سریه منذر بن عمرو ساعدی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سریه منذر بن عمرو ساعدی که معروف به غزوه بئر معونه است، در ماه صفر سال سوم هجرت به وقوع پیوست. و سرانجام هفتاد نفر از انصار در این جنگ شهید شدند.
«سریه»؛ «السّریة: الطائفة من الجیش یبلغ اقصاها اربعمائة تبعث الی العدو، و جمعها سرایا سمّوا بذلک لانهم یکونون خلاصة العسکر.» در اصلاح به سپاهی گفته می شود که به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به سوی مکانی و برای انجام ماموریتی اعزام می شوند، بدون آنکه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) همراه آنان باشد.
چگونگی وقوع سریه
نام این سریه در مغازی واقدی به صورت «غزوه بئر معونه» آمده است. این سریه در ماه صفر سال سوم هجرت به وقوع پیوست. "ابو براء عامر بن مالک بن جعفر، " که معروف به «ملاعب الاسنّه» (علت شهرت او به ملاعب الاسنّه به این مناسبت است که، در جنگی میان قیس و تمیم، برادرش گریخت و شاعری خطاب به برادرش گفت: «از جنگ گریختی و برادرت عامر را واگذاشتی که با لبه های بران سنانها ملاعبه و بازی کند.» بود، پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) آمد و برای آن حضرت دو اسب و دو شتر هدیه آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به او فرمود: «من هدیه مشرک را نمی پذیرم و اسلام را بر او عرضه داشت.»او نه اسلام آورد و نه آن را رد کرد و گفت: «ای محمد، من آیین تو را کاری پسندیده و گرامی می بینم، خویشان من پشتیبان من هستند، اگر چند نفری از یاران خود را به همراه من بفرستی، امیدوارم قوم من دعوت تو را بپذیرند و از آیین تو پیروی کنند و اگر آنها به پیروی تو درآیند، کارت بالا خواهد گرفت، » پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: «من از جانب مردم نجد برای یاران خود بیمناکم.» عامر گفت: «نترسید که من آنها را در پناه خود می گیرم و هیچ کس از اهل نجد متعرض آنان نخواهد شد.» میان انصار هفتاد مرد جوان بودند که آنها را قاریان قرآن می نامیدند. آنها شب ها در گوشه ای از شهر مدینه جمع می شدند، نماز می گزاردند و درس می خواندند و تا هنگام صبح بیدار بودند، صبح گاه، برای خانه های پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) آب شیرین و هیزمی که جمع کرده بودند، می آوردند. خانواده هایشان گمان می کردند که در مسجدند و اهل مسجد تصور می کردند که در خانه هایشان هستند. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) نامه ای نوشتند و "منذر بن عمرو ساعدی" را به فرماندهی این هفتاد تن قرار داده و آنها را راهی کردند آنان چون به منطقه چاه معونه، که از آب های بنی سلیم و حد فاصل سرزمین های بنی عامر و بنی سلیم است رسیدند، اردو زدند.
منذر در کنار چاه معونه
منذر بن عمرو ساعدی همراه با راهنمایی از قبیله بنی سلیم، که نامش "مطلب" بود، بیرون رفتند و چون به کنار چاه معونه رسیدند اردو زدند. چهارپایان خودشان را هم به چرا فرستادند و "حارث بن صمّه" و "عمرو بن امیه" را همراه آن کرد. آنگاه، "حرام بن ملحان" را با نامه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و تنی چند از بنی عامر، پیش "عامر بن طفیل"، از بزرگان بنی عامر، فرستاد. هنگامی که حرام نزد عامر رسید، او نامه را نخواند و حرام بن ملحان را کشت و از بنی عامر برای جنگ با اصحاب رسول خدا کمک و یاری خواست. اتفاقا ابو براء هم، پیش از این واقعه، به ناحیه نجد رفته بود که به آنها بگوید که یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) را در حمایت خود گرفته است و نباید کسی متعرض آنان شود. بنی عامر تقاضای عامر بن طفیل را نپذیرفتند و گفتند: ما حمایت ابو براء را رعایت می کنیم. قبیله بنی عامر از رفتن با عامر بن طفیل و جنگ کردن با مسلمانان خودداری کردند و چون عامر بن طفیل این گونه دید، از قبایل دیگر "بنی سلیم، " "عصیّه" و "رعل"، کمک خواست. آنها با او همراهی کردند و او را به ریاست خود برگزیدند. عامر بن طفیل گفت: من ریاست را به تنهایی نمی پذیرم، و این بود که آنان به دنبال او راه افتادند تا به مسلمانان (که از دیر آمدن دوست خود حرام بن ملحان نگران بودند.) رسیدند. مسلمانان که منذر بن عمرو ساعدی فرماندهی آنها را داشت، با مشرکان رویاروی شدند. مشرکان آنان را احاطه کردند و بشدت جنگیدند تا اینکه یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) همگی کشته شدند و فقط منذر بن عمرو زنده ماند. مشرکان به او گفتند: اگر می خواهی به تو امان می دهیم. منذر گفت: «دست در دست شما نمی نهم و امانی هم از شما نمی پذیرم تا اینکه مرا به محل کشته شدن حرام بن ملحان ببرید و از جوار و حمایتی هم که به من داده اید دست بردارید.» آنها مزاحم او نشدند و او را به محل کشته شدن حرام بن ملحان بردند و گفتند: از امان و حمایت خود دست برداشتیم. پس، منذر بن عمرو جنگید تا کشته شد، و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در مورد او فرموده اند: «در برابر مرگ گردن فرازی کرد.» حارث بن صمّه و عمرو بن امیه هنگامی که با گله از چرا بر گشتند، از پرواز لاشخورها بر فراز اردو به شک افتادند و گفتند: «به خدا قسم، یاران ما کشته شده اند و کسی غیر از اهل نجد آنان را نکشته است و چون نزدیک شدند از بالای تپه ای دیدند که یارانشان کشته شده اند و سواران دشمن آنجایند.» حارث بن صمّه به عمرو بن امیه گفت: «نظر تو چیست؟ گفت: فکر می کنم باید خود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) برسانم و این خبر را به او بدهم. حارث گفت: من از جایی که منذر بن عمرو کشته شده است حرکت نمی کنم.» آن دو به مشرکان حمله کردند و حارث دو نفر از ایشان را کشت، مشرکان او را گرفتند و عمرو بن امیّه را هم اسیر کردند، آنها به حارث گفتند: «با تو چه کار کنیم؟ ما دوست نداریم که تو را بکشیم. گفت: مرا به محل کشته شدن منذر بن عمرو و حرام برسانید و از حمایت خود از من دست بردارید.»آنان چنین کردند. سپس آزادش ساختند. اما او دو مرتبه حمله کرد و دو نفر از ایشان را کشت، پس، آنها نیزه های خود را به او فرود آوردند و او را کشتند. عامر بن طفیل به "عمرو بن امیه"، که جنگ نکرده اسیر شده بود گفت: «مادرم نذر کرده بود که برده ای آزاد کند، حالا تو از جانب او آزادی.» پس، موی جلوی سر او را کند و آزادش ساخت.
رسیدن خبر به مدینه
...

پیشنهاد کاربران

بپرس