رستمدار
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
رستمدار نامی است که از دوره مغول تا عصر صفویه به ناحیه رویان بخشی از خاک طبرستان[ ۱] ( بعدها محال ثلاث: تنکابن، کلارستاق، کجور ) که از مازندران و تا گیلان کشیده شده[ ۲] داده شده است. این منطقه تحت فرمان فرمانروایان خرده پایی با عنوان استَندار ( یکی از قدرتمند ترین استَندار که در رستمدار حکومت میکرد ملک کیومرث یکم که در کجور خاچک دفن شده ) بوده که از هر دو ولایت حاشیه خزر مستقل بودند. [ ۳] در کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب که به سال ۳۷۲ قمری تالیف شده است چنین آمده که قسمتی از طبرستان سلطانی جداگانه به نام «استندار» داشت و شهر های ناتل و چالوس و روذان ( رویان ) و کلار جزء این قسمت بود. [ ۴] سابقا طبرستان شامل گرگان، استرآباد، مازندران و رستمدار می شد یعنی سرتاسر ناحیه ای که بین دینار جاری در مشرق و ملاط لنگرود ( واقع در گیلان ) در مغرب بود را شامل می گشت. سرحدات قدیمی رستمدار عبارت بود از: سیسنگان یا رودخانه مانهیر در مشرق و ملاط لنگرود در مغرب. مدتی بعد این سرحدات تغییر شکل یافتند و می توان گفت که رستمدار ناحیه ای را که از آمل تا گیلان ادامه می یافت شامل می شد. رویان نام اراضی مسطح بود ولی همچنین به سرتاسر رستمدار نیز گفته می شد. [ ۵] کوهستان رویان را به اعتبار فرمانروایان پادوسبانی آن که در آغاز اسپهبد و بعدا «استندار» نامیده می شدند، «ناحیه استندار» می گفتند. از قرن هفتم به بعد در کتاب های جغرافیا و تاریخ از رویان به نام «رستمدار» یاد شده که شکل منحرف شده استندار است و حدود خاک آن را در دشت و زمین های هموار تا نمکاوه رود پیش برده اند. پادوسبانیان که بزرگان دیلم و حکام گیلان بیشتر اوقات از آنان پیروی می کردند، در آغاز لقب اسپهبد داشتند. گرچه لب دریا و دشت رویان را گاهی امرای عرب و داعیان علوی و امرای خراسان می گرفتند، اما نواحی کوهستانی تا حدود دیلمستان را پیوسته در تصرف داشتند و بدینجهت آنها را «استندار» نیز خوانده اند که بمعنی فرمانروای کوهستان است چه استان به زبان طبری کوه را گویند. بعد ها به ابتدای تام خود عنوان «ملک» را می افزودند. [ ۶] [ ۷] [ ۸] از قرن هفتم تا دوره صفویه منطقهٔ رویان عمدتاً با نام رویان یا رستمدار شناخته می شد و در این دوره مرزهای ولایت رستمدار شامل مناطق کجور، نور، کلارستاق، طالقان، لاریجان، لواسانات، شمیرانات و مناطق پشت کوه البرز مرکزی می شد. [ ۹] به نقل از ظهیرالدین مرعشی، حدود رستمدار از سی سنگان تا نمکاوه رود بوده است. [ ۱۰]


این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف


wiki: رستمدار
دانشنامه آزاد فارسی
رُستمدار
از ولایات سابق مازندران، در شمال ایران. قدمت آن به روزگار مغول و پس از آن می رسد. حد شرقی آن در سی سنگان که مصب رودخانۀ کجور است، قرار داشت و مرز غربی آن گاه ملاط لنگرود و گاه سختسر (رامسر) و در میانه قرن ۷ق نمک آوه رود (نمک آبرود) بود. مرعشی که خود این مرزبندی را اعلام داشته است، گاه ولایت رستمدار را با خاک رویان برابر دانسته است. خاندان پادوسپانان در رستمدار حکومت داشتند. از شهرهای ولایت رستمدار، نور، لارز (لار)، لارجان، ناتل و کجور بوده است. پس از آن که دودمان پادوسپانان در روزگار شاه عباس صفوی اول برافتاد، ولایت رستمدار تجزیه شد و نام این قلمرو پادشاهی رفته رفته از زبان و قلم افتاد.
از ولایات سابق مازندران، در شمال ایران. قدمت آن به روزگار مغول و پس از آن می رسد. حد شرقی آن در سی سنگان که مصب رودخانۀ کجور است، قرار داشت و مرز غربی آن گاه ملاط لنگرود و گاه سختسر (رامسر) و در میانه قرن ۷ق نمک آوه رود (نمک آبرود) بود. مرعشی که خود این مرزبندی را اعلام داشته است، گاه ولایت رستمدار را با خاک رویان برابر دانسته است. خاندان پادوسپانان در رستمدار حکومت داشتند. از شهرهای ولایت رستمدار، نور، لارز (لار)، لارجان، ناتل و کجور بوده است. پس از آن که دودمان پادوسپانان در روزگار شاه عباس صفوی اول برافتاد، ولایت رستمدار تجزیه شد و نام این قلمرو پادشاهی رفته رفته از زبان و قلم افتاد.
wikijoo: رستمدار
پیشنهاد کاربران
۱. ریشه در واژهٔ �رَست� ( به معنای رستیدن و رستگاری ) :
در این برداشت، جزء نخستِ واژه �رست� از ریشهٔ �رستن� به معنای روییدن، برآمدن یا رستگار شدن گرفته شده است و جزء دوم �دار� ( در فارسی میانه و عربی ) به معنای مکان یا جایگاه است؛ مانند �دارالسلام� یا �دارالملک�. در نتیجه، ترکیبِ رستمدار می تواند به معنای �جایگاه رستگاری� یا �سرزمین آباد� دانسته شود.
... [مشاهده متن کامل]
۲. دگرگونی زبانی از �اِستَندار / اِستَنداران�:
بر پایهٔ برخی پژوهش های زبان شناسی تاریخی، واژهٔ �رستمدار� ممکن است دگرگونی یا صورت عامیانهٔ �اِستَندار� ( یا �اِستَنداران� ) باشد که در متون ساسانی و نخستین دوران اسلامی به معنای �دارندهٔ اقتدار، فرمانروای ناحیه� آمده است. با گذر زمان، در زبان طبری و فارسی محلی، �اِستَندار� به صورت �رَستمدار� درآمده و معنای �قلمرو استندار� یا �جایگاه خاندان فرمانروا� را به خود گرفته است.
۳. ارتباط با نامِ پهلوانیِ �رُستم�:
گروهی از محققان احتمال داده اند که نام �رستمدار� از تأثیرِ نامِ اسطوره ای رستم، پهلوانِ نامدارِ شاهنامه، گرفته شده باشد. در این تفسیر، واژهٔ �دار� همچنان به معنای مکان یا قلمرو است و �رستمدار� در اصل می تواند به مفهومِ �جایگاهِ رستم� یا �سرزمینِ پهلوانی� باشد.
در این برداشت، جزء نخستِ واژه �رست� از ریشهٔ �رستن� به معنای روییدن، برآمدن یا رستگار شدن گرفته شده است و جزء دوم �دار� ( در فارسی میانه و عربی ) به معنای مکان یا جایگاه است؛ مانند �دارالسلام� یا �دارالملک�. در نتیجه، ترکیبِ رستمدار می تواند به معنای �جایگاه رستگاری� یا �سرزمین آباد� دانسته شود.
... [مشاهده متن کامل]
۲. دگرگونی زبانی از �اِستَندار / اِستَنداران�:
بر پایهٔ برخی پژوهش های زبان شناسی تاریخی، واژهٔ �رستمدار� ممکن است دگرگونی یا صورت عامیانهٔ �اِستَندار� ( یا �اِستَنداران� ) باشد که در متون ساسانی و نخستین دوران اسلامی به معنای �دارندهٔ اقتدار، فرمانروای ناحیه� آمده است. با گذر زمان، در زبان طبری و فارسی محلی، �اِستَندار� به صورت �رَستمدار� درآمده و معنای �قلمرو استندار� یا �جایگاه خاندان فرمانروا� را به خود گرفته است.
۳. ارتباط با نامِ پهلوانیِ �رُستم�:
گروهی از محققان احتمال داده اند که نام �رستمدار� از تأثیرِ نامِ اسطوره ای رستم، پهلوانِ نامدارِ شاهنامه، گرفته شده باشد. در این تفسیر، واژهٔ �دار� همچنان به معنای مکان یا قلمرو است و �رستمدار� در اصل می تواند به مفهومِ �جایگاهِ رستم� یا �سرزمینِ پهلوانی� باشد.