رد منطق ابن تیمیه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابن تیمیه دین اسلام را دین فطرت می خواند و عقل را موافق و مطابق نقل می شمارد و لذا با این تفکر جای گاهی برای عقل درباره الهیات و احکام و اخلاق و سرنوشت انسان قائل نیست.
ابن تیمیه دین اسلام را دین فطرت می خواند و عقل را موافق و مطابق نقل می شمارد و حتی احکام عقل را مأخوذ از قرآن و احکام شرع می داند. بدیهی است که چنین کسی باید با علوم عقلی مستقل مخالف باشد و با حکما و فلاسفه که درباره خداشناسی و کلام ، عقایدی مستقل اظهار داشته اند، مخالفت کند. البته او نظر فلاسفه طبیعی و ریاضی را در حوزه مخصوص طبیعت و ریاضیات قبول دارد، اما به هیچ وجه درباره الهیات و احکام و اخلاق و سرنوشت انسان ، برای ایشان حق اظهارنظر قائل نیست .
جای گاه منطق ارسطویی
او دین اسلام را مطابق آیه ۳۰ از سوره روم ، دین فطرت می خواند: فَاَقِم ْ وَجْهَک َ لِلدّین ِ حَنیفاً فِطْرَت َ اللّه ِ فَطَرَ النّاس َ عَلَیها.... او با این اعتقاد منکر فلسفه و منطق است و مخصوصاً منطق را که منطقیان آن را راه کسب حقایق و روش درست اندیشه می شمارند، سخت منکر است و عقیده دارد که منطق ارسطویی راه به حقیقت نمی برد و بر خلاف آن چه ادعا می شود، راه درست تفکر و دوری از خطای اندیشه هم نیست . او در این دو کتاب تألیف کرده است که مهم ترین آن دو کتاب الرد عی المنطقیین نام دارد و ظاهراً همان است که نصیحة اهل الایمان فی الرد علی منطق الیونان نیز نامیده می شود، و سیوطی گفته است که در ۲۰ «کراسه » است و آن را خلاصه کرده و جهد القریحة فی تجرید النصیحة نام نهاده است .
وضعی بودن منطق
ابن تیمیه می گوید: منطق «صناعت وضعی اصطلاحی » است و با این سخن اشاره دارد به این که منطق را ارسطو «وضع » کرده است . او می گوید: چیزی که «وضعی » باشد از امور حقیقی علمی نتواند بود، زیرا حقایق منوط و مربوط به وضع کسی نیست . امور وضعی با اختلاف اوضاع و احوال فرق می کند، مثلاً لغات و زبان ها اموری وضعی هستند و با اختلاف اقوام و امم تفاوت می یابند. اگر منطق وضعی است ، نمی تواند میزان علوم و حقایق باشد، زیرا حقایق و امور علمی با اختلاف اوضاع و احوال فرق نمی کند و همواره یک سان است . این که می گویند «منطق میزان علوم عقلی است » و «رعایت آن ذهن را از خطا در اندیشه باز می دارد» و آن را با عروض که میزان شعر است و نحو که میزان زبان عربی است ، مقایسه می کنند، درست نیست ، زیرا شعر و زبان از امور وضعی هستند، بر خلاف حقایق و عقلیات که از قبیل فطریات است و تابع وضع و معیار وضعی شخص معینی نیست و قابل تقلید از کسی هم نیست . مردم امم و طوایف ، قرن ها پیش از آن که ارسطو به دنیا بیاید و منطق او را ببینند و بشناسند، اندیشه و تفکر داشته اند و درباره بسیاری از حقایق درست فکر می کرده اند. از زمان ارسطو به بعد هم بسیاری از اشخاص و حتی اکثر مردم ، بی آن که منطق ارسطو را بشناسند، درست فکر می کنند و راه به حقایق می برند.
حد و قیاس
...

پیشنهاد کاربران

بپرس