روایت انصحهم لله و لرسوله الخلیفه الصدیق

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] گاهی دیده می شود که برخی از وهابی ها به این روایت: «انصحهم لله و لرسوله الخلیفة الصدیق وخلیفه الخلیفه الفاروق»، استناد کرده و قصد دارند که از آن مشروعیت خلافت خلفا را ثابت کنند. ما در این مقاله این روایت را از نظر سندی و دلالی بررسی خواهیم کرد.اقتضای بحث علمی این است که به اصل منبع رجوع کنیم و ببینیم این روایت به چه صورت نقل شده؟ و قبل و بعد از آن چه مطالبی آمده است؟ در چه فضایی ایراد شده است؟ و آیا قرینه ای بر اراده معنای مراد متکلم در آن موجود است؟ ابتدا روایت را نقل می کنیم و سپس پاسخ هایی به این شبهه می دهیم.
در ابتدا روایت را از کتاب وقعة الصفین نقل می کنیم و پس از آن منابعی که تمام یا بخشی از آن را نقل کرده اند می آوریم و مطلب را به بحث می نشینیم.کل روایت به نقل از کتاب وقعة صفین:نَصْرٌ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ اَبِی وَرَقِ اَنَّ ابْنَ عُمَرَ بْنِ مَسْلَمَةَ الْاَرْحَبِیَّ اَعْطَاهُ کِتَاباً فِی اِمَارَةِ الْحَجَّاجِ بِکِتَابٍ مِنْ مُعَاوِیَةَ اِلَی عَلِیٍّ قَالَ: وَاِنَّ اَبَا مُسْلِمٍ الْخَوْلَانِیَقَدِمَ اِلَی مُعَاوِیَةَ فِی اُنَاسٍ مِنْ قُرَّاءِ اَهْلِ الشَّامِ فَقَالُوا یَا مُعَاوِیَةُ عَلَامَ تُقَاتِلُ عَلِیّاً وَلَیْسَ لَکَ مِثْلُ صُحْبَتِهِ وَلَا هِجْرَتِهِ وَلَا قَرَابَتِهِ وَلَا سَابِقَتِهِ قَالَ لَهُمْ مَا اُقَاتِلُ عَلِیّاً وَاَنَا اَدَّعِی اَنَّ لِی فِی الْاِسْلَامِ مِثْلَ صُحْبَتِهِ وَلَا هِجْرَتِهِ وَلَا قَرَابَتِهِ وَلَا سَابِقَتِهِ وَلَکِنْ خَبِّرُونِی عَنْکُمْ اَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ اَنَّ عُثْمَانَ قُتِلَ مَظْلُوماً قَالُوا بَلَی قَالَ فَلْیَدَعْ اِلَیْنَاقَتَلَتَهُ فَنَقْتُلَهُمْ بِهِ وَلَا قِتَالَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُ قَالُوا فَاکْتُبْ کِتَاباً یَاْتِیهِ بَعْضُنَا فَکَتَبَ اِلَی عَلِیٍّ هَذَا الْکِتَابَ مَعَ اَبِی مُسْلِمٍ الْخَوْلَانِیِّ فَقَدِمَ بِهِ عَلَی عَلِیٍّنصر، از عمر بن سعد، از ابوروق (که ابن عمر بن مسلمه ارحبی نامه ای در برابر نامه ای از معاویه به علی، در امارت حجاج به او داده) گوید:ابومسلم خولانی با مردمی از روستاهای شام نزد معاویه آمدند و به او گفتند: ای معاویه برچه پایه ای با علی پیکار می کنی که ترا نه صحبت و نه خویشاوندی (با پیامبر اکرم) و نه هجرت و نه سابقه ای چون او باشد؟ به ایشان گفت: من با علی از آن رو پیکار نمی کنم که مدّعی صحابی بودن و هجرت و قرابت و سابقه ای چون او هستم؛ ولی شما خود به من بگویید، آیا نمی دانید که عثمان مظلومانه کشته شد؟ گفتند: چرا. گفت:پس باید وی قاتلان عثمان را به ما واگذارد تا ایشان را به قصاص آن (خون ناروا) بکشیم و (در آن صورت) میان ما و علی جنگی نخواهد بود. گفتند: پس نامه ای بنویس تا افرادی از ما برند. پس این نامه را به علی نوشت و به ابو مسلم خولانی سپرد.سپس نصر بن مزاحم، مطلب را این گونه ادامه می دهد که مسلم خولانی نزد امیرمؤمنان (علیه السّلام) آمد و خطبه ای با این مضمون خواند:ثُمَّ قَامَ اَبُو مُسْلِمٍ خَطِیباً فَحَمِدَ اللَّهَ وَاَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: اَمَّا بَعْدُ فَاِنَّکَ قَدْ قُمْتَ بِاَمْرٍ وَتَوَلَّیْتَهُوَاللَّهِ مَا اُحِبُّ اَنَّهُ لِغَیْرِکَ اِنْ اَعْطَیْتَ الْحَقَّ مِنْ نَفْسِکَ اَنَّ عُثْمَانَ قُتِلَ مُسْلِماً مُحْرِماًمَظْلُوماً فَادْفَعْ اِلَیْنَا قَتَلَتَهُ وَاَنْتَ اَمِیرُنَا فَاِنْ خَالَفَکَ اَحَدٌ مِنَ النَّاسِ کَانَتْ اَیْدِینَا لَکَ نَاصِرَةً وَاَلْسِنَتُنَا لَکَ شَاهِدَةً وَکُنْتَ ذَا عُذْرٍ وَ حُجَّةٍ.ابومسلم پس از تقدیم نامه به علی به خطبه برخاست و خدا را سپاس و ستایش کرد و گفت: «اما بعد، تو به (تصدّی) کاری برخاستی و عهده دار آن شدی که خداوند در صورتی که خود انصاف ورزی و داد دهی، آن را برای دیگر کس نخواهد.اما عثمان در حالی کشته شد که مسلمان و مظلوم و حرمتش واجب بود، پس قاتلان او را به ما سپار، و تو امیر و فرمانروای مایی، و اگر یکی از مردم با تو مخالفت ورزد ما همه دست یاری خود را به تو دهیم و زبانمان گواه توست و تو را عذر و حجّت باشد (که به درخواست و اصرار ما تسلیم شان کردی).»سپس در ادامه امیرمؤمنان (علیه السّلام) در پاسخ ابومسلم خولانی می فرماید:فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ «اغْدُ عَلَیَّ غَداً فَخُذْ جَوَابَ کِتَابِکَ» فَانْصَرَفَ ثُمَّ رَجَعَ مِنَ الْغَدِ لِیَاْخُذَ جَوَابَ کِتَابِهِ فَوَجَدَ النَّاسَ قَدْ بَلَغَهُمُ الَّذِی جَاءَ فِیهِ فَلَبِسَتِ الشِّیعَةُ اَسْلِحَتَهَا ثُمَّ غَدَوْا فَمَلَئُوا الْمَسْجِدَ وَاَخَذُوا یُنَادُونَ کُلُّنَا قَتَلَ ابْنَ عَفَّانَ وَاَکْثَرُوا مِنَ النِّدَاءَ بِذَلِکَ وَاُذِنَ لِاَبِی مُسْلِمٍ فَدَخَلَ عَلَی عَلِیٍّ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَدَفَعَ اِلَیْهِ جَوَابَ کِتَابِ مُعَاوِیَةَ فَقَالَ لَهُ اَبُو مُسْلِمٍ قَدْ رَاَیْتُ قَوْماً مَا لَکَ مَعَهُمْ اَمْرٌ قَالَ «وَمَا ذَاکَ؟» قَالَ بَلَغَ الْقَوْمَ اَنَّکَ تُرِیدُ اَنْ تَدْفَعَ اِلَیْنَا قَتَلَةَ عُثْمَانَ فَضَجُّوا وَاجْتَمَعُوا وَلَبِسُوا السِّلَاحَ وَزَعَمُوا اَنَّهُمْ کُلَّهُمْ قَتَلَةُ عُثْمَانَ فَقَالَ عَلِیٌّ: «وَاللَّهِ مَا اَرَدْتُ اَنْ اَدْفَعَهُمْ اِلَیْکَ طَرْفَةَ عَیْنٍ لَقَدْ ضَرَبْتُ هَذَا الْاَمْرَ اَنْفَهُ وَعَیْنَیْهِ مَا رَاَیْتُهُ یَنْبَغِی لِی اَنْ اَدْفَعَهُمْ اِلَیْکَ وَلَا اِلَی غَیْرِکَ.» فَخَرَجَ بِالْکِتَابِ وَهُوَ یَقُولُ الْآنَ طَابَ الضِّرَابُ.فردا نزد من آی و پاسخ نامه ات را بستان. او برفت و چون روز دیگر باز آمد تا پاسخنامه اش را بستاند، مردم از مضمون نامه ای که آورده بود آگاه شده بودند، پس گروهی شیعیان سلاح پوش از صبحگاه مسجد را انباشته بودند و بانگ می زدند:ما همگی ابن عفان را کشته ایم . به ابومسلم اجازه ورود دادند و خدمت امیرمؤمنان علی آمد که پاسخ نامه اش را بگیرد و به وی گفت: اینک گروهی را دیدم که تو را با وجود آنان فرمانی نباشد. گفت: چه دیدی؟ گفت: به این گروه خبر رسیده بود که تو قصد آن داری که قاتلان عثمان را به ما سپاری، بانگ و فریاد بر آوردند و سلاح پوشیدند و ادعا کردند که همگی قاتلان عثمانند. علی گفت: «به خدا سوگند من یک لحظه هم نخواسته ام آنان را به تو سپارم، این کار تمام شده است و با توجه به آنچه خود دیدی مرا بایسته است که ایشان را نه به تو و نه به دیگری نسپارم».پس نامه را گرفت و بیرون آمد و می گفت: اینک پیکار نیک آمد. (که چاره ای از آن نیست).
← متن نامه معاویه به امام علی
اصل کتاب قابل اعتماد نیست:تنها کسی که در میان متقدمان این روایت را نقل کرده است، نصر بن مزاحم در کتاب وقعة الصفین است. مصدر سایر محدثان در قرون بعدی همگی کتاب نصر بن مزاحم است و در حقیقت مصدر دیگری غیر از این کتاب ندارد.محقق و پژوهشگر این کتاب آقای محمّد هارون مصری در مقدمه خودش درباره ویژگی کتاب می نویسد که این کتاب اوّلین بار در سال ۱۴۱۰ در ایران چاپ حجری شده است. سپس در ادامه محقق کتاب می گوید:وقد طمست بعض کلمات هذه النسخة، ووقع فیها کثیر من التحریف والتصحیف، والزیادة، والنقص، وهذه النسخة هی التی قد اخذتها اصلا فی نشر هذا الکتاب و تحقیقه....بعضی از کلمات این نسخه پاک شده بود، و تحریف و کم و کاستی، و زیاد کردن کلمات به آن فراوان دیده می شود، و من همین نسخه را اصل قرار دادم...نتیجه: بنابراین اصل کتاب به صورت درست به دست ما نرسیده است و چنین کتابی ارزش استناد نخواهد داشت.
بررسی سند روایت در نظر شیعه و اهل سنت
سند روایت در نظر شیعه و اهل سنت ضعیف است.در سند این روایت افرادی وجود دارد که از نظر شیعه و سنی ضعیف هستند و سخن شان بی اعتبار. ما به صورت تک تک تمام روات آن را بررس خواهیم کرد:
← نصربن مزاحم
...

پیشنهاد کاربران

بپرس