رابطه دین و دنیا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در حاق دین اسلام، دخالت در شئون سیاسی و حکومت نهفته است و لذا تغییرات زمانی و مکانی تاثیری به این امر نمی گذارد. نتیجه این معنا این است که اعتقادات اساسی و بنیانی اسلام فی حد ذاته ضرورت پرداختن اسلام به اقامه دولت دینی فارغ از تغییرات زمانی و مکانی، را طلب می کند؛ به تعبیر دیگر، اعتقاد بنیانی اسلام به خدای واحدِ احد که خالق همه سموات و ارضین و مافیها است و علم مطلق و قدرت مطلق و...است، به لحاظ منطقی مستدعی این است که یک مسلمان فارغ از ظروف زمانی و ضرورتاً باید دولتی را بر اساس شریعت اسلامی برپا دارد.
یکی از عمده ترین سخنان سکولاریست ها، که از دیرباز در نوشته های آن ها مطرح بوده و همواره هم تکرار می شود، این است که دینِ ثابت نمی تواند به نیازهای متغیّر انسان پاسخ گوید. انسان دائماً در تحوّل است و نسبت وی با محیط اطرافش تغییر می کند. هر چند گاه روابط تازه ای درجوامع پدید می آید که مقتضی نسبت های جدیدی است؛ مثلاً روابطی که در یک جامعه صنعتی شده وجود دارد هیچ گاه در جوامع بدوی وجود نداشت، یا روابط مالی ای که در یک جامعه پیچیده امروزی وجود دارد، در جامعه بدوی صدر اسلام وجود نداشته است. مسئله این است که این روابط و نسبت های خاص، نیازهای خاصّ خود را پدید می آورد که هر یک محتاج تدبیر و ارضاء اند؛ مثلاً نیازِ محیط زیست سالم، به شکل امروز، در زمان های سابق وجود نداشت، چون وسایل آلودگی جمعی وجود نداشت.حلّ مشکل محیط زیست، نیازی امروزین است که نمی توان آن را از دین ثابت جست و جو کرد. وضع در بسیاری از جوانب حیات بشری به همین شکل است.بنابراین مشکل، تطبیق دین ثابت بر نیازهای متغیّر است.و چون ثبات اصل دین قابل ردّ نیست، بنابراین تنها راه حلّ این معضل آن است که دین دامن خویش از دخالت در شئون دنیایی بشر، برچیند و دایره وجودی خود را به شئونِ آخرت منحصر سازد.
← جواب اشکال
برخی، ریشه های عمیق تر سکولاریزم، و بلکه علّة العلل آن را، نظریه های محض فلسفی در باب ذوات اشیا دانسته اند؛ ریشه هایی که در ابتدا چندان به ذهن نمی آید. سکولاریسم فرزند فلسفه عقلانی متافیزیکی است. از زمانی که یونانیان برای اشیا (طبیعت) و (ذاتی) قائل شدند بدان ها استقلال بخشیدند که کار را برای تاثیر خداوند، دشوار ساخت. خداوند گرچه به اشیا و ذوات وجود می بخشد، امّا ماهیّت را ماهیت نمی کند. بوعلی گفته بود: (ماجعل الله المشمشة مشمشةً بل اوجدها). برای اشیا ماهیت و ذاتی قائل شدن، استقلال بدان ها می بخشد که در دل مؤمنان مخلص هیچ گاه خطور نکرده بود. چنان که حسن و قبح ذاتی هم ارزش ها را به ذوات اشیا بر می گرداند و از امر و نهی خداوند مستغنی می سازد.ورود مفاهیم (ذات) و (طبیعت) و نقش آن ها را در بی دین کردن فکر نباید دست کم بگیریم. هر چیز که از پیش خود ذاتی و ماهیّتی داشته باشد دیگر نمی تواند ذاتاً دینی شود، چرا که یک چیز، دو ذات و دو ماهیّت نمی تواند داشته باشد؛ فی المثل (آب) ساختمان یا ذات ویژه ای دارد. و به همین سبب آب دینی و آب غیر دینی یا شراب دینی و شراب غیردینی نداریم. همین طور است عدل و حکومت و علم و فلسفه و امثال آن ها. این مقولات هم اگر ذاتی و ماهیّتی داشته باشند دیگر دینی شدنشان بی معناست و لذا علم جامعه شناسی ذاتاً دینی یا فلسفه ذاتاً اسلامی و مسیحی، فی المثل نمی توان داشت، هم چنان که حکومت ذاتاً دینی هم نمی توان داشت (مگر بالعرض و در مقام وجود خارجی و مگر سکولارها غیر از این می گویند...) و تازه کار به این جا ختم نمی شود و حقوق و فقه ذاتاً دینی و اخلاق ذاتاً دینی هم نمی توان داشت.
← نتایج اعتقاد به سکولاریزم
انسان گاه تعجّب می کند که چگونه استدلال هایی بر پا می شود و چه نتایج مهمی گرفته می شود و چه آثار مستبعدی بار می گردد، ولی همه بر اساس مقدماتی خام و تحلیل ناشده! طبع قضیّه اقتضا می کند که هرچه نتایج بزرگ ترند، تحلیل و تدقیق در مقدمات بیش تر باشد، و متاسّفانه در این مورد مطلب عکس است.
← جواب اول
...

پیشنهاد کاربران

بپرس