جز سایه درین راه کسی همره ما نیست
خضری بجز از نقش قدم راهنما نیست.
طبعی ( از شعوری ).
دلیل ؛ راهنما. ضلاضل ؛ راهنمای ماهر. ضلضلة؛ راهنمای ماهر. مِدسَع؛ هادی و راهنما. مِسدِع ؛ راهنما. هادی ؛ راهنما. هدو؛ راهنما. ( منتهی الارب ).- راهنمای سفر ؛دلیل راه. بذق. بیذق. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به راهنمای شود.
|| بمجاز، راهبر. رهبر. مرشد. رهنمون. راهنمون. پیشوا : و جاه پدران رشدیافته خود را یافت و بر جای پیشینیان راهنمایان خویش به استقلال نشست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ). || پیشوای مذهبی. رهبر دینی. پیامبر : درمیخواهد از خدا مددکاری در آنچه او را بر آن واداشته و راهنمایانش در آنچه طلب رعایت کرده ازو. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313 ).