راشن

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

راشن. [ ش ِ ] ( ع ص ) آرامنده و ثابت. ( منتهی الارب ). آرامنده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ثابت و برجای. ( منتهی الارب ). || ثابت و برجای و برقرار. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) زر اندکی که استاد بعد از اجرت بطریق انعام بشاگرد دهد و به فارسی آن را شاگردانه گویند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شاگردانه یعنی زر اندکی که استاد بعد از اجرت بشاگرد دهد. ( ناظم الاطباء ). آنچه بشاگرد صانع داده شود. ( از اقرب الموارد ). شاگردانه. ( دهار ). غلامانه. ( یادداشت مؤلف ). || ( ص ) ناخوانده بمهمانی درآینده و هوالطفیلی و اما الذی یتحین وقت طعام فیدخل علی القوم و هم یأکلون فهوالوارش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پیک و طفیلی و بشتالم یعنی ناخوانده بمهمانی آینده. ( ناظم الاطباء ). طفیلی. ( اقرب الموارد ). || مِقَم ؛ یعنی آنکه تمام آنچه را که بر خوان است بخورد. ( از اقرب الموارد ).

راشن. ( اِخ ) نام جد افراسیاب است. صاحب مجمل التواریخ آرد: افراسیاب بن بشنک بن راشن بن زادشم ابن توربن افریدون. ( مجمل التواریخ والقصص ص 28 ).

فرهنگ فارسی

نام جد افراسیاب است

دانشنامه عمومی

راشن ( به لهستانی: Raszyn ) یک روستا در لهستان است که در گمینا راشن واقع شده است. [ ۱] راشن ۶٬۷۰۰ نفر جمعیت دارد.
عکس راشنعکس راشنعکس راشن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

راشن : /rāšen/ راشن ( عربی ) 1 - آرامنده؛ 2 - ثابت و برجای؛ 3 - انعام، پاداش. اسم راشن مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری پسر است.
نام قدیمی گیاه راسن یا همان سوسن کوهی

بپرس