زمین زراغن بسختی چو سنگ
نه آرامگاه و نه آب و گیا.
بهرامی.
در نرمی و سختی نصیحت باز نگیرم از او در هیچ جای. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316 ).همچو سنگ است تیرش از سختی
دم او همچو دم فلماخن.
نجیبی.
گروگان خوهی سرخ و مرغول رومه بسختی چو خاره به تیزی چو خاده.
سوزنی.
|| طاقت. توان : اول کسی که خر را بر مادیان جهانید تا استر زاد او [ فریدون ] بود و گفت بچه این هر دو مرکب باشد از سختی خر و سبکی اسب. ( فارسنامه ابن البلخی ص 37 ). || ضعف. ناتوانی : تا شود جسم فربهی لاغر
لاغری مرده باشد از سختی.
سعدی.
|| بلا. مصیبت : نبینی که سختی بغایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید.
سعدی.
|| مشقت.( ربنجنی ). رنج. محنت. دشواری. درد و رنج. صعوبت : بلرزید برزین ز سختی سوار
یکی تیر دیگر بزد نامدار.
فردوسی.
کشیدی سپه رابمازندران نگر تا چه سختی رسید اندر آن.
فردوسی.
کنون جای سختی و جای بلاست نشستنگه تیزچنگ اژدهاست.
فردوسی.
ز جستن مرارنج و سختی است بهرانوشه کسی کو بمیرد بزهر.
فردوسی.
از تو همه دردسر و از تو همه سختی از تو همه رنج دل و از تو همه تیمار.
فرخی.
یک هفته زمان باید لا، بلکه دو سه هفته تا دور توان کردن زو سختی و دشواری.
منوچهری.
گاه آن است که از محنت و سختی برهندجای آن است که امروز کنم من طوبی.
منوچهری.
مبارکا خدایی که احکام او در سختی و نرمی تهمت پذیر نیست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309 ). و حال آنکه هر بلایی دفع شده بود و هر سختی جلاء وطن کرده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ).پیر شُدَت بر غم و سختی و رنج
بر طمع راحت شخص جوان.
ناصرخسرو ( دیوان چ کتابخانه تهران ص 317 ).
بترس سخت ز سختی چو کار آسان شد
که چرخ زود کند سخت کار آسان را.
ناصرخسرو.
مهاجرین و انصار که متابع پیغمبر بودند در حال گرسنگی و سختی و دشواری خلاصی یافتند. ( قصص الانبیاء ).آن بمن میرسد ز سختی و رنج
که به جان مرگ را خریدارم.
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...