[ویکی فقه] در این نوشتار تمامی مباحث با روش گزارشی پیگیری شده، بی آن که درستی یا نادرستی آنها مورد ارزیابی قرار گیرد و از این رو، خواننده در این مقاله با مجموعه ای از دیدگاه ها و تفکرات کلامی دانشمندان و فقهای مکتب امامیه، در باب وجوه مختلف اصل اعتقادی امامت آشنا می شود؛ فقهایی که سهم مهمی در نحوه تکوین و شکل گیری اجتهادات فقهی به عهده داشته اند.
ضرورت اجتهاد مستمر در مبانی درونی و برونی از آن روست که فقیه همواره برای استخراج حکم، به بازگرداندن فروع تازه بر اصول پایه، و منابع اربعه و تطبیق قواعد فراگیر فقه بر مصادیق خارجی براساس عناصر و قواعد مشترک اصولی نیاز دارد و هر گونه تلاشی که از سوی فقها در جهت تعمیق و تنقیح مبانی فقهی و اصولی صورت گیرد و یا هر نظریه و پیشنهادی که از سوی ایشان به منظور تکامل و تحول در این عملیات درون فقهی عرضه گردد، بدون تردید نقش مهمی در بهبود جریان اجتهاد و رفع نابسامانی ها ایفا خواهد نمود.اما باید به این نکته اذعان داشت که تمامی تلاش های صورت گرفته در این زمینه، اسباب تام تحقق یک نظریه فقهی کامل و بدون نقص نمی تواند باشد؛ بلکه در صورتی این امر تحقق می پذیرد که باب اجتهاد مستمر در اصول شریعت نیز گشوده شود؛ چرا که در فرایند شکل گیری احکام فقهی، مجموعه ای از مبانی فلسفی و کلامی نیز نقش مؤثری ایفا می کنند؛ همان گونه که مبانی دیگری ما نند معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی و غیر اینها نیز سهم مهمی در این زمینه دارند.تمامی این مبانی، ذهنیت و جهت گیری خاصی را برای فقیه پدید می آورند که او در قالب همان ذهنیت به تفکرات و نظریات فقهی خویش سامان می دهد.
علم کلام یکی از علوم پیش نیاز برای استنباط
این مطلب با بررسی وابستگی هایی که دانش استنباط به علم کلام دارد. کاملاً مبرهن و آشکار است. از این رو، بیشتر فقها (کلام) را یکی از علوم پیش نیاز برای استنباط دانسته و بر وابستگی فقه و کلام تأکید ورزیده اند. برای نمونه، مرحوم نراقی در مناهج الاحکام وا لاصول چنین می نویسد: (دلیل اشتراط الکلام توقف الاجتهاد علی اثبات الصانع والنبی و الامام و وجوب اطاعتهم و تعیین الامام و صدق النبی و علی نفی القبیح عنه)؛ یعنی دلیل شرط بودن (کلام) در اجتهاد، توقف داشتن اجتهاد بر اثبات صانع و پیامبر و امام و ضرورت پیروی از آنان و تعیین امام و راستگویی پیامبر در ادعای خود و نیز توقف آن بر نفی قبیح از خداوند سبحان است.همین موضوع به تنهایی از نقش بسیار مهم مبانی کلامی در فرایند شکل گیری احکام فقهی خبر می دهد. از این رو، اگر به منظور رسیدن به نظرات کامل فقهی، مبانی کلامی فقه براساس اجتهادی منطقی و عالمانه مورد بازنگری و تصحیح و تنقیح قرار گیرند، گمان نمی رود خطایی صورت گرفته باشد و این همان موضوعی است که برای فقهای گرانقدر گذشته ما نیز اهمیت داشته است؛ به گونه ای که شخصیت های برجسته ای همچون مرحوم نراقی را وادار نموده تا در این باب چنین گوید: (الاجتهاد یتوقف علی تصحیح الاعتقاد؛ یعنی اجتهاد بر اعتقادات صحیحی استوار است).تأکید مرحوم نراقی بر پیش نیاز بودن علم (کلام) برای اجتهاد فقهی، نشان می دهد که برای وی مسلم بوده فقیه براساس مبانی و اعتقادات ناصحیح، در اجتهاد و استنباط فقهی خویش به بیراهه می رود.
پرورش اصول فقه در دامن علم کلام
برای درک بیشتر وابستگی علم فقه با علم کلام و در نهایت پی بردن به لزوم بازنگری در مبانی کلامی اجتهاد، خاطر نشان می شود بنیانگذاران علم اصول فقه (ابزار استنباط احکام) همچون: شیخ مفید (رحمةالله علیه) صاحب(تذکره)، سید مرتضی (رحمةالله علیه) صاحب (الذریعه) و شیخ طوسی (رحمةالله علیه) صاحب(عدّه) خود از متکلمان برجسته اسلام بودند و در تأسیس این علم، مباحث فراوانی را از علم کلام وام گرفتند، و اساساً باید گفت اصول فقه در دامن علم کلام پرورش یافته است.این مطلب با مراجعه به آثار اولیه این علم، کاملاً واضح و مبرهن است؛ زیرا در آن زمان که هنوز بین مسائل و مبحث علم اصول فقه و علم کلام، جدایی صورت نگرفته بود و حدود و ثغور مباحث اصولی و نحوه استقلال آن از علم کلام چندان روشن نبود، به طور پیوسته مباحث این دو علم با یکدیگر خلط می شد. (به طوری که مرحوم سید مرتضی در مقدمه الذریعه در این باره چنین می نویسد: قد وجدت بعض من افرد فی اصول الفقه کتابا… قد شرد من قانون اصول الفقه و اسلوبها و تعداها کثیراً…الی غیر ذلک من الکلام الذی هو محض صرف خالص للکلام فی اصول الدین دون اصول الفقه؛ یعنی بعضی از کسانی که در زمینه اصول فقه کتاب مستقلی را تألیف کرده اند، در بسیاری از موارد از محدوده مباحث اصول فقه خارج شده به بحث هایی پرداخته اند که مباحث خالص و صرف اصول دین است، نه اصول فقه)
← چند نمونه
...
ضرورت اجتهاد مستمر در مبانی درونی و برونی از آن روست که فقیه همواره برای استخراج حکم، به بازگرداندن فروع تازه بر اصول پایه، و منابع اربعه و تطبیق قواعد فراگیر فقه بر مصادیق خارجی براساس عناصر و قواعد مشترک اصولی نیاز دارد و هر گونه تلاشی که از سوی فقها در جهت تعمیق و تنقیح مبانی فقهی و اصولی صورت گیرد و یا هر نظریه و پیشنهادی که از سوی ایشان به منظور تکامل و تحول در این عملیات درون فقهی عرضه گردد، بدون تردید نقش مهمی در بهبود جریان اجتهاد و رفع نابسامانی ها ایفا خواهد نمود.اما باید به این نکته اذعان داشت که تمامی تلاش های صورت گرفته در این زمینه، اسباب تام تحقق یک نظریه فقهی کامل و بدون نقص نمی تواند باشد؛ بلکه در صورتی این امر تحقق می پذیرد که باب اجتهاد مستمر در اصول شریعت نیز گشوده شود؛ چرا که در فرایند شکل گیری احکام فقهی، مجموعه ای از مبانی فلسفی و کلامی نیز نقش مؤثری ایفا می کنند؛ همان گونه که مبانی دیگری ما نند معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی و غیر اینها نیز سهم مهمی در این زمینه دارند.تمامی این مبانی، ذهنیت و جهت گیری خاصی را برای فقیه پدید می آورند که او در قالب همان ذهنیت به تفکرات و نظریات فقهی خویش سامان می دهد.
علم کلام یکی از علوم پیش نیاز برای استنباط
این مطلب با بررسی وابستگی هایی که دانش استنباط به علم کلام دارد. کاملاً مبرهن و آشکار است. از این رو، بیشتر فقها (کلام) را یکی از علوم پیش نیاز برای استنباط دانسته و بر وابستگی فقه و کلام تأکید ورزیده اند. برای نمونه، مرحوم نراقی در مناهج الاحکام وا لاصول چنین می نویسد: (دلیل اشتراط الکلام توقف الاجتهاد علی اثبات الصانع والنبی و الامام و وجوب اطاعتهم و تعیین الامام و صدق النبی و علی نفی القبیح عنه)؛ یعنی دلیل شرط بودن (کلام) در اجتهاد، توقف داشتن اجتهاد بر اثبات صانع و پیامبر و امام و ضرورت پیروی از آنان و تعیین امام و راستگویی پیامبر در ادعای خود و نیز توقف آن بر نفی قبیح از خداوند سبحان است.همین موضوع به تنهایی از نقش بسیار مهم مبانی کلامی در فرایند شکل گیری احکام فقهی خبر می دهد. از این رو، اگر به منظور رسیدن به نظرات کامل فقهی، مبانی کلامی فقه براساس اجتهادی منطقی و عالمانه مورد بازنگری و تصحیح و تنقیح قرار گیرند، گمان نمی رود خطایی صورت گرفته باشد و این همان موضوعی است که برای فقهای گرانقدر گذشته ما نیز اهمیت داشته است؛ به گونه ای که شخصیت های برجسته ای همچون مرحوم نراقی را وادار نموده تا در این باب چنین گوید: (الاجتهاد یتوقف علی تصحیح الاعتقاد؛ یعنی اجتهاد بر اعتقادات صحیحی استوار است).تأکید مرحوم نراقی بر پیش نیاز بودن علم (کلام) برای اجتهاد فقهی، نشان می دهد که برای وی مسلم بوده فقیه براساس مبانی و اعتقادات ناصحیح، در اجتهاد و استنباط فقهی خویش به بیراهه می رود.
پرورش اصول فقه در دامن علم کلام
برای درک بیشتر وابستگی علم فقه با علم کلام و در نهایت پی بردن به لزوم بازنگری در مبانی کلامی اجتهاد، خاطر نشان می شود بنیانگذاران علم اصول فقه (ابزار استنباط احکام) همچون: شیخ مفید (رحمةالله علیه) صاحب(تذکره)، سید مرتضی (رحمةالله علیه) صاحب (الذریعه) و شیخ طوسی (رحمةالله علیه) صاحب(عدّه) خود از متکلمان برجسته اسلام بودند و در تأسیس این علم، مباحث فراوانی را از علم کلام وام گرفتند، و اساساً باید گفت اصول فقه در دامن علم کلام پرورش یافته است.این مطلب با مراجعه به آثار اولیه این علم، کاملاً واضح و مبرهن است؛ زیرا در آن زمان که هنوز بین مسائل و مبحث علم اصول فقه و علم کلام، جدایی صورت نگرفته بود و حدود و ثغور مباحث اصولی و نحوه استقلال آن از علم کلام چندان روشن نبود، به طور پیوسته مباحث این دو علم با یکدیگر خلط می شد. (به طوری که مرحوم سید مرتضی در مقدمه الذریعه در این باره چنین می نویسد: قد وجدت بعض من افرد فی اصول الفقه کتابا… قد شرد من قانون اصول الفقه و اسلوبها و تعداها کثیراً…الی غیر ذلک من الکلام الذی هو محض صرف خالص للکلام فی اصول الدین دون اصول الفقه؛ یعنی بعضی از کسانی که در زمینه اصول فقه کتاب مستقلی را تألیف کرده اند، در بسیاری از موارد از محدوده مباحث اصول فقه خارج شده به بحث هایی پرداخته اند که مباحث خالص و صرف اصول دین است، نه اصول فقه)
← چند نمونه
...
wikifeqh: رابطه_فقه_و_کلام