راغب
/rAqeb/
مترادف راغب: آرزومند، خواستار، خواهان، داوطلب، شایق، مایل، مشتاق
متضاد راغب: بیزار
برابر پارسی: گراینده، گرایش، خواهان
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: دارای میل و رغبت به چیزی یا کسی، مایل، خواهان، ( اَعلام ) حسن به ابن محمّد، راغب اصفهانی: [قرن و هجری] فقیه و ادیب ایرانی، مؤلف تفسیر قرآن، مفردات الفاظ القرآن، اَلذَریعه اِلی مکارِم الشریعه که به نام اَلنَّوادِر به فارسی ترجمه شده است
برچسب ها: اسم، اسم با ر، اسم پسر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
دلم بردی و گفتی دل نگه دار
که دل در عشق راغب می نماید.
عطار.
- راغب جهاد ؛ مایل بجنگ و جهاد. ( ناظم الاطباء ).|| روبرگردان و اعراض کنان. ( ناظم الاطباء ). اعراض کننده و بی میل شونده به چیزی و ترک کننده آن را. ( از اقرب الموارد ). اعراض کننده از چیزی. ( از المنجد ). || درخواست کنان. || خاضع و خاشع. ( ناظم الاطباء ). زاری کننده به کسی. ( از اقرب الموارد ). زبون. ( دهار ).
راغب. [ غ ِ ] ( اِخ ) ادریس بک. ( معجم المطبوعات ). رجوع به ادریس بک در همین لغت نامه شود.
راغب. [ غ ِ ] ( اِخ ) میخائیل. اوراست : العزوبة و الزواج. ( از معجم المطبوعات ج 1 ).
فرهنگ فارسی
رغبت کننده، خواهان، مایل
( اسم ) رغبت کننده مایل خواهان جمع راغبین .
میخائیل
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی رَاغِبٌ ... عَنْ: روی گردان از(کلمه رغبت وقتی با لفظ " عن "متعدی شود ، معنای اعراض و نفرت را میدهد ، و چون با لفظ " فی "متعدی شود ، معنای میل و شوق را میدهد )
معنی رَاکِعاً: رکوع کننده (رکوع - بنا به گفته راغب - به معنای مطلق انحنا و خم شدن است . )
معنی رَاکِعُونَ: رکوع کنندگان (رکوع - بنا به گفته راغب - به معنای مطلق انحنا و خم شدن است . )
معنی رَّاکِعِینَ: رکوع کنندگان (رکوع - بنا به گفته راغب - به معنای مطلق انحنا و خم شدن است . )
معنی خَرَّ: به خاک افتاد (از خرور به معنی به خاک افتادن کلمه خر - به طوری که راغب گفته - به معنای افتادن و سقوطی است که صدای خریر از آن شنیده شود ، و خریر به معنای صدای آب ، باد ، و امثال آن است که از بالا به پایین ریخته شود . )
معنی تَبَّتْ: از هر خیری کوتاه باد-بریده باد (تب و تباب به معنای خسران و هلاکت است و راغب آن را به دوام خسران معنا کرده . بعضی هم گفتهاند به معنای خیبت و نومیدی است و بعضی دیگر آن را به معنای تهی دستی از همه خیرها دانستهاند )
معنی لَا یَجْرِمَنَّکُمْ: شما را نکِشاند (جرمه و یجرمه معنایش این است که او را وادار به جرم کرد ، و اگر معصیت را هم جریمه میگویند چون وبال و عقوبت آن ، که یا مال است و یا شکنجه بر آدمی تحمیل میشود . راغب گفته است : اصل در معنای ماده جیم - را - میم بریدن است)
معنی أَدْلَیٰ: دلو (نوعی سطل )را از چاه بیرون کشید (راغب در مفردات گفته : ورود در اصل لغت به معنای آب طلب کردن بوده و بعدها در غیر آن هم استعمال شده . و در معنای دلو گفته : دلوت الدلو - که ثلاثی مجرد است - به معنای دلو را به چاه سرازیر کردم است ، ولی ادلیت الدلو -...
معنی ﭐخْسَؤُواْ: ای سگان گم شوید-ای سگان دور شوید(خسات الکلب فخسئا معنایش این است که سگ را از روی اهانت چخ کردم ، رفت و در گوشهای نشست ، و عرب وقتی میخواهد به سگ بگوید : چخ ، میگوید : اخسا و بنا به گفته راغب ، در کلام ،استعاره کنایهای به کار رفته ، و مراد ازاین ک...
معنی مُجْرِمُ: گناهکار (کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسند استعمال شده ، پس کلمه جرم - به ضمه و فتحه جیم - به معنای اکتساب و کسب ک...
معنی مُجْرِمُونَ: گناهکاران (کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسند استعمال شده ، پس کلمه جرم - به ضمه و فتحه جیم - به معنای اکتساب و کسب...
معنی مُجْرِمِینَ: گناهکاران (کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسند استعمال شده ، پس کلمه جرم - به ضمه و فتحه جیم - به معنای اکتساب و کسب...
معنی عَیِینَا: خسته شدیم (کلمه عی که مصدر عیینا است - به طوری که راغب میگوید - به معنای ناتوانی وکسالتی است که بعد از انجام کاری عارض میشود . وقتی میگوییم : أعیانی کذاو یا عییت بکذا معنای اولی این است که فلان کار مرا خسته کرد ، و دومی این است که مناز فلان کار خسته ...
معنی مُجَرِمِیهَا: گناهکاران آن(در اصل مجرمین بوده که به دلیل مضاف واقع شدن نون آن حذف گردیده است . کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسن...
ریشه کلمه:
رغب (۸ بار)
معنی رَاکِعاً: رکوع کننده (رکوع - بنا به گفته راغب - به معنای مطلق انحنا و خم شدن است . )
معنی رَاکِعُونَ: رکوع کنندگان (رکوع - بنا به گفته راغب - به معنای مطلق انحنا و خم شدن است . )
معنی رَّاکِعِینَ: رکوع کنندگان (رکوع - بنا به گفته راغب - به معنای مطلق انحنا و خم شدن است . )
معنی خَرَّ: به خاک افتاد (از خرور به معنی به خاک افتادن کلمه خر - به طوری که راغب گفته - به معنای افتادن و سقوطی است که صدای خریر از آن شنیده شود ، و خریر به معنای صدای آب ، باد ، و امثال آن است که از بالا به پایین ریخته شود . )
معنی تَبَّتْ: از هر خیری کوتاه باد-بریده باد (تب و تباب به معنای خسران و هلاکت است و راغب آن را به دوام خسران معنا کرده . بعضی هم گفتهاند به معنای خیبت و نومیدی است و بعضی دیگر آن را به معنای تهی دستی از همه خیرها دانستهاند )
معنی لَا یَجْرِمَنَّکُمْ: شما را نکِشاند (جرمه و یجرمه معنایش این است که او را وادار به جرم کرد ، و اگر معصیت را هم جریمه میگویند چون وبال و عقوبت آن ، که یا مال است و یا شکنجه بر آدمی تحمیل میشود . راغب گفته است : اصل در معنای ماده جیم - را - میم بریدن است)
معنی أَدْلَیٰ: دلو (نوعی سطل )را از چاه بیرون کشید (راغب در مفردات گفته : ورود در اصل لغت به معنای آب طلب کردن بوده و بعدها در غیر آن هم استعمال شده . و در معنای دلو گفته : دلوت الدلو - که ثلاثی مجرد است - به معنای دلو را به چاه سرازیر کردم است ، ولی ادلیت الدلو -...
معنی ﭐخْسَؤُواْ: ای سگان گم شوید-ای سگان دور شوید(خسات الکلب فخسئا معنایش این است که سگ را از روی اهانت چخ کردم ، رفت و در گوشهای نشست ، و عرب وقتی میخواهد به سگ بگوید : چخ ، میگوید : اخسا و بنا به گفته راغب ، در کلام ،استعاره کنایهای به کار رفته ، و مراد ازاین ک...
معنی مُجْرِمُ: گناهکار (کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسند استعمال شده ، پس کلمه جرم - به ضمه و فتحه جیم - به معنای اکتساب و کسب ک...
معنی مُجْرِمُونَ: گناهکاران (کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسند استعمال شده ، پس کلمه جرم - به ضمه و فتحه جیم - به معنای اکتساب و کسب...
معنی مُجْرِمِینَ: گناهکاران (کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسند استعمال شده ، پس کلمه جرم - به ضمه و فتحه جیم - به معنای اکتساب و کسب...
معنی عَیِینَا: خسته شدیم (کلمه عی که مصدر عیینا است - به طوری که راغب میگوید - به معنای ناتوانی وکسالتی است که بعد از انجام کاری عارض میشود . وقتی میگوییم : أعیانی کذاو یا عییت بکذا معنای اولی این است که فلان کار مرا خسته کرد ، و دومی این است که مناز فلان کار خسته ...
معنی مُجَرِمِیهَا: گناهکاران آن(در اصل مجرمین بوده که به دلیل مضاف واقع شدن نون آن حذف گردیده است . کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسن...
ریشه کلمه:
رغب (۸ بار)
wikialkb: رَاغِب
[ویکی فقه] راغب (ابها م زدایی). راغب ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • راغب اصفهانی، حسین بن محمد بن مفضل راغب اصفهانی، صاحب کتاب المفردات• راغب مصطفی غلوش، استاد بزرگ قرائت مصری در عصر حاضر• شیخ راغب حرب، از علمای لبنان و از مبارزین بر علیه رژیم غاصب اسرائیل و شهید• محمد راغب الطباخ، محمد راغب الطباخ بن محمود بن هاشم بن السید احمد بن السید محمد، معروف به طباخ حلبی، از عالمان اهل تسنن سوریه
...
...
wikifeqh: راغب
جدول کلمات
مترادف ها
راضی، خواهان، مشتاق، حاضر، خواستار، مایل، راغب
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
راهنمای واژگان کمتر شنیده شده:
زاب=صفت
بن واژه=مصدر، همانند خواندن، شنیدن
کنشگر=کننده، فاعل
زاب های کنشگر=صفت های فاعلی
گرایا، گراینده برابر های این واژه هستند.
پسوند واژه نخستین "ا" می باشد که واژه ای می سازد که کننده بن واژه است. برای نمونه کوشا، کننده و انجام دهنده "کوشیدن" است.
... [مشاهده متن کامل]
پسوند واژه دوم "نده" است که همانند "ا" می باشد و واژه ای می سازد که کننده بن واژه خودش است برای نمونه خواننده می شود کسی که خواندن را انجام می دهد.
این دو پسوند برای ساختن زاب های کنشگر است. پسوند های دیگری همچون "گر، کار" نیز برای همین کار هستند.
زاب=صفت
بن واژه=مصدر، همانند خواندن، شنیدن
کنشگر=کننده، فاعل
زاب های کنشگر=صفت های فاعلی
گرایا، گراینده برابر های این واژه هستند.
پسوند واژه نخستین "ا" می باشد که واژه ای می سازد که کننده بن واژه است. برای نمونه کوشا، کننده و انجام دهنده "کوشیدن" است.
... [مشاهده متن کامل]
پسوند واژه دوم "نده" است که همانند "ا" می باشد و واژه ای می سازد که کننده بن واژه خودش است برای نمونه خواننده می شود کسی که خواندن را انجام می دهد.
این دو پسوند برای ساختن زاب های کنشگر است. پسوند های دیگری همچون "گر، کار" نیز برای همین کار هستند.
راغب: مشتاق.
أَدْعُوکَ یَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِیاًخَائِفاً ( فرازی از دعای ابو حمزه ثمالی ) تو را می خوانم ای پروردگارم در حال هراس واشتیاق و امید و بیم،
در ضمن:
راهب:هراسان.
راجی: امیدوار.
خائف:ترسان.
أَدْعُوکَ یَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِیاًخَائِفاً ( فرازی از دعای ابو حمزه ثمالی ) تو را می خوانم ای پروردگارم در حال هراس واشتیاق و امید و بیم،
در ضمن:
راهب:هراسان.
راجی: امیدوار.
خائف:ترسان.
گرایا
مایل ، علاقه مند ، مشتاق
مایل ، مشتاق ، علاقه مند
آرزومند
رغبت
علاقه مند
علاقه
مایل
مشتاق
شور و شوق
مایل
مشتاق
شور و شوق
علاقه مند. مایل.