الاطباء ) . ای که از کنکاش درمورد �سنب � یا �سم � یا �شنب�می توان گرفت این است که واژه های سُنب ، شنب ، دخمه ، عجوز ، طربال ، پاتیل ، پاتله ، ، صیصه ، کافت . ، آگنده ، حشو روزن: سوراخی که شعاع آفتاب از راه آن درون خانه درآید. سوراخ. ( آنندراج ) آهون. ( اِ ) رخنه و راه و مجرائی که زیر زمین کنند. نقب. سُمج. سُمجه : آهون. ( دهخدا ) نقب. [ ن َ] ( ع اِ ) سوراخ. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . نغم. سوراخ عمیق بزرگ نافذ. ( ناظم الاطباء ) . ثقب. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) . راهی که در زیر زمین از جائی به جائی سازند. ( ناظم الاطباء ) . سمج. آهون. ( یادداشت مؤلف ) . راهی که پنهان ازچشم مردم و محافظان در زیر زمین تعبیه کنند تا از آن راه به جای مورد نظر داخل شوند و چیزی بدزدند. ج، انقاب، نقاب. سمج: سردابه بزیر زمین که زندان دزدان باشد. ( آنندراج ) زندان که در بالای کوه برای محبوسین سازند. ( آنندراج ) غار: لغت نامه دهخدا:غار. ( ع اِ ) سوراخ در کوه. ( دهار ) . دره و شکاف کوه. ( برهان ) ( دستور اللغة ) . سوراخ کوه. ( مهذب الاسماء ) . سمج که در کوه باشد. شکاف کوه که به خانه مانند باشد
تاموره، دخمه ، سوراخ. ، گوراب ، گورابه، حفر ، کنج ، زاویه ، سردابه ، قبه، گنبد ، ناووس ، صومعه ، خانقاه ، رباط، تکیه ، نهل ، منهل ، . کاره ( ازریسه کره ) ، لغت نامه دهخدا، غار: لغت نامه دهخداغار. ( ع اِ ) سوراخ در کوه. ( دهار ) . دره و شکاف کوه. ( برهان ) ( دستور اللغة ) . سوراخ کوه. ( مهذب الاسماء ) . سمج که در کوه باشد. شکاف کوه که به خانه مانند باشد
پاتیله. [ ل َ/ ل ِ ] ( اِ ) طنجیره. ( فرهنگ اسدی ) . لوید. پاتیل خرد. پاتیلچه. فاثور. ( منتهی الارب ) . طنجره. ( اوبهی ) . طنجیر. تیان. پاتله. هیطله. دیگ حلواپزان ، فاثور ( لغت نامه دهخدا
ومغاک ، کفر امثالهم مترادف همدیگرویا به نوعی رابطه مفهومی ومحتوایی دارندویانوع خاصی از سُنب ویا بخشی ازآن را می رسانند واکثرأدرحوزه اماکن موردتکریم ومراسم آئینی ومرگ وتدفین ، معنا می شوند .
یکی ازاشکال کاربری �سم یا شنب� کاربری آن به شکل �شم یا شنب است مرحوم دهخدا وتعدادی ازلغت شناسان شنب را گنبد ، طاق وقبه و تعدادی ازصاحب نظرا ن واژه شنب را دارای ریشه مغولی وبه معنی بهشت دانسته اند . درفرهنگ نسبتا قدیمی آنندراج پیرامون معنی شنب چنین نگاشته شده است :شَنب بروزن خَنب یعنی خم به معنی گنبد است .
شنب غازان –نام گنبد غازان درتبریز که سلطان محمودغازان ابن ارغن خان ( ارغون ) ساخته ارتفاع آن را یکصد وبیست گز وقطرش را شصت گز نوشته اندکه اکنون خراب است.
شنبه نام اولین روزازایام هفته است وتا شش روزمکرر می شود ، آن را شنبد با دال نیز گفته اند. . . . . وگفته اند شنبد بوزن ومعنی گنبد بوده

سَمیدن.
سَماندن چیزی/جایی.
ذهراگینیدن جایی/چیزی.
سُم در پهلوی سمب sumb بوده است .
شرنگ=sharang
کَف پای بعضی از حیوانات که پای آنها را از آسیب دیدن حفظ میکند.
قسمت زیرین پای بعضی از حیوانات گیاه خوارمانند:گاو، گوسفند، اسب و. . . که باعث می شود هنگام چریدن و راه رفتن و غذا خوردن در زمین های زبر پای آنها را از هرگونه آسیبی حفظ کند.
سم ( toxic ) : [ اصطلاح آکواریم]به هر ماده و یا موجود زنده ای که به ماهیان چه تدریجی و یا سریع آسیب رسانده و موجب بیماری یا مرگ آنها شود در نگاهداری آکواریوم گویند
سم به معنی آب مرگ آور ، سم کوتاه شده ی کلمه سومر است و منظور سرزمین سومر است که به دلیل شوره زار بودن زمینهای کشاورزی و آلوده شدن آبهای شیرین باعث تضعیف اقتصاد و شکست تمدن سومر شد.

زهر ، شرنگ
در زبان آذری به کیسه زهر ی که در کبد وجود دارد اود ( Od ) گفته می شود که به معنی سم می باشد همچنین به زهر مار ( آق ) گفته می شود اصطلاح "ایچوا آق قاتیم" یا "ایچوا زَهَر قاتیم" در ترکی معروف است و همچنین ایلانا آق ویرن ( زهر دهنده به مار ) اسم حیوانی است . همان طور در زبان هندی به مار ( saanp ) و در زبان پشتو ، و سندی به مار "سانپ " گفته می شود که به نظر می رسد با واژه ( سم ) هم ریشه باشند که سم به معنی زهر و مسموم کسی که به او سم داده باشند .
...
[مشاهده متن کامل]

سم در لغت عربی : سموم در لغت به معنی باد سوزانی است که گوئی در تمام روزنه های پوست بدن انسان نفوذ می کند زیرا عرب به سوراخهای بسیار ریز پوست بدن ، مسام ، می گوید و سموم نیز به همین مناسبت بر چنین بادی اطلاق می شود و ماده سم نیز از همان است چرا که در بدن نفوذ کرده و انسان را می کشد یا بیمار میسازد .

سَم در زبان لری هم به معنای ترس است وهم به معنی زهر و ماده کشنده .
پاى اسب
Detox سم زدایی
پای حیوان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس