[ویکی فقه] براساس سخنان استاد حسن زاده، نظریه وجود ذهنی بر این پایه استوار است که انسان صورت حقیقی اشیا را درک می کند، نه اشباح آن ها را؛ هم چنین در بحث اتحاد عاقل و معقول، صورت حقیقی اشیا را که همان صورت معقول آن هاست درک می شود. بنا بر نظریه مثل، درک حقیقی اشیا فقط از طریق درک مثل ممکن است؛ زیرا براساس این نظریه، ماهیات نوعی علاوه بر افراد عرضی دارای افراد طولی نیز هستند؛ یعنی دارای افراد مادی و مجردند؛ افرادی که در این جهان از ماهیات نوعیه وجود دارند و ما با آن ها ارتباط داریم افراد مادی و طبیعی ماهیت نوعی خودشان هستند؛ افراد مجرد آنها را مثل می گویند. اکنون می گوییم: صورت معقول و حقیقی اشیا را نمی توان از افراد مادی و طبیعی به دست آورد؛ زیرا آن ها مادی و محسوس هستند؛ در نتیجه ما اگر صورت حقیقی و معقول چیزی را درک کردیم (چه در باب وجود ذهنی و چه در باب اتحاد عاقل و معقول) حتماً با فرد مجرد آن ماهیت نوعی، یعنی با مثل ارتباط برقرار کردیم یا به نوعی با آن متحد شدیم.نتیجه این که اگر کسی اعتقاد به عالم مثل نداشته باشد، در حقیقت صورت معقولی از اشیا ندارد تا این بحث مطرح شود که آیا با عاقل اتحاد دارد یا نه؟ چنان که در بحث وجود ذهنی به ناچار باید نظریه اشباح را بپذیرد.
برای این که ارتباط میان «مثل افلاطونی» با «وجود ظلی ذهنی» (گاهی از وجود ذهنی تعبیر به «وجود ظلی» می شود، در مقابل وجود خارجی و از نظر عرفاً وجود ظلی وجود تمام ممکنات است که نمود و نمونه فیض ذات حق اند؛ لذا وجود ظلی ذهنی، یک اصطلاح عرفانی است و به آن وجود شبحی نیز گفته می شود.) و نیز «اتحاد عاقل و معقول» روشن شود، لازم است توضیحی کوتاه درباره هر کدام داده شود.
مثل افلاطونی
افلاطون عقیده داشت، برای هر نوعی از انواع موجودات جهان مادی یک وجود مجرد عقلانی است که افراد محسوسه آن نوع، پرتو او، و او نمونه کامل آن افراد است، و این را «ایده» می خواند که مترجمان دوره اسلامی آن را «مثال» ترجمه کرده اند؛ و به نام «مثل افلاطونی» معروف شد.
← نکته اول
در پایان مبحث «وجود ذهنی» از مطلب دیگری که آن نیز مربوط به تحقیق در اطراف علم و ادراک است، بحث می شود و آن مسئله معروف و کهنی است به نام «اتحاد عاقل و معقول». این مسئله، مورد اختلاف و بیان دیدگاه های متفاوت فلاسفه قرار گرفته است. بخش مهمی از نظریه معرفت و شناخت بر همین مبنا استوار شده است. اتحاد عاقل و معقول، نخست در مورد علم خدا به اشیا، سپس علوم مجردات ـ از عقول و نفوس ـ مورد بحث قرار می گیرد.
← توضیح
...
برای این که ارتباط میان «مثل افلاطونی» با «وجود ظلی ذهنی» (گاهی از وجود ذهنی تعبیر به «وجود ظلی» می شود، در مقابل وجود خارجی و از نظر عرفاً وجود ظلی وجود تمام ممکنات است که نمود و نمونه فیض ذات حق اند؛ لذا وجود ظلی ذهنی، یک اصطلاح عرفانی است و به آن وجود شبحی نیز گفته می شود.) و نیز «اتحاد عاقل و معقول» روشن شود، لازم است توضیحی کوتاه درباره هر کدام داده شود.
مثل افلاطونی
افلاطون عقیده داشت، برای هر نوعی از انواع موجودات جهان مادی یک وجود مجرد عقلانی است که افراد محسوسه آن نوع، پرتو او، و او نمونه کامل آن افراد است، و این را «ایده» می خواند که مترجمان دوره اسلامی آن را «مثال» ترجمه کرده اند؛ و به نام «مثل افلاطونی» معروف شد.
← نکته اول
در پایان مبحث «وجود ذهنی» از مطلب دیگری که آن نیز مربوط به تحقیق در اطراف علم و ادراک است، بحث می شود و آن مسئله معروف و کهنی است به نام «اتحاد عاقل و معقول». این مسئله، مورد اختلاف و بیان دیدگاه های متفاوت فلاسفه قرار گرفته است. بخش مهمی از نظریه معرفت و شناخت بر همین مبنا استوار شده است. اتحاد عاقل و معقول، نخست در مورد علم خدا به اشیا، سپس علوم مجردات ـ از عقول و نفوس ـ مورد بحث قرار می گیرد.
← توضیح
...
wikifeqh: رابطه_مثل_افلاطونی_با_وجود_ذهنی